دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

به مناسبت روز معلم

سنت است که هر سال، همزمان با سالروز شهادت استاد مطهری، روز معلم را گرامی میداریم. قطعاً اختصاص روزی برای بزرگداشت معلمان، سنتی ارزشمند و فرصتی مناسب برای اندیشیدن دوباره به آموزش و آموزشگر و آموزگار است. بعید میدانم کسی از بین ما باشد که در مقام والای معلم و آموزگار تردید داشته باشد. شاید انتظار برود که من هم، چند کلامی در مدح معلم و معلمی و مقام معلم بنویسم. اما اجازه بدهید که از این قسمت – نه به دلیل کم اهمیت بودنش، بلکه به دلیل تکراری بودنش – عبور کنم و به این بهانه، نکات دیگری را – که البته آنها هم جدید نیست – تکرار کنم.

صنعت آموزش در کشور ما، فرصت بزرگی برای رشد داشته است. مردمانی که برای آموزش و یادگیری احترام قائلند و کتاب و نوشتن، هزاران سال، بخشی از فرهنگشان بوده و هنوز هم، تصویر کتابخانه های بزرگ و مملو از کتاب، در نگاهشان زیبا و فریبا است. مردمی که در نخستین برخورد با کودکان و نوجوانان، بلافاصله پس از احوال پرسی، برای ادامه دادن گفتگو، می پرسند که «کلاس چندمی؟». مردمی که اگر کسی درس کارشناسی خواند، بلافاصله پس از تبریک گفتن، میپرسند که: برنامه ات برای ادامه تحصیل چیست؟

در نگاه اول، اینها ویژگیهای خوب و مثبتی به نظر می رسد. چنین جامعه ای ظاهراً باید در اوج مسیر رشد و تعالی باشد. اما هر انسان منصف و دلسوزی میپذیرد که چنین نیست. درست میگویند که مسیر جهنم را با نیتهای خیر سنگفرش کرده اند و به نظر میرسد که ما واقعاً در حوزه ی آموزش در چنین مسیری هستیم.

حدس زدن ریشه ها دشوار نیست. تعداد آنها هم محدود نیست. دیوارهای ورود برای صنعت آموزش کوتاه است و سرمایه چندانی نیاز ندارد. از سوی دیگر، در جامعه ی ما، شکل حرفه ای آموزش شناخته شده نیست و استاندارد مشخصی برای آن وجود ندارد. بخش بزرگی از جامعه ی ما، نه استانداردهای بین المللی آموزشی را تجربه کرده اند و نه آنها را شنیده اند. چنین است که سنجش کیفیت آموزش برای آنها تقریباً امکان پذیر نیست. آنها هم که در این زمینه بررسی یا مطالعه کرده اند، عمدتاً به جای تکنولوژی آموزشی (تکنولوژی به معنای عام آن میگویم) برایمان ایدئولوژی آموزشی به ارمغان آورده اند:

تقلید نافهمیده ی الگوهای شرقی و غربی در آموزش. اصرار برای آموزش از طریق کار تیمی، در فرهنگی که کار تیمی بخشی از الگوی ارزشی آن نیست و در گذاری شگفت انگیز و نوسانی ناپایدار از جمع گرایی سنتی به فردگرایی افراطی است. اصرار بر سبکهای هیجان زده و ترکیبی از فریاد و نمایش و انگیزش به عنوان ارائه ی حرفه ای و ده ها مثال دیگر که حوصله ی بیانش نیست. آنها که دیده اند میدانند و آنها که تا کنون این فضا را درک نکرده اند، بعید است در آینده نزدیک هم درک کنند.

حاصل این ایدئولوژی آموزشی، فرهنگی از آموزش است که با نگرش و فرهنگ ما چندان سازگار نیست. فرض کنید یک فیلم هالیوودی را ببینیم. بعد همان داستان را برداریم با هنرمندان ایرانی و با امکانات ایرانی و در لوکیشن ایرانی اجرا کنیم و تماشاگر ایرانی هم، به ذوق اینکه شاهد داستانی بین المللی است، هیجان زده به این فیلم نگاه کند. در برخورد با بسیاری از کلاسها و درسها و سمینارها و دوره های رسمی دانشگاهی از کارشناسی تا دکترا، لااقل در نگاه من، چنین وضعیتی مشاهده می شود.

طبیعی است که ریشه ها متعدد هستند. بخش قابل توجهی از سازمانها هم قرار نیست ارزش افزوده جدی ایجاد کنند. یا اگر قرار است ایجاد کنند به اتکای نیروی انسانی نیست. چنین است که نیروی انسانی آموزش دیده، بخشی از دکوراسیون داخلی سازمان یا نمای بیرونی آن محسوب می شود. بگذریم از اینکه اگر قرار به جذب نیروی انسانی حرفه ای و توانمند و اثربخش باشد، در استعدادیابی و سنجش توانمندیها هم ناتوانیم. چون خودمان در همین فرهنگ آموزشی رشد کرده ایم و وارث ضعف های آن هستیم. پس علی الحساب به مدرک مدرسه و دبیرستان و دانشگاه اعتماد می کنیم. هیچکس ما را به خاطر استخدام یک مهندس یا کارشناس ارشد یا دکتر که بی عرضه و بی لیاقت و بی شعور است، ملامت نخواهد کرد. اگر هم کسی حرفی زد، بار مسئولیت از دوش ما برداشته شده و میتوانیم نقدی بلند بالا بر سیستم آموزشی داشته باشیم. چنین میشود که من برای واحد طراحی کارخانه، به سراغ یک دیپلم یا فوق دیپلم فنی باتجربه و تحول آفرین نمیروم. چون اگر اشتباه کرد بار اشتباه بر دوش من است. به سراغ کسی میروم که هزاران ساعت در نظام آموزشی ما آموزش دیده و انبوهی مدرک رسمی و غیررسمی دارد و مدرک ارشد و دکترا دارد و حالا، از او میخواهم که برایم یک واحد طراحی نوآور و تحول آفرین تاسیس کند. غافل از اینکه آنچه او را به این مقام در نظام آموزشی کشور رسانده است، دقیقاً محافظه کاری و واپس گرایی و ترس از تحول و تغییر بوده است!

البته فقط ماجرای نظام رسمی آموزشی نیست. امثال من هم که در کنار سیستم آموزشی رسمی، دوره های آموزشی برگزار میکنیم یک درد مضاعف برای این کشور محسوب می شویم. ما که ترجیح میدهیم به جای هدایت جامعه مخاطب در مسیر درستی که به آن باور داریم، در مسیری که مخاطب از ما میخواهد جلو برویم. چنین میشود که در حلقه ای واپس گرا گرفتار میشویم و هر روز هم از روز قبل مستهلک تر میشویم. آنقدر در طول این سالها از همکاران مدرس خودم شنیده ام که: این خوب است. اما مخاطب نمیفهمد! این درست نیست اما مخاطب از شنیدنش لذت میبرد! این عنوان مسخره است اما به هر حال این مردم برایش پول می دهند! یا اینکه: اصلاً آمده اند حالشان خوب شود، مهم نیست چه بگوییم! که با خود میگویم: اگر این باور واقعی ماست، چرا در صنعت آموزش باقی مانده ایم؟

البته پاسخش را میدانم. صنعتی با هزینه اولیه ی کم، با سود نسبتاً خوب و با مشتریانی که چون استاندارد واقعی آموزش را نمی دانند یا پایین بودن کیفیت آموزش را پذیرفته اند، برای پرداخت هزینه های ما، مشکلی ندارند. خوشبختانه ما هم نه مهندس هستیم که ساختمانمان بریزد و خودرومان منفجر شود. نه پزشک هستیم که بیمار زیر دستمان بمیرد. ما معلم هستیم. این شهوت پول پرستی و جذب مخاطب و محافظه کارانه به دنبال جمع رفتن (به جای جسورانه پیشاپیش جمع رفتن) خوشبختانه اثرات مشهود کوتاه مدت ندارد. آینده ی کسانی را خراب میکنیم (یا درست نمیکنیم) که در زمان پیری شان، نیستیم و مرده ایم و دستشان به ما نخواهد رسید. ما امثال مطهری و شریعتی نیستیم که یکی به خاطر معلم بودنش تکه تکه شد و دیگری به خاطر پذیرش مسئولیت پیشتاز بودن در عصری تیره و غبار آلود، حاضر شد در زندگی و پس از مرگ، انتقاد منتقدان را به جان بپذیرد.

خودم را از این جامعه و اتهامات مبرا نمیدانم. شاید تنها جراتم این بوده که دو سال از آموزش فاصله گرفته ام و در جستجوی راهی هستم که وقتی معلم صدایم می کنند، درون خودم نشکنم و خجالت نکشم. هنوز هم آن را – آن طور که دوست دارم – پیدا نکرده ام.

نمیخواهم این متن را با تحلیل و نتیجه گیری مشخصی به پایان برسانم. حرفهایی بود که دنبال بهانه ای برای گفتنش میگشتم و اینجا جای خوبی بود. فضای فرهنگی کشور ما به شکلی نیست که انتقاد از حرفه ها و مشاغل به سادگی پذیرفته شود. گفتم شاید به عنوان کسی که با افتخار و البته بدون شایستگی، چند سالی است لقب معلم را به دوش میکشد،خودم انتقاد از حرفه ی خودمان را انجام دهم. شاید مقاومت احساسی کمتری ایجاد کند و دعوتی برای اندیشیدن بیشتر باشد به این وضعیت اسف باری که گرفتار آن شده ایم…

پی نوشت اول: کاش روزی بشود که آموزشگران از بین ما رخت بربندند و آموزگاران جایی برای تنفس پیدا کنند.

پی نوشت دوم: من به طور مشخص در این نوشته، به فضای آموزش دانشگاهی و آموزش آزاد اشاره داشته ام. هر انسانی با حداقل انصاف، خواهد پذیرفت که معلمانی که در صنعت آموزش قبل از دانشگاه در مقاطع مختلف زحمت میکشند و اتفاقاً مظلوم ترین و محروم ترین هم هستند، نمیتوانند مخاطب این گلایه ها باشند. ما هنوز نیاموخته ایم که به معلم دبستان، بیشتر از استاد دانشگاه احترام بگذاریم و طبیعی است که با چنان فرهنگی به چنین نفرینی دچار شده ایم.

مطلب مرتبط: نوشته مربوط به روز معلم سال ۹۷

روز معلم

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


255 نظر بر روی پست “به مناسبت روز معلم

  • R norouzinia گفت:

    سلام محمدرضای عزیز
    گرچه دیر شد برای تبریک گفتن روز معلم اما به نظر میرسه ایرادی نداشته باشه گفتنش پس روزت مبارک
    امیدوار هستم در مسیری که قرار گرفتی همچنان عاشقانه گام برداری و ما هم بر دانسته هامون به لطف تو عزیز افزوده بشه.
    در سایه لطف خداوند منان پاینده و تندرست و شاد باشی و در پناه حق.

  • مصطفی هادیان گفت:

    سلام و درود خدمت استاد گرانقدر و عزیز.
    در سالی که گذشت،
    تو در عمیق تر اندیشیدن مرا کمک کردی.
    تو همدلی را به من آموختی.
    تو در سنجیده تر حرف زدن مرا کمک کردی. مرا به دنیای کلمات خودت مهمان کردی.
    تو در هدف محور بودن بجای ترس محور بودن مرا کمک کردی. اولین بار بود که شکست خوردم ولی چون شکستم مبتنی بر هدف بود خوشحال شدم.
    تو مرا تصمیم گیری مسئولانه و هدفگرا آموختی. و یاد دادی که تصمیمات در طی یک روند و به صورت ریز ریز و معمولا ناخودآگاه گرفته میشوند. و کمک کردی که اختیار و انتخاب بیشتری در لحظه حس کنم. تو مرا قادرتر ساختی.
    تو در تقویت عزت نفس مرا کمک کردی. صراحت را به من یاد دادی.
    تو توقع مرا از یک معلم به آسمان رساندی. در همین یک سالی که تو را پیدا کردم به اندازه پنج سال یاد گرفتم و تغییر کردم.
    باورم نمیشد روزی چنین معلمی داشته باشم.
    روزت مبارک معلم عزیز من.

  • آلما گفت:

    روزت مبارک محمد رضای عزیز، معلم خوبم
    به خاطر همه چیزهایی که ازت یاد گرفتم ممنونم

  • مهدی نوری اظهر گفت:

    معلم عزیزم سلام و خداقوت . محمد رضای عزیز روزت مبارک هر چند تبریک واژه کوچکی است در مقابل بزرگواری چون تو . افتخارم آشنایی با آموزگاری است که یاد دادن مسئولانه و هنرمندانه جزیی از وجودش است در این غریبستان بی مسئولیتی و بی هنری . آموزگاری که نه به جبر دانشگاه و کلاس که به اختیار خود برگزیده ام ، گر چه متاسفم به خاطر دیر آشنایی .برآرورده شدن آرزوهایت را آرزومندم.
    باد صبحی به هوایت ز گلستان برخواست ** که تو خوشتر ز گل و تازه تر از نسرینی .

  • فرخ گفت:

    سلام
    روزت مبارک محمد رضا جان
    من این افتخار رو داشتم که در آخرین دوره ی حضوری شما شرکت کنم.
    به امید دیدار

  • محمد فرازی گفت:

    سلام محمد رضای عزیز
    امیدوارم شاد باشی و همیشه لبخند روی لبانت باشه
    امروز بهانه ی بود برای تشکر از تو بهترین زندگیم
    تویی که باعث شدی طور دیگری به این زندگی بنگرم
    تو باعث شدی زندگی من تغییر کند،تغییری شگفت که تنها از وجود بی نظیر تو می توانست اتفاق بیفتد برای من.
    خوب نمی تونم بنویسم و همیشه حسرت خوب نوشتن داشتم و دارم
    زندگی الان و آیندم را مدیون وجود نازنیم تو هستم
    از صمیم قلب دوست دارم
    این روز زیبا بر معلم عزیزم مبارک
    پاینده و شاد کام باشی
    شاگرد همیشگی شما-محمد فرازی

  • راضیه گفت:

    من هنوز یک سال نیست با سایتتون آشنا شدم و توی این مدت فکر کردن رو یاد گرفتم
    ممنونم بابت چیزهای زیادی که ازتون یاد گرفتم
    ممنونم بابت رفتارهایی که با کمک مطالب شما تونستم داشته باشم
    روزتون مبارک معلم خوبم

  • هومن کلبادی گفت:

    سلام محمدرضا جان ، معلم عزیزم
    میدونم که به خوبی از جایگاهت در قلب و فکر و ذهنمون باخبری و نیازی به توضیح نیست . امیدوارم در راه معلمی ، تنت سلامت و دلت آروم باشه و بهترینها در انتظار خودت و عزیزانت باشه . میدونم که خوب میدونی که تمام تلاشهای بچه ها برای این بوده و هست که حال دلت رو برای چند لحظه هم که شده بهتر کنن و اگه اشتباهی هم در این راه مرتکب شدیم ، دلیلش علاقهء زیاد بوده و تعمدی در کار نبوده . شاید هم علتش کم بودن شناخت از حساسیتها و خطوط قرمز بوده . درهر صورت امیدوارم هم تو و هم دوستانم ، اشکالات رو به حساب من بنویسین و مثل همیشه ، با بزرگواری ، چشم پوشی کنین . سخنم رو کوتاه میکنم و امیدوارم هر چه پیشتر میریم ، شاگرد بهتری برای تو معلم عاشقم باشم و کمتر باعث رنجشت بشم . این اولین کامنتم بود که علیرغم میلم و علیرغم احترام و ارادت قلبی که بهت دارم ، شما رو تو خطاب کردم و با اجازت میخوام این رویه رو ادامه بدم . بهترینها رو برات آرزو میکنم محمدرضا جان و همیشه شاگرد کوچکت خواهم بود . برای همه خوبیها و بزرگواریها و درسهایی که ازت یادگرفتم و دوستانی که به واسطهء حضور در خونت افتخار آشنایی باهاشون ، نصیبم شد ، تا زنده هستم ، مدیونتم . با تواضع و احترام دستات رو میبوسم
    ارادتمند

  • ایمان میرزایی گفت:

    سلام
    نمی دونم که شما رو باید به رسم ادب استاد صدا بزنم یا محمدرضا همانطور که خودتان دوست دارید، اصلاً نمی دونم چه چیزی بگم که شاید به درد شما یا دوستانی که دراین خانه هستن بخوره!اما به هر طریق باید سکوت رو شکست و چیزی گفت گاهی!

    من معلم هایی داشتم که طبیعتاً همه نه فرشته بودن و یا نه دیو صفت! خیلی هاشون معمولی بودن بعضی ها فقط برای کسب همان حقوق ناچیز اومده بودن، تعداد کمی برای گذارن عمر! ناچیزی هم از روی عشق یا مسئولیت یا هر چیز دیگه ای، به هر حال اونها هم بر آیندی از همین جامعه هستن.
    بعضی دلسوز بودن(یا فقط به خیال خودشون) ،یا صبور،مصمم،لجباز،یا اصلاً ترسو،و یا کلا بی خیال یا هر چیز دیگه ای.
    ولی اونهایی رو که دوست داشتم، نه کاملاً:
    شجاج بودن
    یا نه مصمم بودن
    نه خیلی دلسوز بودن
    و نه کامل بودن
    و یا نه نمره ی خوب می دادن.
    اونهایی رو دوست داشتم که شاگرداشون رو هر کدوم شخصیت های جدا می دونستن!
    اونهایی رو دوست داشتم که شکاک بودن رو یاد می دادن
    اونهایی رو دوست داشتم که اندیشیدن رو نشون می دادن و نه اندیشه هاشون رو(این جمله روی دیوار مدرسمون بود!.)
    اون معلمی که اندیشیدن، روشش بود.
    بله!من آزادگی رو از این معلم آموختم، نه از معلمی که آزادگی فقط موضوع درسی اش بود!
    خلاصه چیزی که اونها رو برام ماندگار کرد این بود که دانش رو به عنوان یک بسته ی دربسته!و بی نقص به بچه ها نمی خوروندن.
    نمی دونم چطور باید به کسانی که باید احترام گذاشت(مثل معلم ها) ،حرمت نهاد، اما حداقل شاید بشود با زندگی به روشی که خود با وسواس برامون پایه ریزی کردن بهشون نشون بدیم که برای هیچ تلاش نکردن.
    تمام

  • آنت گفت:

    سلام
    محمدرضا یادته روی دیوار آرزوهای متمم چی نوشتم؟

    “قبل از اینکه بمیرم دوست دارم:

    حس داشتن پدر و یک حامی واقعی تو زندگی رو تجربه کنم!”

    اومدم بگم الان دارم تجربه میکنم ..خیلی بهتر از اونی که تصورشو میکردم!
    آخه شاید بعضی پدرها برای بچه هاشون معلم نباشن و بعضی معلمها برای شاگرداشون پدری نکنن.
    اما من معلمی دارم که محبت پدرانه ش رو از صمیم قلبم احساس میکنم و پدری دارم که بهترین معلم زندگیمه.

    من وجود نازنین تو رو هدیه بزرگ خداوند میدونم و اینکه شاید بهترین تشکر از تو و خدای خوبم این باشه که:
    قهرمان دنیای خودم و شاگرد اول کلاس زندگیم باشم!

    پی نوشت: نمیدونم بیان این نکته اینجا بجاست یا نه اما مدتهاست که دغدغه منه و فکرکردم الان شاید فرصت خوبی باشه.اگردیدی مناسب نیست لطفا حذف کن.

    راستش من برای نوشتن کامنت در سایت قبلی خیلی مردد بودم. باهمه احترام و علاقه و اطمینانی که به دوستان عزیزم دارم اما دوست نداشتم کسی غیر ازشما ایمیل منو داشته باشه و از هویتم باخبربشه.
    اما به احترام شما و احترام به عشق شاگردات و همراهی با این عشق و شور، قانع شدم که بنویسم اما با یه ایمیل دیگه!
    متاسفم که روح کوچک من شجاعت و جسارت ابراز وجود نداره و ممنونم که اجازه میدی در کنارت قد بکشم و بزرگ بشم.
    و حالا سوالی مهم: داشتن هویت مشخص در فضای مجازی به چه معناست و چقدر مهمه؟ آیا اسم شناسنامه ای ما معرف هویت واقعی ماست؟
    نمیشه با اسم مستعار حرفامونو بزنیم؟ نمیخوام خودمو با انسانهای بزرگی که شاید در برهه ای بانام مستعار نوشتن مقایسه کنم چرا که شاید درد اونها جامعه بوده اما درد من شاید نشناختن خودم یا نداشتن جسارت برای پذیرش خودم باشه یا نرسیدن به هویتی مشخص یا…نمیدونم چی.
    برای همین اغلب احساس کردم این مدل رو نمی پسندی و حالا میخوام بدونم آیا این احساسم درسته؟

    • هومن کلبادی گفت:

      سلام آنت جان
      اولِ حرفم باید از لطف و اعتمادتون تشکر کنم و تصریح می کنم ، علیرغم اینکه مخاطبتون محمدرضا جان هست ، من فقط نظر شخصیِ خودم رو می گم .
      من فکر می کنم ، چیزی که هویتِ ما رو میسازه ، نام و نام خانوادگیِ ما نیست بلکه فکر ما ، باورهای ما ، اعمال و رفتار ما ، منشِ ما ، تصمیماتی که میگیریم ، تعاملاتی که با محیطِ پیرامونمون داریم ، تاثیراتی که از حضور و وجودِ ما بر زندگیِ اطرافیانمون به وجود میاد و بسیاری از موارد دیگه هست که خودمون مستقیماً و با اختیارِ کامل در به وجود اومدنشون ، دخیل هستیم و عملاً مسئولیتِ تمامِ اونها ، بر عهدۀ ماست .
      فکر می کنم ، هیچکس نمیتونه ما رو بر اساسِ نام و نامِ خانوادگیمون تحلیل و ارزیابی کنه که اگه چنین کاری بکنه ، به نظرِ من ، فردی سطحی نگر و ظاهر بین به حساب میاد . این ما هستیم که به نام و نام خانوادگیمون ، هویت میدیم دوست من . ما هستیم که برندِ شخصیِ خودمون رو میسازیم . در واقع ، این محتوایِ شخصیتیِ ماست که به ما هویت میده ، چه در دنیایِ واقعی و چه در دنیایِ مجازی . . .
      ببخشید طولانی شد

    • آنت عزیزم.

      من خیلی خوب می‌شناسمت و تک تک جمله‌ها و حرف‌ها و تمرین‌هات یادمه.

      در مورد این دغدغه‌ی تو که دغدغه‌ی من هم بود،‌ کامنت جداگانه‌ای گذاشتم که شاید بخونی کمی آروم بشی. چون دوستان دیگر هم به من حرف‌هایی شبیه حرف تو رو زده‌اند:

      http://www.shabanali.com/ms/?p=5504&cpage=1#comment-57937

      به هر حال. ظاهراً تکرار روندی که نادرستی و خطرات آن را قبلاً تذکر داده‌ام، نشاندهنده‌ی این است که عمدی در کار است. اگر حرفی برای من داری، اینجا و متمم جاهای درست برای بیان آن هستند.

      ما از هیچ طریق دیگری با هیچ کس حرفی نمی‌زنیم و پیامی نمی‌فرستیم.
      من حتی تمام ارتباطات و پیام‌های تلفنی و پیامکی را از طریق شادی قلی پور ارسال می‌کنم و نمی‌گذارم چند کانال شکل بگیرد که فضای سو استفاده فراهم نشود.

      بگذریم از این حرف‌ها.
      یادت باشه که تک تک حرف‌هات رو می‌خونم و منتظرم که همیشه اینجا حرف‌های غیررسمی‌تر و در متمم، تمرین‌ها و مشق‌هات رو ببینم.

      ما باید کنار همدیگه زندگی کنیم و درس بخونیم و دنیای بهتری رو بسازیم. برای چنین کاری هم معجزه لازم نیست. فقط کافیه که شب که می‌خوابیم، کمی بیشتر از دیروز بدانیم و بفهمیم.

      شاد باشی دوست خوب من

  • آذرخش اولادزاد گفت:

    روزتون مبارک معلم عزیز و سخاوتمند، سایه تون سال های سال بر سر آموزش این مملکت مستدام. تندرست باشید و شاد.

  • ليلي گفت:

    محمدرضاي خوب و نازنين
    تصور من اينه كه يكي از بزرگترين دارايي هاي ما آدمها همين معلمين واقعي هستند. همين هايي كه هراونچه كه دارند رو خالصانه و با عشق در اختيار ديگران قرار ميدن. از معلم كلاس اول گرفته تا معلميني كه شايد هيچوقت ديده نشوند ولي براحتي دريادل بودن رو حتي در لحن نوشته هاشون حس ميكنيم.ميگم “لحن” چون من هر نوشته اي رو با لحن خودش ميخونم . همين هايي كه براشون مهمه چه چيزي رو ميخوان در اختيار ديگران بزارن حتي بدون اينكه بفكر منافع شخصي خودشون باشن..
    ياد پي نوشت متن خيانت سفيد و سياهت افتادم:
    به یکی از دوستانم که مرکز آموزشی بزرگی را مدیریت می‌کند، گفتم می‌خواهم هر آنچه را آموخته‌ام، بنویسم و در وب منتشر کنم. یا حرف بزنم و ضبط کنم و منتشر کنم یا به هر شیوه‌ی دیگری منتشر کنم. او به من گفت: محمدرضا. می‌دانی که دوستت دارم. این کار را نکن. تو امروز اگر چشم و گوشت را هم از دست بدهی، با تکرار همه‌ی آنچه می‌دانی، یک عمر ثروت و سعادت را تجربه می‌کنی. دانش ما محدود است. اگر همه‌ی آن را در دسترس دیگران بگذاری، خودت چه خواهی کرد؟ اینها سرمایه‌های توست. سالها برایش زحمت کشیده‌ای. هر ساعت تکرارش سر هر کلاس، برای تو صدها هزارتومان پول است. ما هیچکدام چنین کاری نکرده‌ایم. اگر هم چیزی منتشر شده، تبلیغی است برای درسهایمان و مشاوره‌های سازمانی‌مان. تو هم نکن. بهتر است ریسک نکنی. هیچکس به تو نخواهد گفت چرا تمام آنچه را آموخته بودی ننوشتی. همان لحظه، یک لغت بود که در مقابل تمام آن وسوسه‌ها که می‌شنیدم ایستاد: خطای سفید!
    و همينطور تلاشت براي نوشتن كتاب مذاكره كه گفتي:
    به يكي از همكاران دانشگاهي گفتم براي تاليف يك كتاب جمع و جور سيصد صفحه اي فنون مذاكره سه سال شبي دو ساعت تحقيق و مطالعه كردم.فرمودند تو هوشمندي نداري و فقط خركاري ميكني، در همون مدت ميشد ده تا كتاب ترجمه كني. هم منافع مالي جدي داشت و هم جايگاه اجتماعي بهتري برات ايجاد ميكرد!
    براي تمام اينهاست كه بي اغراق ميگم تو جزو همين دسته معلمين هستي و بدنبالش يكي از بهترين دارايي هاي ما..!
    خوشحالم كه هستي.

  • زینب دست آویز گفت:

    محمدرضا جان، معلم عزیزم سلام.
    راستش را بخواهی همیشه وقتی میخواهم برایت بنویسم انگار کلمات از من فرار میکنند! حسی ته دلم بی سوادیم را به رخم می کشد و به سکوتم وامیدارد…
    سکوت در برابر معلمی ارزشمند که از عشق و اردات ما شاگردان به انسان بودن باخبر است و همیشه با منطقی رسا و استدلال عقلی و زبان روز انسان بودن را بهتر و ارزشمندتر و مترقی تر از دیگران به ما معرفی میکند و روز به روز هم به عقیده و عشق مان به خودش می افزاید. معلمی بزرگ و متواضع و مهربان که با اندیشه های حکیمانه خویش، در بن بست ها و هنگامه های انتخاب بر سر دوراهی ها به یاری مان آمد و شجاعانه تنهایمان نگذاشت و هر روز با علاقه مندی و اشتیاق و پشتکاری بی حد و حصر، کمک به روشن شدن تاریک خانه های وجودمان و ضعفهایمان میکند و رشد و ارتقای شان و شخصیت و منش ما را عاشقانه میخواهد و در برابر زحماتش هم انتظاری از ما شاگردان به جز کمک به تعالی خودمان و جامعه مان ندارد.
    محمدرضا جان، معلم عزیزم… روزت مبارک.

  • محسن قهرمان گفت:

    سلام معلم عزیزم
    با اینکه لیاقت زیارت حضوری شما رو نداشته ام تا این لحظه, ولیکن فردی تاثیرگذارتر از شما بر زندگی خود ندیدم.روزت مبارک.

  • آترین گفت:

    ن اردیبهشت ۱۲, ۱۳۹۴ در ۱۰:۵۸ ق.ظ
    سلام به معلم و پدر معنوی عزیز آقای شعبانعلی گرانقدر
    پیش از اینکه شما رو بشناسم خیلی حسرت اون جوان هایی رو می خوردم که دوران جوانیشون رو با صدای شریعتی آن معلم شیرین بیان سپری کردن و همیشه در این فکر بودم که آیا میشه در دوران ما هم یکی بیاد مثل اون و راستشو بخواین اصلا به تحققش هم فکر نمی کردم و هنوزم فکر نمی کنم چرا که روزگار به رسم دیرینه اش فقط یک شریعتی را برخود خواهد دید. روزها و سال ها گذشت و شریعتی برایم معلم بزرگی ماند و مانده همواره سعی می کردم و می کنم سخنانش را با حال و دوران امروزم تطبیق دهم و بسیار می دادم و می دهم و سخنانش هیچ گاه برایم رنگ کهنگی نگرفته اما در پس ذهن خودم می دانستم به معلمی دیگر برای ادامه راه او نیاز است که منطبق با زمان و فکر ما باشد از جنس خودمان باشد شریعتی برایم یک معلم دست نیافتنی با اندیشه های متعالی است و همذات پنداری با او برایم بسیار مشکل است که این شاید برای منی که هیچگاه او را درک نکردم و پیش از امدنم به عرصه هستی او سالها پیش رخ از جهان فرو برده بود قدری عادی باشد. اما شما اینگونه نیستی در دورانی زیست کردی و می کنی که من هم در آن هستم، لحظاتی از عمر را در این کشور به سر بردی که آن لحظات برای من هم آشناست، مشکلاتی(به لحاظ اجتماعی ،فرهنگی، اقتصادی، سیاسی) را لمس کردی که من هم اما با اندکی تفاوت با آن مواجه بوده ام خلاصه آنکه با تمام غم ها و شادی هایمان تو هم بودی و هستی و به خاطر آنها مثل ما واکنش نشان دادی از آنجمله نوشته هایت در خصوص مریم میرزا خانی، هسته ای، نوروز، یلدا و مواردی مشابه این. ادبیاتت هم مثل همه ما ها ساده و خودمانی اما با حفظ حرمت ها و حذف زواید خودمانی سخن گفتن، مطالب بسیار سنگین را ساده و روان می ساختی و می سازی تا برایمان قابل فهم و درک شود هرچند میدانم ذهنت و اندیشه ات آنچنان گوی سبقت از بیانت را گرفته که کلمات را یارای رسیدن به آن نیست و من نیز توان هم گام شدن با اندیشه ات را ندارم اما سعی دارم در آن ته صف اندک اندک ردت را بگیرم و نشانه هایت را دنبال کنم تا خیالم راحت باشد که در مسیری که تو گام بر می داری گام برمی دارم هرچند با فاصله ای بسیار طولانی.
    هیچ گاه در ذهنم تصور نمی کردم که صدای پخته نشده و پر از خش(از نظر من) نه یک جنس لطیف بلکه یک مرد کم مو لالایی شبها و زینت بخش لحظاتی باشد که در آرامش به سر می برم صدایی که هر لحظه که احساس می کنم الان ذهنی ارام دارم بدون فوت وقت سراغ آن را می گیرم. صدایی که هر لحظه سراغ آن را می گیری حرفهای تازه برای گفتن دارد، صدایی که پر از حس زندگی و زنده بودن است، صدایی که طنین انداز تلاش های بی وقفه و خستگی ناپذیر است و در پس خود به من می گوید برخیز اکنون وقت عمل با فکر است، وقت تلاش کردن است، فرصت هایت را از دست نده حرکت کن و روبه جلو برو تامین علمی و پشتوانه فکری ات با من خیالت راحت من هر زمان که لازم باشد از چیزهایی می گویم که مشکلت را (گاها به صورت بنیادین و گاها به طور موقت ) حل خواهد کرد، صدایی که می گوید بنیان فکری را که قبلا ریخته بودی را سامان خواهم داد و می دهم. و این همان صدایی است که در کامنتی که در زیر نوشته شب یلدای ۹۳ ات به آن ایراد گرفته بودم و مفتخر به دریافت بیشترین منفی شد.(هرچند در آن مورد هنوز نظرم عوض نشده)
    معلم عزیز همواره در پس تمام گرفتاری ها یادت هست به ما چه گفته ای و قول هایت را فراموش نمی کنی گویی تو سعی داری نکاتی که استاد سریع القلم در کتابش بدان اشاره می کند و برآنها انتقاد وارد می کند را عملی کنی و به ما نشان دهی که می توان اینگونه هم ایرانی و مسلمان زندگی کرد.
    شاید باورش برایت سخت باشد که من همین که می دانم در همان هوایی نفس می کشم تو هم نفس می کشی خیالم راحت می شود و مواجه با مشکلات برایم ساده تر می شود و اطمینان خاطر می یابم که شعبانعلی با آن ذهن و اندیشه فوق العاده و توانایی های بالا می تواند در این شرایط زندگی کنم پس من هم خواهم توانست.
    بدون شک تو عاری از خطا و ایراد نیستی، ما هم عاری از خطا نیستیم چرا که تو پیامبر نیستی اما گام در راه پیامبران گذاشته ای قدم در مسیر نهاده ای که راهی بس دشوار و پر ملالت است و می دانم که من نیز نمی توانم از آن مرارت ها بکاهم چرا که مسیر تو مسیر بزرگان است (من خیلی هنر کنم شاید بتونم خودم را در مسیر نگه دارم که اطمینانی هم به ماندن در مسیر نیست). برای من تو شریعتی زمانم هستی( هر چقدر هم که بگویی که من و شریعتی قابل قیاس نیستیم) اما چه بخواهی چه نخواهی در راه او گام برداشته ای.
    اما یک نکته که شاید اندکی بتواند از بار مسئولیتت بکاهد و آن اینکه، من در عصری زندگی می کنم که دسترسی ام به اقصا نقاط جهان با هزارم ثانیه اندازه گیری میشه و یافتن فردی که نیکو سخن می گوید و عمل می کند شاید سخت باشد، شاید زمان ببرد اما غیر قابل دسترس نیست
    اما سخن آخر اینکه نمی دانستم معلمی شغل انبیاست یعنی چی؟ اما فکر می کنم آهسته آهسته دارم به آن پی می برم.
    سلام بر تو باد استاد عزیز.
    آترین
    پی نوشت۱: مدتی بود دلم می خواست برخی نکاتی را که در ذهنم می گذشت را برای شما بازگو کنم و دنبال فرصت مناسب، روز نوشته مرتبط و … بودم. بعد از اینکه هومن خان کلبادی اقدام به آن کار زیبا و قابل تحسین کرد بسیار خوشحال شدم و نوشته ام را برای او ارسال کردم. راستش برام مهم نیست که بماند یا نماند، منفی هایش رکورد شکن باشد یا نباشد، مهم آن بود که آن را برایتان ارسال کنم و آن را با شما در میان بگذارم.
    پی نوشت ۲: میلاد امام علی ع و روز مرد بر شما تهنیت باد.

    • محمد تقی امینی گفت:

      آترین عزیز سلام :
      خواهشمندم یک نگاهی به یادداشتی که برای داداشی گذاشتم داشته باش به نظر می رسد که کار شما دو نفر به همراه هومن بسیار مشکل است مخصوصا شما که یکی از الگوهای معلمی شعبانعلی را خوب می شناسی و از فریاد آری اینچنین بود برادر او تا ….. را خوب درک کرده ای و باری بدرستی گفتی که تاریخ هرگز دکتر شریعتی ها را بخود نخواهد دید اما حتما آترین ها و داداشی ها و …را خواهد دید .
      پی نوشت : مطمئن در ارزیابی برگزاری مراسم تعداد نفرات شرکت کننده نخواهد بود چون از هم اکنون شما برنده اید.

  • گلاره گفت:

    سلام
    فکر کنم همه تمام حرف هایی که دلم می خواست بگم رو بهتر از چیزی که من در ذهن داشتم نوشتن….من از تاثیر تو و متمم ممنونم..از اینکه وقتی می خوام رو خودم کار کنم به فکر متمم و فایلای صوتی می افتم ممنونم…از اینکه این صوت ها و نوشته ها یکم حتی یکم منو از خودخواهیم جدا کنه و بهم نشون بده به آدمای دیگه هم فکر کنم راضیم..این اثر پذیریا خیلی حس خوبی میده حس آدم بودن و زنده بودن..
    ممنونم که این حس کمیاب رو بما دادی

  • مهشید گفت:

    سرت سبز و دلت خوش باد جاوید…

    خوبترین معلم دنیا
    روزت مبارک

  • شیما گفت:

    روزت مبارک محمدرضا جان
    کلمه مربی به نظرم از معلم بار معنایی بیشتری داره، هرچند از دیدگاه عمومی اینطور نیست. از نظر من تو یه مربی واقعی هستی، حتی اگه هیچ وقت دیگه آموزش رسمی رو دنبال نکنی

  • احسان م گفت:

    سلام معلم عزیز و بزرگوارم

    آشنا شدن با تو یکی از بهترین اتفاقهایی بود که در زندگی‌ام رخ داد
    نگاه متفاوت و علمی که به مسائل داری همیشه برایم جالب و الهام‌بخش بوده است
    دقایق و ساعتهایی که در این سایت و سایت متمم گذراندم جزو مفیدترین ساعتهای عمرم بوده است

    ممنونم برای مطالب ارزشمندی که به من یاد دادی

    امیدوارم که روزی بتوانم این لطف تو را به جامعه برگردانم

  • روح اله گفت:

    سلام استاد گرامی محمدرضا،
    از صمیم قلب خوشحالم که هستی . وجودت و افکارت ،عشق واحساست به آموزش و رشد انسانها ستودنیست .
    نمی دانستم چگونه در اینجا ،تبریک تقدیمت کنم که خوشحال شوی، با اینکه می دانم درد آگاهی و دانستن ، سنگین است بخصوص که با دغدغه رشد دادن دیگر انسانها هم می آمیزد .

    معلم عزیز و گرانقدر ،
    روزت مبارک و به احترامت سر تعظیم فرود می آورم و دستانت را می بوسم.سایه شما مستدام.

  • سعید عباسپور گفت:

    سلام .. روز معلم همیشه برای من معنی هدیه یک شاخه گل رو داشته اما دنیای دیجیتاله دیگه کاریش نمیشه کرد و صرفا به یک تبریک دلی و گرم به بهترین معلم زندگیم بسنده میکنم. امیدوارم سلامت باشید و بمانید و بتونیم به بهترین شکل ممکن از تفکرات و تجارب و دانسته‎هاتون بهره‌مند بشیم.
    @};-

  • غزل گفت:

    سلااااام محمد رضا جان معلم خوبم
    تقریبا ۱ سالی میشه باهات آشنا شدم و کلی حس خوب از نوشته هات گرفتم. درد رشد,درد جامعه ,اندیشیدن و … تو نوشته هات حس کردم. بهترین چیزی که بهم یاد دادی اندیشیدن بود و بابت تنها همین تا پایان عمر سپاس گذارتم( به بیان کوچه بازاری میشه چاکرتم :D)
    چراغ خونت همیشه روشن…
    جاده ای که میسازی ماندگار…
    کلی دوست داریم
    کلی ممنوووون واسه همه چی
    روزتم مباااااااااارک

  • سیمین ابراهیمی گفت:

    سلام به محمدرضای عزیز
    هر روز روز توست. هر روزت مبارک باد.
    به جرات می تونم بگم شما یکی از تاثیرگذارترین معلم ها در اواخر دهۀ سوم زندگیم بودی و هستی.
    معلمی برازندۀ وجودته.
    سخاوت و مهربانی و عشق ، توی هر دو خونه ای که بنا کرده ای موج می زنه.
    خوشحالم که من هم یکی از کسانی هستم که به آسودگی می یام اینجا و دوستان و همراهان نازنینی دارم که هر کدام دنیای خاص خودشون رو دارن و می دونم که هر کدام از اونها هم عاشق خصوصیات ناب معلم خودشون هستن.

    جا داره از نظر و پیشنهاد خوب مریم هومن تشکرکنم،
    همچنین از زحمات بی دریغ و مسئولانۀ دوستان خوبم آقای هومن کلبادی و محسن نوری که در این دو سه روزه تلاش بی منتی رو تقبل کردند و عاشقانه شاگردانی وظیفه شناس بودند.
    از سمیه تاجدینی و شادی عزیزم نیز ممنونم به خاطر تلاش های شبانه روزی یشان.
    ممنونم ، برقرار باشید.

  • الف گفت:

    سلام
    روزتون مبارک.البته هنوز کسی نمی دونه ،راه درست چیه؟ به تعداد آدم ها راه حل هست.
    شما به نتیجه ای رسیدید؟

  • سپیده گفت:

    سلام معلم عزیزم. روزت مبارک باشه. خواستم در یک جمله خلاصه کنم که از نظر من تو مصداق بارز عالم عامل عاشق هستی. من در هر نقشی از تو غلم و عمل و عشق رو به وضوح می بینم.
    خداوند بهترین ها در هر دنیا رو نصیبت کنه معلم خوبم. آمین

  • باران گفت:

    استاد عزیز این روز رو به شما تبریک میگم
    امیدوارم لحظه به لحظه به رویاهاتون نزدیکتر بشید

  • محمدرضا گفت:

    سلام استاد محمدرضا شعبانعلی عزیز و دوست داشتنی :
    من پارسال به طور معجزه گونه ای با سایت شما (shabanali.com) اشنا شدم ، به طوری که پارسال دقیقا در روزهای ناراحت کننده ای به دلیل نا امیدی ، نداشتن هدف ، بی انگیزی ، … قرار داشتم. در یکی از همین روزها چندین سایت را از search گوگل باز کردم و بعد از بستن سایت هایی که باز کرده بودم و به درد حتي نگاه كردن نداشتن فقط سایت شما مانده بود که وقتی چندخطی از نوشته هایتان را خواندم خیلی حال کردم و با خودم گفتم بالاخره یک سایت درست درمان پیدا کردم و زمانی که یکی از فایل های صوتی شما که مربوط به maharat fardi بود گوش دادم دکتر خودم را پیدا کردم و بعد هرچی فایل صوتی بود از رادیو مذاکره و متمم تا TRUSTZONE همه را دانلود کرذم ( در واقع به جز فایلهایی که برای کاربران ویژه بود همه را دانلود کردم). از فردا صدای ثابت داخل “سالار” صدای حرفای نه چندان به درد بخور رادیو نبود و به صحبتهای محمدرضا شعبانعلی تبدیل شده بود و زندگی من و طرز فکر و دید زندگیم روز به روز در حال عوض شدن بود و به لطف خدا تا به امروز هر روز خدا را بابت اینکه من را با بنده ی عالیش اشنا کرد شکر میگویم.
    به قول بچه های متمم ” پی نوشت ” :
    اسم من محمدرضا است از اینکه هم اسمیم خوشحالم .یکی از بچه های بنیاد کودک و دانشجوی نرم افزار به همراه ماشین پیکانی که همدم همیشگیم است و اسمش سالار است. شغلم جا به جایی هموطنانم به مقصد مورد نظرشان است ، البته گاهی توریستی هم به مقصد میرسونیم که البته در این مدت که تحریم بوده توریستی غیر از افغان های عزیز که پای ثابت هستند به مقصدشان نرساندم و البته در آرزوی اینکه روزی محمدرضا شعبانعلی را سوار کند هنوز هستم.
    خیلی دوست داشتم در کلاسهایتان یا سمینارهایتان شرکت کنم ولی میسر نشد. تنها کاری که کردم این بود که هموطنان عزیزی که داخل سالار میپرسیدن این اقاهه کیه داره حرف ميزنه؟ کاملا معرفی میکردم از اسم تا رشته ودانشگاه و ادرس سایت.
    به دلیل کندی خودم خیلی از مطالب سایتتان را هنوز نخوندم (برای رفع این مشکل یه خیالی که دارم اینه که روزی در پیکان اینترنت نامحدود داشته باشم که هروقت بیکار در ایستگاه نشسته بودم سايت شما را باز کنم و ادامه مطالب را بخونم) ولی همون یه ذره ای هم که خوندم + تمام فایل صوتیهایی که گوش کردم کلی زندگیم را تغییر داد که از شما کمال تشکر و سپاسگذاری میکنم و برایتان آرزوی سلامتی و شادی و موفقیت روز افزون در کنار خانواده محترمتان را دارم.
    در اینجا گفته بودن که به خاطر روز معلم به شما تبریک بگم ولی تقریبا همه چیز گفتم به جز تبریک !!!
    اقای محمد رضا شعبانعلی روز معلم را تبریک میگم و در واقع دوست دارم روز مرد را تبریک بگم و بگویم در مدتی که عمر از خداوند بزرگ گرفتم مردان واقعی زیادی دیدم که به لطف خدا یک مرد واقعی دیگری را هم دیدم و به مردانی که میشناختم اسمتان را اضافه کردم و تا آخرین روزی که عمر دارم شما را فراموش نخواهم کرد.
    خلاصه اگر روزی از من بپرسند محمد رضا شعبانعلی برایم چه کسی است خواهم گفت :
    ((محمدرضا شعبانعلی = فرشته ایست که حرفاش تو رو به بهشت میرسونه.))
    در آخر بابت وقتی که صرف خواندن حرفایم کردید ممنون و سپاسگذارم.
    استاد :
    محمدرضا یعنی ————–> محمد :‌ ستایش شده
    رضا : خشنود
    (( همیشه سلامت و با شوق باشید استاد محمدرضا شعبانعلی ))

    • هومن کلبادی گفت:

      محمدرضای عزیز که هم اسم معلممون هم هستی
      به داشتن دوستِ فرهیخته ای مثلِ شما ، افتخار می کنم و خیلی خوشحالم که انقدر صادقانه ، زیبا و از دل ، برامون نوشتی دوست من . همیشه سلامت باشی دوستِ خوبم . مشتاقِ دیدارت هستم

    • محمد معارفی گفت:

      چقدر خوب بود کامنت شما، آقا محمدرضا
      به نظرم یه معلم باید واقعا خوشبخت باشه که شاگردی مثل شما داره
      همیشه سلامت باشی و راضی و شاد

  • رضاسبحانی گفت:

    سلام محمدرضا، معلم عزیز و مهربانم..
    ۳سال از اولین باری که وارد سایتت شدم و دنیایی از علم و عشق رو توش دیدم میگذره..نمیدونی چه حسی داشتم وقتی دیدم یکی هست که عاشقانه و دلسوزانه داره واسه هموطناش مینوسه..با تک تک جملاتت زندگی کردم..تا وقتی که کتاب شاهکارت رو نوشتی و بلافاصله گرفتمش،چون میدونستم دریایی ازعلم و هنر و تجربه ست..منتظر بودم تا سمینارت برگزار شه و از نزدیک ببینمت..تا وقتی که در آخرین کلاس مذاکره حرفه ایت شرکت کردم..افتخارم اینه شاگردتم..کنارتم..
    محمدرضا روزت مبارک..معلم خوبم..امیدوارم حالا حالاها کنار ما دوستدارانت باشی..
    به امید دیدارت

  • رها راد گفت:

    سلام

    در مقابل نوشته های زیبای دوستان و معلمی که به زیباترین حالت ممکن کلمات را به بند می کشد و قهرمان کلمات است…. فقط می توانم بنویسم :سپاسگذارم
    شما نگاه متفاوت به زندگی را به من آموختی….و تا همیشه مدیون شما هستم و امیدوارم که لیاقت شاگرد شما بودن را پیدا کنم…روزتان مبارک

    همچنین از شادی عزیز و اقای کلبادی و آقای نوری و مریم عزیز که این حرکت زیبا را مدیریت کردند ممنونم….
    و آزاده عزیز که باعث شد بنویسم..چون تا قبل از ایمیل آزاده فکرمیکردم نمی توانم نوشته ای بنویسم که حسم را از آشنایی با این خانه و این دوستان خاص بیان کنم…ولی اکنون نوشتم هرچند نتوانستم تمام حسم را بیان کنم…ارهمه شما متشکرم

  • فرزانه ایپکچی گفت:

    استاد مدت زیادی نیست که به واسطه ی یکی از آموزگاران زندگی ام با جامعه ی مجازی شما آشنا شدم . جامعه ای با آرمان ها یی از جنس خود زندگی . جایی که با آن که خیلی چیز ها و کسان را نمی بینم چقدر همه چیز برایم آشناست . و چقدر حرف ها همه حرف دل اند .
    اینجا آموزگاری دارم که هرگز ندیدمش ، اما چه خوب می شناسمش و چه خوب می شناسد همه ی شاگردانش را .
    از تو ممنونم ، آگاهانه مرا از آنچه که هستم به سمت آنچه که می توانم باشم هدایت می کنی . مرا به سمتی می خوانی که نه از مسیر خارج شوم و نه عقاید تو را دنبال کنم کمکم می کنی تا بهترین خودم باشم .
    بخشندگی ویژگی توست ، ویژگی آموزگاران است . آن هایی که همواره وجودشان را می بخشند . پس در روز بزرگداشتت هم می خواهم ببخشی … بودنت را به ما ببخش . باش . خوب باش . که شاگردانت خوب می شوند و خوب هستند در کنارت .
    روزت مبارک

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser