دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

داستان شگفت برابری

دوست آنلاینی داشتم به نام سمانه که وبلاگی داشت به نام samane2007. امروز نه سمانه را میدانم که کجاست و نه آن وبلاگ وجود دارد. پستی نوشته بود به نام برابری. من آن متن را اینجا میگذارم. نمیگویم درست است یا غلط. اما فکر میکنم دعوتی است به اندیشیدن. همین هم کم نیست…

(بعداً به من گفتند که این متن ظاهراً به خانم نفیسه مرشدزاده متعلق است. لطفاً اگر کسی از منبع اطمینان دارد بنویسد).

 

ما به مردها گفتیم: می خواهیم مثل شما باشیم. مردها گفتند: حالا که این قدر اصرار می کنید، قبول ! و آن موقع، ما نفهمیدیم چه شد که مردها ناگهان این قدر مهربان شدند.

وقتی به خود آمدیم، عین آن ها شده بودیم. کیف چرمی یا سامسونت داشتیم و اوراقی که باید به اش رسیدگی می کردیم و دسته چک و حساب کتاب هایی که مهم بودند.. با رئیس دعوایمان می شد و اخم و تَخم اش را می آوردیم خانه سر بچه ها خالی می کردیم. ماشین ما هم خراب می شد، قسط وام های ما هم دیر می شد. دیگر با هم مو نمی زدیم. آن ها به وعده شان عمل کرده بودند و به ما خوشبختی های بی پایان یک مرد را بخشیده بودند. همة کارهایمان مثل آن ها شده بود فقط، نه! خدای من! سلاح نفیس اجدادی که نسل به نسل به ما رسیده بود، در جیب هایمان نبود. شمشیر دسته طلا؟ تپانچة ماشه نقره ای؟ چاقوی غلاف فلزی؟ نه! ما پنبه ای که با آن سر مردها را می بریدیم، گم کرده بودیم. همان ارثیه ای که هر مادری به دخترش می داد و خیالش جمع بود تا این هست، سر مردش سوار است. آن گلولة الیافی لطیفی که قدیمی ها به اش می گفتند عشق، یک جایی توی راه از دستمان افتاده بود. یا اگر به تئوری توطئه معتقد باشیم، مردها با سیاست درهای باز نابودش کرده بودند. حالا ما و مردها روبه روی هم بودیم. در دوئلی ناجوانمردانه. و مهارتی که با آن مردهای تنومند را به زانو درمی آوردیم، در عضله های روحمان جاری نبود.

سال ها بود حسودی شان می شد. چشم نداشتند ببینند فقط ما می توانیم با ذوقی کودکانه به چیزهای کوچک عشق بورزیم. فقط و فقط ما بودیم که بلد بودیم در معامله ای که پایاپای نبود، شرکت کنیم. می توانستیم بدهیم و نگیریم. ببخشیم و از خودِ بخشیدن کیف کنیم. بی حساب و کتاب دوست بداریم. در هستی، عناصر ریزی بودند که مردها با چشم مسلح هم نمی دیدند و ما می دیدیم. زنانگی فقط مهارت آراستن و فریفتن نبود و آن قدیم ها بعضی از ما این را می دانستیم. مادربزرگ من زیبایی زن بودن را می دانست. وقتی زنی از شوهرش از بی ملاحظگی ها و درشتی های شوهرش شکایت داشت و هق هق گریه می کرد، مادر بزرگ خیلی آرام می گفت: مرد است دیگر، نمی فهمد. مردها نمی فهمند. از مرد بودن مثل عیبی حرف می زد که قابل برطرف شدن نیست. مادربزرگ می دانست مردها از بخشی از حقایق هستی محروم اند. لمس لطافت در جهان، در انحصار جنس دوم است و ذات جهان لطیف است.

مادربزرگ می گفت کار زن ها با خدا آسونه. مردها از راه سخت باید بروند. راه میان بری بود که زن ها آدرسش را داشتند و یک راست می رفت نزدیک خدا. شاید این آدرس را هم همراه سلاح قدیمی مان گم کردیم.

به هر حال، ما الان اینجاییم و داریم از خوشبختی خفه می شویم. رئیس شرکت به مان بن فروشگاه سپه داده و ما خیلی احساس شخصیت می کنیم. ده تا نایلون پر از روغن و شامپو و وایتکس و شیشه شور و کنسرو و رب و ماکارونی خریده ایم و داریم به زحمت نایلون ها را می بریم و با بقیة همکارهای شرکت که آن ها هم بن داشته اند و خوشبختی، داریم غیبت رئیس کارگزینی را می کنیم و ادای منشی قسمت بایگانی را درمی آوریم و بلندبلند می خندیم و بارهایمان را می کشیم سمت خانه. چقدر مادربزرگ بدبخت بود که در آن خانه می شست و می پخت. حیف که زنده نماند ببیند ما به چه آزادی شیرینی دست یافتیم. ما چقدر رشد کردیم.

افتخارآمیز است که ما الان، هم راننده اتوبوس هستیم هم ترشی می اندازیم. مهندس معدن هستیم و مربای انجیرمان هم حرف ندارد. هورا ما هر روز تواناتر می شویم. مردها مهارت جمع بستن ما را خیلی تجلیل می کنند. ما می توانیم همه کار را با همه کار انجام دهیم. وقتی مردها به زحمت بلدند تعادل خودشان را ایستاده توی اتوبوس حفظ کنند، ما با یک دست دست بچه را می گیریم با دست دیگر خریدها را، گوشی موبایل بین گردن و شانه، کارهای اداره را راست و ریس می کنیم. افتخارآمیز است.

دستاورد بزرگی است این که مثل هم شده ایم. فقط معلوم نیست به چه دلیل گنگی، یکی مان شب توی رختخواب مثل کنده ای چوب راحت می خوابد و آن یکی مدام غلت می زند، چون دست و پاهایش درد می کنند. چون صورت اشک آلود بچه ای می آید پیش چشمش. بچه تا ساعت پنج مانده توی مهد کودک. همه رفته اند، سرایدار مجبور شده بعد از رفتن مربی ها او را ببرد پیش بچه های خودش. نیمة گمشده شب ها خواب ندارد. می افتد به جان زن. مرد اما راحت است، خودش است. نیمة دیگری ندارد. زن گیج و خسته تا صبح بین کسی که شده و کسی که بود، دست و پا می زند.

مادربزرگ سنت زده و عقب افتادة من کجا می توانست شکوه این پیروزی مدرن را درک کند؟ ما به همة حق و حقوقمان رسیده ایم.زنده باد تساوی!

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


111 نظر بر روی پست “داستان شگفت برابری

  • حسن گفت:

    چزا تاریخ بعضی کامنتا سال ۹۱ هست؟!

    • حسن جان. زیر یکی دو تا پست عقب تر نوشته بودم. متاسفانه یادم رفت زیر این بنویسم. که بعضی از نوشته‌های قدیم رو که الان به خاطر «بعضی سوالها» یا «کامنت‌ها» یا «شرایط اجتماعی» احساس می‌کنم لازمه دوباره دیده بشه، دوباره مطرح می‌کنم.
      تاریخ اصلی این پست مال همون یک سال قبله.

      ضمناً خیلی خیلی حس خوبی میده به من که اینقدر دقیق متن‌ها دیده و خونده می‌شه. حتی با تاریخ.
      ازت ممنونم که باعث شدی این توضیح رو برای بقیه هم بنویسم.

      • حسن گفت:

        چند روز پیش با خودم مرور میکردم
        دیدم بیشتر از یک ساله که تقریبا هر روز این جا سر میزنم
        شاید یکی دو باری بیشتر کامنت نذاشتم
        ولی خب از این دست خواننده هام زیاد دارین دیگه(:
        راستی حالا که اینجا هستین و میخونید:
        دیروز به خانم قلی پور زنگ زدم برای خواستم از طرف شما و از کلاسهای مذاکره و فروش تون چند نفر برای کار معرفی کنید که توضیحاتشو به خانم قلی پور عرض کردم، گفتن به شما هم پیامک بزنم که دیگه اینجا نوشتم
        به اسم ضابطی تماس گرفته بودم.

        • سلام حسن جان. آره بهم گفت. حتماً پیگیری می‌کنیم…

          • حسن گفت:

            من هم سلام(:
            ممنون از لطفتون
            راستی سایتتون کمک کرد با آقای ابولحسنی هم برای یک سری کارای طراحی دکوراسیون اونجا آشنا بشم
            ایشالا اول ماه بعد افتتاحیه “سرای ابریشم” هست
            از اونجایی که دونستن شرایط کار بیشتر کمک میکنه من سعی میکنم تا آخر هفته تا جایی که در حد ایمیل جواب گو هست شرایط کار و هم بفرستم…
            باز هم ممنون

  • شهرزاد گفت:

    به نظر من، جدای از تمام مسائل، قوانین و عرف هایی که در دنیا و در جامعه وجود داره و موجب تمام نابرابری های موجود میشه..! ولی مرد و زن ، هر دو به یک اندازه میتونن دوست داشتنی و والا باشن. به قول آندره ژید : “بکوش تا زیبایی در نگاه تو باشد، نه در آنچه که بدان می نگری.”

  • فائزه گفت:

    به نظر من تنها پاراگرافی که مطابق با واقعیت نوشته شده، پاراگراف یکی مونده به آخره. زنها تو اجتماع حضور دارن با همه ی زنانگی هاشون. یه استادی داشتیم که همیشه میگفت خیلی خوبه که زنها تو اجتماع فعالن. همین باعث لطیف شدن اجتماع شده. میگفت ببینید تو ورزشگاهها که خانوما نیستن چه حرفهایی که گفته نمیشه! و به شدت معتقد بود که تفکیک جنسیتی باید برداشته بشه. منم با نظرشون موافقم. متاسفانه آقایون هنوز حضور خانومها رو نپذیرفتن. اگر تو محیط کاری خانمی با سمتی بالاتر حضور داشته باشه یا زیر پاشو خالی میکنن یا دستوراتشو اجرا نمیکنن. من این حرکات رو متاسفانه خییییلی دیدم از آقایون. انگار براشون لکه ی ننگه! همین مسائل جنگی رو بین خانمها و آقایون ایجاد کرده و تلاش خانمها هم بر ای اثبات خودشون مشکلات رو بیشتر کرده. اگر گاهی خسته میشیم به خاطر این حرکات ناپسنده وگرنه بقیه چیزها انتخاب خودمون بوده، بدون هیچ اجباری و هر زمان بخوایم میتونیم به همون وضعیت اول برگردیم. حرف آخرم: اینکه آقایون لطفا مارو کنار خودشون بپذیرن و قبول کنن که برای خیلی از کارها نه نیاز به زور بازو هست و نه نیاز به قلدر بازی.

  • آتنا گفت:

    موافقم که ما زنها به دنبال آرزوی برابری زندگی رو برای خودمون سخت کردیم، دچار دوگانگی شدیم و رنج زیادی رو متحمل میشیم ولی اگر زمان به عقب برگرده ، من بعنوان یک زن ، باز هم میخوام که این برابری بوجود بیاد نه بخاطر اینکه این شرایط رو بپسندم به خاطر اینکه هر اتفاقی که بیفته ما زنها هنوز موهبت خداوندی رو داریم ، من خوشحالم که آلان اگه عزیزم از کار خسته بشه و کلی حرفهای فرو خورده داشته باشه، اگه کلی استرس برای چک های پشت باجش داشته باشه و… میتونم دستهاشو بگیرم و بگم :”درست میشه” واین دفعه اون دیگه حس نمیکنه که من حالشو نمیفهمم و درکش نمیکنم، الان من این توانمندی رو دارم که دغدغه های مرد زندگیمو درک کنم و بی حوصلگی هاش رو به پای بی توجهی ها نگذارم ، خیلی هم ناراحت کننده نیست برام اگه اون آلان خواب راحتتری داشته باشه چون من حالا دنیای اونو بهتر میفهمم، من خسته تر اما توانمند ترم ، امیدوارم که اونم بفهمه ارزش این توامندی رو و بهایی رو که برای بدست آوردش پرداختم. شاید کودک من، مادری خسته تر از اونی داشته باشه که شبها بتونه براش قصه بگه ولی اگر روزی به هر دلیلی سایه پدر رو از دست بده میتونم بیشتر از یک مادر، تکیه گاهش باشم.

  • آرمین گفت:

    پاراگراف یکی مونده به آخر، عجیب تکان دهنده بود!
    و این چیزی جز واقعیت نیست…

  • mina90 گفت:

    ای کاش زنها به زن بودن خودشون افتخار میکردن و مردها به مرد بودن خودشون و همه به انسان بودنمون.
    ای کاش تفاوتها رو بپذیریم و ازشون لذت ببریم.
    ای کاش زنها جنبه قدرت گرفتن رو داشتند تا این قدرمردها از قدرت گرفتن زنها نمیترسیدن.
    ای کاش ملاکهامون از زندگی رییس خانواده و معاون خانواده نبود.
    ای کاش هممون قبول میکردیم که اومدیم به دنیا برای رشد کردن کنار هم. نه استفاده کردن از هم.
    ای کاش تموم میشد این بحث زن بودن و مرد بودن.
    اصلا ای کاش دنیا این طوری نبود.

    • آوا گفت:

      ای کاش مردها اینقدر از قدرتشون برای سرکوب زنها استفاده نکرده بودند اونوقت حتما خانمها جنبه قدرت گرفتن رو می داشتند.

  • طاهره جلیلی گفت:

    خیلی حس بدیه که این وسط مثل برزخ گیر کنی…من اون سلاح زنونگی رو از روز اول نداشتم که بخوام گمش کنم، اما میدونم که این تغییر جنسیت یه جورایی تعادل دنیا رو بهم زده و امروز تقربیاً از قبلش هممون تنهاییم!

  • مستانه گفت:

    به تعداد آدمهایی که از ازل تا ابد روی این کره خاکی میان، روشهای متعدد برای زندگی کردن هست، درد زنها و مردهای الان برابری نابرابر نیست،درد اینه که همه راهشون رو گم کردن، نمیدونن از زندگی چی میخوان. یک زمانی همه زنها خونه نشین بودن، بینشون هم خوشبخت بود هم بدبخت، حالا همه زنها پا به پای مردها کار میکنند، باز هم بینشون هم خوشبخت هست هم بدبخت… و این داستان ادامه دارد …

  • Samaneh گفت:

    salam Aghaye Shabanali,
    bale man weblogamo bastam vali hanoz neveshtehayeshoma ro ham toye web va ham to fb mikhonam va 2bal mikonam. khastam begam man to tozihate weblogam neveshte bodam ke mathaye italik neveshtehaye man nist (agarche ke bishtaresh neveshtehaye khodam bod vali bodand psthaii ba font italic va in ham az on postha bod)
    nemidonam nevisandash kiye vali taman harfaye delam bod.
    be har hal besyar khoshhal shodam ke shoma weblogamo be yad dashtid 🙂

  • الهام .ح گفت:

    میترسم! میترسم که به این حد هم بسنده نکنیم و این معادله ی تساوی رو به نابرابری معکوس برسونيم …وبعد مغرورانه بخندیم که این یعنی تمدن! میترسم تو این قایم موشک تساوی و تشابه و تمدن با ساده لوحی فریب بخوریم و جامون رو عوض کنیم! زن بشه مرد .مردونه تصمیم بگیره ….مردونه حرف بزنه و مرد…..! داستانی که این روزها زیاد تکرار میشه..

    یعنی اون موقع باید بگيم ” لیلی مجنون است!” و این یعنی مجنون لیلی شده ..

    اون وقت من در آستانه ی چنین فاجعه ای چطوري خودم رو تو آغوش مردونه مردام رها کنم و آروم و بی دغدغه بگم حس میکنم خدا با منه وقتی تو اینجایی… شاید به همین خاطر بود که مامان بزرگ مرحومم همیشه میگفت: مرد، خدای روی زمینه !!!و من چقدر به این جمله اش می خندیدم اون موقعها كه كله ام خيلي باد داشت!!!

    نمیدونم درست یا غلطش رو! ولی مرد ِ من باید خدای من باشه !باید لیاقت خدابودن رو داشته باشه و من باید لیلی باشم حتی اگه این لیلی بودنم روند پیشرفت و تمدن و تکامل جامعه ی زنان رو خدشه دارکنه !!!!!

    • آرام گفت:

      ممنون الهام جان، قشنگ بود…
      زیاد شده از این معکوس بازیها و نتیجه هم شده روابط متزلزل و بی دوام..مردها گیج از نقش جدید که مردانگی و حمایتگری گذشته را از دست داده یا نمیتوانند اجرایش کنند و زنها شاکی و در اضطراب بدست آوردن و یا از دست دادن رابطه ای که در آن فطرت خویش را باز یابند..
      واااای که گاهی کار میرسد به مسابقات مخرب جلوه گری با هزینه های روحی و مادی بسیار، تازه گاهی برای بردن دلی که شاید آن دل جای دیگری قراری با دلی دیگر داشته است. اینها برای من همیشه چندش آور است..
      این میانه بزمگاه خوبی برای روانهای بیماری فراهم میشود که به دنبال سوءاستفاده باشند و تمام مردان و زنان نیک اندیشی که در پی رستگاری خود و جامعه باشند از بازی آن دسته زیان میبینند.میدان برای خودخواهان و هوسبازان باز میشود و تجارتگرانی که با افزایش مصرف برخی اقلام سودهای بیشتری خواهند برد شادمان میگردند.اگرچه نهایتا همه با هم زیان میکنیم.
      واکاوی این قصه زمان طولانی میخواهد دوست من..

  • حسین سلگی گفت:

    سلام
    اسم کوچیکم حسینه
    اهل قم هستم
    بارها خدارو شکر کردم >که اون روز تو برنامه ی ماه عسل با شما آشنا شدم…
    از اون روز تو اینترنت دنبال شما میگشتم
    تا اینکه این سایتو پیدا کردم….الان هرشب میام اینجا
    ….شما بهرین استادی هستید که تا به حال داشتم.
    حسین سلگی

    • آذر گفت:

      سلام حسین آقا
      خوشحالم که تو این سایت یه همشهری پیدا کردم … چه خوب که اسم زادگاه تو گفتی!!!!
      موفق و پیروز باشید…

  • ابراهیم گفت:

    این متن نوشته خانم نفیسه مرشد زاده هستش. ایشون نویسنده بسیار قهاری هستند و قلم خیلی تکان دهنده ای دارند. یادم هست چندین سال پیش, همان ماه ها که این متن را نوشت, بهش گفتم توی قلمت همان سحر دکتر شریعتی وجود دارد..می تونی با قلمت انقلاب کنی خانوم..
    ایشون اگر اشتباه نکنم هنوز توی همشهری جوان می نویسند هر از گاهی..
    یه وبلاگ توووپ داشتند که متاسفانه بعد از فتنه!! ۸۸ , فیلتر و بسته شد..البته خودشون هم ادامهء نوشتن رو صلاح ندانستند.

  • فروغ گفت:

    سلام.من امروز اولین باره که به سایت شما سر زدم.از وقتی شما رو تو برنامه ماه عسل دیدم شیفته ی شخصیتتون شدم.شیفته ی حوزه ی کاریتون .بزارین خودمو معرفی کنم.اسمم فروغ بیست و سه سالمه دو ماهه که درسم تموم شده مدیریت صنعتی خوندم.این دو ماه بیکار نموندم و زبان تدریس کردم.اما تدریس زبان راضیم نمیکنه.علاقه به تجارت دارم و کار اما…نمیدونم چه طور باید شروع کنم.مدتی ست که تمام ذهنم درگیر این موضوعه.و الان که این مطالب رو خوندم سردر گمیم بیشتر شد.کار نیاز بلا شک این زمانست.مهندس محمد رضا (اجازه میخوام تا به اسم کوچیک صداتون کنم)ما زنها شاید یه زمان با علاقه تلاش کردیم برای رسیدن به تساوی با مردها بی انکه بدونیم چه در انتظارمونه.اما الان مجبوریم تلاش کنیم تا به تساوی برسیم .
    من تصمیم گرفتم یه ماهه اخر تابستون رو خووب فکر کنم و تصمیم بگیرم . مطمعنم که به ساکت و ساکن موندن راضی نمی شم.از شما استاد کار بلد و موفق میخوام که راهنمای من باشین.

  • Setareh گفت:

    وقتی شما این مصلب رو روی سایت گذاشتید ، یه کلیپ از طریق ایمیل به دستم رسید که دقیقا” مفهوم مطلب شما بود اما به شکل تصویری.
    خیلی برام ملموس تر شد.
    موضوعش این بود:

    کلیپ زیبایی که قالب شکنی دنیا را به نمایش گذاشته این کلیپ را ترکیه ساخته اما به نظر می رسه معادله قدرت به نفع مردان در تمام دنیا یکسان است.این کلیپ این سئوال را مطرح می کند که اگر رفتار زن ها مانند مردان باشد چقدر برای مردان درد ناک خواهد بود؟ اما شاید وقتش رسیده که فکر کنیم توازن قدرت یک روز می تونه عوض بشه.

  • neda گفت:

    این متن اول از همه منو یاد یکی از طنزای مهران مدیری انداخت که توش داونه و فرهاد بیکار شده بودن و شرایط مالیشون خیلی بد بود تو اون شزایط مهتاب و گل یاسمن تصمیم گرفتن برن سرکار اول داونه مخالفت کرد ولی بعدش فرهاد براش توضیح داد که اینکار چقدر به سودشونه اونم که مارمولک سریعا قبول کرد وجفتشون با یه خنده ی شیطانی گفتن بله زنو مرد باید دوش به دوش هم در مشکلات و ختی ها همراه باشن خلاصه زنا با هزار بد بختی میرفتن سر کار و مردا راحت واسه خودشون میگشتن تا اینکه زناشون دیگه اون روحیه و حوصله سابقو نداشتن و یه کاری کردن که اونا هم مثل خانمای خانه دار رفتار کنن و چقدر لطافت و ضرافت روح یه زن در قیلفه ی یک مرد زشت و کریههههههههه

    دوم هم یاد خودم افتادم که وقتی خیلی بچه بودم و مامانم بیشتر از چند ساعت خونه نبود چقدر بی حوصله بودم منتظر یه بهونه برای گریه کردن همیشه فکر میکردم الناز که دوست من بودو مامانش کارمند بانک بود چطوری تحمل میکرد البته بعدها که بزرگتر شدم فهمیدم اونا به لحاظ مالی خیلی از ما بهترن و نبود مامانش بی فایده هم نبوووده ولی الان که جفتمون بزرگ شدیم میفهمم اون موقعها که مامان اون داشت پول در میاورد مامان من داشت به حرفای چرت من گوش میداد که بفهمم چیو کجا باید بگم چیو نباید بگم برام کتابایی میخوند که هنوزم لذت تعریفاشو و تحلیلاشو با تمام
    وجود احساس میکنم

  • مهدیه گفت:

    مشکل این نیست که ماخودمونواثبات کنیم.با خونه نشستنو غذادرست کردنو خیاطی کردن دردی ازما دوا نمیشه…
    وقتی مجبورباشی تموم مشکلات زندگی روخودت به تنهایی به دوش بکشی ونه اینکه ادای یه مردو دربیاری صدبرابربیشتر ازیک مرد تواین روزگار بیرحم بیرون از خونه کارکنی تا فقط بتونی یکم زندگی کنی …
    چرابعضیا فکرمیکنن ما این سبک از زندگی یعنی به قول خودشون مثل مردها بودن رودوست داریم؟؟
    نه هیچ زنی دوست نداره ۶ صببح ازخونه بزنه بیرون تا۶ شب بعدش بیادظرف بشوره غذادرست کنه لباس بشوره.نه واقعا کی دوست داره؟؟!!چراباید زنها روبه خاطرکاری که مجبورن انجام بدن همه سرزنش میکنن وبهشون میگن شمازنهای خوبی نیستید چون به نیازهای شوهروبچه هاتون توجه نمیکنید.بهشون میگن تفریح هاتون برای بیرونه خستگیهاتون توخونه…چراهیچ کس باخودش روراست نیست؟!چراهمه فکرمیکنند خوشی زیردلمون زده که به بیرون از خانه پناه آوردیم؟به نظرشماچنددرصد اززنهای جامعه ماکه شاغل هستند نیازی غیرازنیازهای مادی دارند ؟
    با همه این اوصاف هیچ کس حتی سعی نمیکند کمی مارا ببیند چه برسدکمی مارادرک کند.نمیدونم این چه طرزفکریه که همه فکرمیکنندتموم خانمهای شاغل یا معلمن یا پشت میزاداره روبروی کولرنشسته اندو خودرا بادمیزنند.پس تکلیف کسانی که پشت دستگاه درکارخانجات کارمیکنند هوای آلوده استشمام میکنندلحظه ای حتی حق نشستن ندارندچه میشود!آری اینهاهم این سبک زندگی رادوست دارند!
    نگران نباشید ماهنوز زن بودن خود رافراموش نکرده ایم …
    دوستان عزیزم اگر بانظرات من مخالف یا موافقید لطفا پیام بذارید
    باتشکر

    • فایزه گفت:

      نسبتا موافقم درسته نیاز مالی دراکثرمواقع مارا وادار به رو اوردن به کاردرخارج از منزل میکنه اما قبول کن کار فقط درد مالیو دوا نمیکنه یعنی منظورم اینه که خیلیا واقعا از تو خونه نشستن بیزارن مثل من احساس مفید بودنشونو از دست میدن اما یه سری واقعیتا هست که غیرقابل انکاره!

      • شهرزاد گفت:

        ببخشید محمدرضای عزیز، من امروز خیلی ی ی کامنت گذاشتم! 😉
        دلم نیومد به فائزه جون هم نگم که منم باهات خیلی موافقم. کار کردن بیرون زنها علاوه بر تامین مالی و کمک به اقصاد خانواده، میتونه اثرات مثبت معنوی خیلی زیادی داشته باشه. به اونها عزت نفس بیشتری ببخشه و اینکه با قرار گرفتن در متن اجتماع و قرار گرفتن در معرض تمام فواید یا چالش هایی که داره از خودشون انسانی توانمندتر بسازن و احساس کنن عضوی موثرتر در این چرخه هستی هستن.

    • شهرزاد گفت:

      مهدیه جان، دوست خوبم. کامنت ها رو که میخوندم کامنت تو و اینکه از دوستانت خواسته بودی در مورد حرفها و دغدغه هات نظر بدن توجهم رو جلب کرد. و اگه اجازه بدی میخوام به تو دوست نازنین بگم عزیز دلم میتونم درک کنم که بخاطر مشکلات زندگی که متاسفانه فعلا امیدی هم به بهبودشون نیست! مجبوری این بار سنگین رو به این نحو به دوش بکشی. اما سعی کن یه نکته ای رو هم همیشه به خاطر داشته باشی و اون اینکه با تمام واقعیات و شرایط موجود، تو بعنوان یک انسان، حق داری که از زندگیت لذت ببری. پس مراقب باش که خودت رو توی این مشکلات غرق نکنی، به خودت عشق بورزی، علایق شخصی ات رو که میتونه بهت شادی و آرامش ببخشه پیدا کنی و توی هفته چند ساعتی رو فقط و فقط به خودت و علائقت اختصاص بدی. وقتی به خودت عشق بورزی و از بودن با خودت حتی ساعتی در هفته لذت ببری اونوقت به زندگیت و شرایطت و کسانی که در اطرافت هستند هم بیشتر میتونی عشق بورزی و به اونها هم احساس لذت و آرامش ببخشی.

  • فایزه گفت:

    مرامنامه ات را بگذار یه جای توی دید روی صفحه اصلی سایت رسمی محمدرضا شعبانعلی!
    نظر موافق یا مخالف نمیذارم فقط دربارش فکرمیکنم!
    یه نکته لطیف هست که میگه همه دخترا دلشون میخواد پسر باشن ولی همه پسرا میخان همینی که هستن باشن.
    نمیدونم مشکل ازکجاست جامعه یا….
    ترسای کوچیک یا ترس دخترا از چیزای کوچیک شاید برا یه پسر مسخره باشه ولی یه دخترو خیلییییییییی محدود میکنه و کاملا منطقیه که یه دختر از اونا بترسه.ده بار خواستم برم یه کلاس دفاع شخصی ولی تازه میترسم یه جای دیگه از بدنم اسیب ببینه تازه قدرت یه مرد هرجور حساب کنی ازمن بیشتره. اما چه میشه کرد؟باید ساخت یا گاهی سوخت و ساخت

  • زهرا گفت:

    مدتهاست از خوندن کتاب زن بودن میگذره این نوشته منو دوباره به یاد اون کتاب انداخت…فصلهای آخرش منو خشمگین میکرد.ما دست پرورده مادر بزرگهای هستیم که شاید بیش از حد زنیت بخرج دادن و جوابی درخورنگرفت.

  • ُSetareh گفت:

    ببخشید آقای شعبانعلی اشتباه تایپی داشتم ، قبلی رو قبول نکنید بی زحمت.

    خوبه که بدونیم:

    مردان ،
    قوی هستند و این قدرت از طرف خداوند برای محافظت از زنان به آنها اهدا شده است.
    پس اگر مردی ، زنی را آزار دهد ، سزاوار نیست که مرد نامیده شود.

  • سارا گفت:

    یه روزی به ادای مرد بودن در آوردنم افتخار میکردم و خوشحال بودم
    قوی هستم رو پای خودم می ایستم و مستقلم،امروز همه اینا رو دارم ولی الان فراموش کردم زن بودن چیه و یعنی چی
    عباس حسنی مرسی از معرفی کتاب زن بودن سال هاست که به زن های شبیه خودم معرفیش میکنم تا اشتباهات منو تکرار نکننوخودم هنوز یاد نگرفتم زن باشم اما فهمیدم این نقاب مردانه به دردم نمیخوره

  • گیتی گفت:

    بحث تکراری مرد و زن!
    زن ها بجه بزرگ کنند فکر مردها راحت می شود…
    تر این دوره که واویلا شده و همه میگن بجه بیارید…
    یکی نیست بگه این بدبخت بیچاره هایی که مهندس و دکترو و الا آخر هستندو بیکارند را چی کنیم که تازه اش را بیاوریم…

    این بحث هارو ترویج نکنید بیچاره می شیم…

  • محسن گفت:

    در هر حال این هنر مردها بوده که وقتی خانمها برای برابری حقوق اجتماعی تلاش می کردند مسیر را از “برابری “به “تشابه زن به مرد” منحرف کردند و آنچه عاید زنان گردید نابرابری فزون تر بود و بس.
    در هر صورت نمی توان منکر این تفاوتها بود:
    -مادر و پدر
    -انتخاب شدن و انتخاب کردن
    -درآغوش گرفته شدن و در آغوش گرفتن
    -ناز کردن و ناز کشیدن
    -زیبایی و صلابت
    – عشق و امنیت
    – لطافت و اقتدار
    -تواضع و بخشش
    -……….. و …………….
    پس برابری داشت حقوق مناسب با مسئولیت ها و خصوصیات ذاتی است

  • دلا گفت:

    این متن را قبلا در وبلاگ “برای فراموش کردن…” هم گذاشته بودی و با خواندش انگار دردهای وجودم یکی یکی فریاد می کشیدند و در آخر هیاهویی به پا شده بود!
    مشکل همه کاره شدن زنان نیست. مشکل عقب ماندن مردان است. مشکل تکه چوب بی روحی است که شب ها تنه اش را به خانه می آورد! و هر چه می کوشی تا لبخندی از رضایت بر لبانش بنشانی، کمتر موفق می شوی!

  • Setareh گفت:

    نمیدونم بگم از این مطلب لذت بردم یا عذاب کشیدم، لذت بردم چون دیدم مردا و زنانی هستن که به فکر هستن و میخوان حداقل هر چند از راه دور و با دستای بسته اما قادرن که ذهنیت ها رو عوض کنن ، عذاب هم به خاطر یادآوری زندگی ای هست که متاسفانه شاهدش هستیم.

    نمیدونم جای خوشحالی یا انزجار داره که بگم از این تساوی بی مساوات راضیم یا نه
    از اینکه میتونم پا به پای مردا کار کنم
    از اینکه باید ادای مردا رو در بیارم تا کسی بتونه بهم ایمان بیاره
    از اینکه کاری که بهم محول میشه به اندازه ی یه مرده اما تشکر و قدر دانی ای ازم میشه نه
    از اینکه به خودم سختی میدم تا اسم زن و دختر امروزی که هیچی از مردا کم نداره رو با خودم این ور اون ور بکشم تا باور کنن که گوشه ی خونه نمیشینم
    از . . .
    از همه ی اینایی که برای به دست آوردنش از خودمون دور شدیم خوشحالیم یا نه

    حرف این نیست که چون یه دخترم ، دارم از حقوق از دست رفته یا بی احترامی های شده گله میکنم ، من به عنوان یه انسان و آدم حرف میزنم چون اول انسانم و بعدش بحث جنسیت هست.دوست دارم حرفام رو بشنون نه اینکه برم خودم رو اثبات کنم که منم میتونم ،من و ما اثبات شده هستیم این زجر اضافه برای چیه؟

    همیشه از خوندن کتاب دختری از ایران که نوشته ی ستاره فرمانفرمایان بود لذت میبردم ، دوست داشتم الگوم باشه تازه اسمشون هم مثل خودم ستاره بود،اما بعد از یه مدت دچار چندگانگی شدم ،چون نمیدونستم که انتخابم درسته یا نه.آخرش الگوم شد یه مرد ، این درد آور نیست؟

    درسته که زندگی دوی ماراتونه اما دوی ماراتون هم قوانین خودش رو داره ، زنها و مردها با هم تو این مسابقه شرکت نمیکنن اما دنیای این روزای من شاهد این مسابقه ی نابرابره که برچسب تساوی روش خورده اما بدون مساوات.

    فقط اگر یه کم منصف باشیم میشه به زندگی آرمانی نزدیک بشیم.

  • مینا گفت:

    زن که باشی ترس های کوچکی داری! از کوچه های بلند،از غروب های خلوت
    از خیابان های بدون عابر می ترسی
    از صدای موتور سیکلت ها و دوچرخه هایی که بی هدف در کوچه پس کوچه ها می چرخند
    از بوق ماشین هایی که ظهرهای گرم تابستان جلوی پاهایت ترمز می کنند
    و تو فقط چهره ی آدم هایی را می بینی که در چشم هایشان حس نوع دوستی موج می زند
    زن که باشی عاقبت یک جایی… یک وقتی به قول شازده کوچولو !دلت اهلیه یک نفر می شود
    و دلت برای نوازشهایش تنگ می شود… حتی برای نوازش نکردنش.
    تو می مانی و دلتنگی ها ،تو می مانی و قلبی که لحظه های دیدار تند تند می تپد
    سراسیمه می شوی، بی دست و پا می شوی،دلتنگ می شوی،دلواپس می شوی،دلبسته می شوی
    می فهمی نمی شود… نمی شود زن بود و عاشق نبود
    دست خودت نیست،زن که باشی
    گاهی دوست داری تکیه بدهی… پناه ببری…ضعیف باشی
    دست خودت نیست ،گهگاه حریصانه بو می کنی… دستهایت را
    شاید عطر تلخ و گس مردانه اش لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد
    دست خودت نیست،زن که باشی
    گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی
    و قناعت می کنی به رویای حضورش
    به این امید که او خوشبخت باشد
    دست خودت نیست،زن که باشی
    همه ی دیوانگی های عالم را بلدی !

    • شهرزاد گفت:

      واای مینای عزیزم، ممنون که اینقدر زیبا گفتی و اینکه به مفهوم اهلی شدن دل توی داستان لطیف و بینظیر شازده کوچولو هم اشاره کردی واقعا معرکه بوود… انقدر زیبا گفتی که نمیتونم جلوی اشکهامو بگیرم. ازت ممنونم…

    • shabi76 گفت:

      چقدر زیبا و آسون نوشتید!
      اشکم داره همینطور میریزه!

    • فوژان گفت:

      دوستان عزیز ، علیرغم اینکه همه این رفتارها و احساسات را دیدم !
      عدم امنیت در دنیای وحشی، ساده لوحی، عشق کور( سوختن، اشک ریختن ، دم نزدن)، نیاز شدید به حمایت( روحی، معنوی، جسمی، جنسی )، تحمل، انتظار انتظار انتظار تا دم مرگ ، وفاداری به هر قیمت و…..
      حالم را بد می کنه ….
      بنابر این سعی کردم تجربه اش نکنم.

      • شهرزاد گفت:

        فوژان عزیز … من متوجه نشدم!! سعی کردی چی رو تجربه نکنی؟!
        در ض

      • شهرزاد گفت:

        فوژان عزیز … من متوجه نشدم!! سعی کردی چی رو تجربه نکنی؟?!!!!
        در ضمن، عزیزم، اوضاع همیشه به اون فجیعی هم که تو گفتی نیستااااا ….
        احساسات قوی که در یک زن وجود داره البته از نوع مثبتش! ( آره، تا حدی هم میتونم باهات موافق باشم، احساسات منفی ممنووووع!!! ) میتونه خیلی هم زیبا و سازنده و متعالی کننده باشه، هم برای خودش هم برای کسی که دوستش داره …

        • فوژان گفت:

          ترس از کوچه های بلند ، غروب های خلوت، خیابان های بدون عابر ( احساس عدم امنیت)
          تو فقط چهره ی آدم هایی را می بینی که در چشم هایشان حس نوع دوستی موج می زند( حماقت- ساده لوحی مفرط)
          اهلی می شوی و دلت برای نوازشهایش تنگ می شود… حتی برای نوازش نکردنش!!!!!!!!!!!!!( عشق کور)
          بی دست و پا می شوی،دلتنگ ،دلواپس ،دلبسته
          دوست داری تکیه بدهی… پناه ببری…ضعیف باشی!!!!!!!!!!!
          دست خودت نیست ( موجودی بی اراده)
          گهگاه حریصانه بو می کنی… دستهایت را
          شاید عطر تلخ و گس مردانه اش لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد( و احتمالاً رد نوازش کمی محکمش بر صورت!!!! چون وقتی اینقدر واله باشی کتک خوردن هم دنیایی داره!!!!!!!!)
          دست خودت نیست …….
          ببخشید واقعاً یک زن اینقدر ضعیف النفس و بیچاره است؟؟؟

          • شهرزاد گفت:

            🙁 … No Comment!!!

            • شهرزاد گفت:

              … منظورم اینه که من در جواب این مطالبی که حتی خوندنشون بدجوری منو میترسونه!!!! چه برسه به اینکه بخوام دنیا رو با چنین دیدگاه ، چنین منطقی و چنین احساساتی!! تصور کنم … جوابی در اینجا برات ندارم فوژان عزیزم …
              اگه احیاناً علاقمند بودی جواب و نحوه نگرش و احساس من رو بعنوان یکی از دوستانت در خانه مجازیمون، در مورد صحبتت و این مسائل بدونی، میتونی برگردی و همه کامنت هایی رو که قبلا توی این پست گذاشتم بخونی. برای همین دیگه از گفتن تکراری حرفهام که با تمام وجودم بهشون هم معتقدم خودداری می کنم.
              در هر حال … عزیزم، من به نظر تو با اینکه به هیچ وجه نمی تونم از این منظر خاصی که شما میگی! موافق باشم، ولی بهشون کاملا احترام میذارم و سعی می کنم درک کنم که حتما چیزی باعث این نوع دیدگاه در شما شده و از صمیم قبل برات یک دنیا آرامش و نگاهی مثبت به تمام زیبایی های این دنیا که عشق در اون حرف اول رو میزنه ، آرزو می کنم.

              • فوژان گفت:

                دوست عزیز،
                من نظرم را در رابطه با متن مینا دادم. د مورد هر خطش و اصلاً روی صحبتم به فردخاصی نبود. من هم یک دخترم و احساسات دارم ، عاشق می شوم ، گریه می کنم ، می خندم و… باور کن من سنگ نیستم ولی احساس عجز و بی پناهی تو این متن اذیتم می کرد!
                عزیز دلم من نه شکست عشقی خوردم نه آدم افسرده و بیماری، سرشار از نفرت به مردها فقط احساس می کنم یک زن قدر و ارزشش بیش از این است که تنها از بعد جنسی به او نگاه شود. از نظر من یک رابطه جنسی، کاملاً مقدسه. دوست داشتنه نه عاشق بودن. یک رابطه کاملاً دو طرفه که هر دو طرف منتفع می شوند!!! نه یکی در اختیار دیگری که در این حال بعد از مدتی همان مجنون سرگردانی بشه که دنبال بوی مرد در میان خاطراتش بگرده.
                نمیدانم نویسنده این متن ( مینا) الان کجاست! امیدوارم هر کجا هست این نظرات را بخوانه و از دیدگاه واقعی من مطلع بشود . نمی خواهم او هم برداشت دیگر دوستان را داشته باشه.

                • شهرزاد گفت:

                  فوژان جان… اینارو ولش کن.. خودت چطوری؟ خوبی؟ 🙂 از برندینگ چه خبر؟ 😉 (ببخش.. خواستم این حال و هوا عوض شه!)
                  درضمن،ممنون که منو دوست عزیزت خطاب کردی. امیدوارم همیشه شاد و مثبت باشی دوست عزیز من. 🙂

          • شهرزاد گفت:

            … منظورم اینه که من در جواب این مطالبی که حتی خوندنشون بدجوری منو میترسونه!!!! چه برسه به اینکه بخوام دنیا رو با چنین دیدگاه ، چنین منطقی و چنین احساساتی!! تصور کنم … جوابی در اینجا برات ندارم فوژان عزیزم …
            اگه احیاناً علاقمند بودی جواب و نحوه نگرش و احساس من رو بعنوان یکی از دوستانت در خانه مجازیمون، در مورد صحبتت و این مسائل بدونی، میتونی برگردی و همه کامنت هایی رو که قبلا توی این پست گذاشتم بخونی. برای همین دیگه از گفتن تکراری حرفهام که با تمام وجودم بهشون هم معتقدم خودداری می کنم.
            در هر حال … عزیزم، من به نظر تو با اینکه به هیچ وجه نمی تونم از این منظر خاصی که شما میگی! موافق باشم، ولی بهشون کاملا احترام میذارم و سعی می کنم درک کنم که حتما چیزی باعث این نوع دیدگاه در شما شده و از صمیم قبل برات یک دنیا آرامش و نگاهی مثبت به تمام زیبایی های این دنیا که عشق در اون حرف اول رو میزنه ، آرزو می کنم.

  • فهیمه گفت:

    سلام . هر انچه در دنیا اتفاق صورت میگیرد حتما یه نکته + هم دارد و باید همیشه تعادل را در ان حفظ کرد.
    {روانشناسان برای نخستین بار در تاریخ ۱۰۰ ساله تست lQ دریافته اند که امتیازات زنان از امتیازات مردان بیشتر شده است. در طول قرن گذشته، زنان در تست lQ حدود ۵ امتیاز از مردان عقب بوده اند، که روانشناسان این اختلاف امتیاز را به تفاوت های ژنتیکی نسبت می دهند. با این وجود اختلاف امتیاز بین زنان و مردان در سال های اخیر کمتر شده و امسال زنان از مردان جلو زده اند.
    دلیل این امر شاید پیچیده تر شدن زندگی زنان در دنیا امروز باشد، چراکه اکثر زنان همزمان درگیر مسئولیت های خانوادگی و کاری هستند. دلیل دیگر شاید این باشد که هوش خانم ها نسبت به هوش آقایان پتانسیل بالاتری دارد ولی، خانم ها تا به حال این را نمی دانسته اند.
    به گفته روانشناسان، تاثیر کامل مدرنیزه بر زنان در حال آشکار شدن است و چون جهان روز به روز پیچیده تر می شود، مغز انسان ها ناچار است خود را با این روند تطبیق دهد. به گزارش برترین ها، در این پژوهش زنانی را از آمریکا، کانادا، نیوزیلند، آرژانتین و کشورهای غرب اروپا مورد آزمایش قرار گرفته بودند.}
    به نظرم حالا خانم ها در کنار افزایش IQ باید حتما به فکر حفظ تعادل باشن !

  • سارا گفت:

    زن عشق می کارد و کینه درو می کند …

    دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.

    می تواند تنها یک همسر داشته باشد

    و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!

    برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه ولی لازم است

    و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی …

    در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو …

    او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی!

    او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی …

    او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد …

    او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی …

    او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر …؟

    و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد …

    و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

    چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

    زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

    گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

    سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند …

    و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد …!

    و این رنج است..
    (دکتر علی شریعتی)

    • دوست محمدرضا گفت:

      حتي جاي عكس كامنت گذارها هم سايه يك مرد است ! محمدرضا تو هم ؟!

    • طاهره جلیلی گفت:

      این نوشته یکی از تلخ ترین و واقعی ترین نوشته های استاد قلم، آقای شریعتی، هست که هر وقت میخونمش دردم میگیره از جامعه ای که میپرسد نام پدر…

      • lمحمدمراد گفت:

        مردان همه خصلت های بد قصه ها را بدوش می کشند آقا دزده آقا گرگه .سربازی رفتن و کشته شدن در راه آب و خاک ا ما خانم ها از برابرهای مردان و زنان از اینها معمولا سهمی طلب نمی کنند و هر کجا به نفع شان باشد را می خواهند

    • zoorba.booda گفت:

      سارا خانم متني كه نقل كردي عالي بود عالي
      ممنونم. سامان

  • عباس حسني گفت:

    من وظايف زن و مرد نسبت به هم رو مثل رابطه بازيكنان خط حمله و دفاع در فوتبال مي دونم ؛ همونطور كه تو فوتبال وظيفه فورواردر گل زدن و كسب نتيجه هست در زندگي اين وظيفه بعهده مرد گذاشته شده و همونطور كه وظيفه بازيكن دفاع پشتيباني از بازيكن خط حمله و حفظ نتيجه است اين وظيفه هم در زندگي به عهده زن گذاشته شده . تو فوتبال مي بينيم بعضي موقع ها بازي ايجاب مي كنه بازيكن خط حمله عقب بكشه و تو دفاع شركت كنه و گاهي اوقات هم مي بينيم بازيكن دفاع تو حمله شركت مي كنه كه در زندگي واقعي هم همينطوره ،گاهي مرد بايد به زن كمك كنه و گاهي زن به مرد. مثل فوتبال كه گاهي اوقات يه مدافع پيش تاخته گلي رو به ثمر ميزنه زن هم تو زندگي با مديريت درستش پولي رو كه پس انداز كرده به مردش ميده و دستشو تو تنگنا مي گيره و چقدر اين كمك دلچسبه .ولي در كل مثل فوتبال كه هر بازيكن بايد در پست تخصصي اش بازي كنه زن و شوهر هم بايد به وظايف خودشون عمل كنند و قاعده بازي رو رعايت كنن . بگذريم از زندگي هاي امروز كه هركس براي خودش اين قاعده رو يه جورتفسير مي كنه !
    كتاب ” زن بودن ” توني گرنت راهنماي خيلي خوبيه براي زنان امروز كه گرفتار موارد مطرح شده در اين پست هستند .
    پ ن : كتاب زن بودن رو فروزان گنجي زاده ترجمه كرده و از انتشارات ورجاوند هست . تلفن انتشارات۶۶۵۷۶۳۹۷

    • شهرزاد گفت:

      بذارید بگم اصلا همین تفاوت ها زیباست! مردان مریخی اند و زنان ونوسی! یک مرد می تواند نقش ها را در خط حمله و دفاع فوتبال معنی کند و یک زن مثلا در نقش های مسافر و گل سرخ الهام گرفته از شازده کوچولو … هر دو زیبا هستن. دوستان عزیزم بیایید به مرد ها، زنها، به زندگی و به تمام خوشی ها و حتی ناخوشیهاش با عشق و با نگاهی زیبا، نگاه کنیم. گله گذاریها و تلخ بودن ها رو کنار بذاریم و به تمام دغدغه ها و نیازهای خودمون و طرف مقابلمون برای بهتر و شادتر زندگی کردن احترام بذاریم و با شادی و رضایتی که برای داشتنش همه به هم کمک میکنیم اجازه بدیم که دنیا محل قشنگتر و بهتری برای زندگی همه مون باشه. …PLZ

  • عليرضا گفت:

    اين مطلب را كه خواندم يادم آمد از كتاب نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري. پيشنهاد ميكنم بخشهاي مربوط به تكاليف و اختيارات حتما مطالعه شود.

  • مریم گفت:

    یک دنیا ممنون برای اینکه اومدین تو برنامه ماه عسل تا من باهاتون آشنا بشم، بیام تو سایتتون و این مطلب رو بخونم…
    ایکاش مادربزگ ها هیچوقت از دنیا نمیرفتن…

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser