پیش نوشت صفر: این متن در ادامهی گام اول و گام دوم و گام سوم و گام چهارم و گام پنجم و گام ششم تا عید با متمم نوشته شده است. طبیعتاً مطالعهی این قسمت، پس از مطالعهِ قسمتهای قبلی میتواند تصویر شفافتری در ذهن خواننده ایجاد نماید.
مقدمه یک: از میان انبوه دلایلی که باعث میشود برنامه ریزی را دوست نداشته باشیم، بزرگ بودن هدفهاست.
ذات برنامه ریزی در این است که معمولاً نقطهی دوردستی را در نظر میگیریم و به تبع آن، هدفها هم بزرگتر میشوند.
مثلاً من برای پایان سال ۹۵ برنامه ریزی میکنم و یکی از اهدافم را، شرکت در یک دورهی آموزشی تخصصی و به پایان رساندن آن، در نظر میگیرم.
در این میانه، هزاران اتفاق خواهد افتاد. ممکن است آن دوره با تاخیر برگزار شود یا اینکه اجرای آن طول بکشد. ممکن است رویدادهای ماههای بعد، به شکلی باشد که به نتیجه برسم اصلاً شرکت در آن دوره اشتباه بوده و یا لااقل، ضروری نیست.
ممکن است محدودیتهای زمانی و مالی، شرکت در آن دوره را از اولویتهای من خارج کند یا به تاخیر بیندازد.
به هر حال، هدف برنامه ریزی محقق نمیشود. کافی است مروری به گذشته بیندازید و دهها مورد از این دست را ببینید. حاصل این رویداد، آن است که احساس ما به برنامه ریزی بد میشود و فکر میکنیم که برنامه ریزی، فقط روی کاغذ قابل انجام است و در عمل، قابل اجرا نخواهد بود.
مسئلهی ابهام در محیط هم که به دلیل پیچیدهتر شدن تعاملات در دنیای امروز، هر روز رو به افزایش است و قبلاً به آن اشاره کردهام، مزید بر علت میشود.
چند هزار سال پیش، در عصر کشاورزی، کشاورز یک برنامه بیشتر نداشت و آن هم کشت سالیانه بود. طبیعتاً چند سالی موفق میشد و بعضی سالها هم خشکسالی میآمد که آن را ناشی از خشم خدایان میدانست و به جبران آن، برمیخاست.
در چنین شرایطی، یک کشاورز با مرور زندگی گذشتهی خود، ممکن بود دهها برنامه را به خاطر بیاورد که عمدتاً هم موفق بودهاند و معدود سالهایی هم با سیل یا خشکسالی مواجه بوده که درصد کمی از شکستهایش را تشکیل میداد.
اما در زندگی امروزی، چه کسی که خانه داری میکند و چه کسی که به کار در یک مجموعهی بزرگ یا مدیریت آن مشغول است، با مروری کوتاه به گذشته، به سختی میتواند معدود برنامه ریزیهای موفق را مشاهده کند و بیش از آن، انبوهی از شکستها و موانع و دردسرها و محققنشدنها و چالشها را هم به خاطر خواهد آورد.
اصل بحث من چیز دیگری است. فقط خواستم به عنوان مقدمه بگویم که با پیچیدهتر شدن دنیا، گامهای برنامه ریزی، کوتاهتر و ریزتر میشوند و این روند اجتناب ناپذیر است. بگذریم از کسانی که چنان تعطیل هستند که مثلاً در صنعت مخابرات فعالیت میکنند و برنامه ریزی استراتژیک ۱۰ ساله هم دارند! (اینها چیزی را از صنعت خودرو، آنهم سه یا چهار دهه قبل، کپی کردهاند و چون نفهمیدهاند که چه چیزی را کپی میکنند، میکوشند بدون اصلاح و تغییر، آن را در فضای دیگری به کار بندند).
مقدمهی دو:
به هر حال، این فرهنگ هدفگذاری بزرگ، به شکلهای مختلف در حوزههای مختلف مشاهده میشود.
برخی اتفاقهای حاشیهای هم آن را تقویت میکنند. مثلاً آموزشهای تجاری، خواسته یا ناخواسته به این مسئله دامن میزنند (البته چارهای هم نیست).
دیروز در یک پیامک تبلیغاتی دیدم نوشته بودند: با شرکت در دورهی دو روزهی مذاکرهی ما در آخر هفته، به یک مذاکره کننده حرفهای تبدیل شوید!
هر چه با خودم فکر کردم که بعد از پانزده سال کار کردن و ده سال قرارداد بین المللی بستن و دور دنیا چرخیدن و با مدیران ارشد شرکتهای بزرگ داخلی و خارجی نشست و برخاست کردن و ده سال درس دادن و چند کتاب نوشتن، نه تنها نمیتوانم کسی را به یک مذاکره کنندهی حرفهای تبدیل کنم، بلکه خودم هم به یک مذاکرهکنندهی حرفهای تبدیل نشدهام! انقدر هم از خودم ناامید شدم که تدریس را رها کردم و احساس کردم که یاد گرفتن مذاکره، مهارتی است که به صورت دائمی و طی بیست یا سی سال، انجام میشود.
اما خوب. این را هم میفهمم که اگر تبلیغ کنند: دورهی دو روزهی مذاکره. به ما ۹۵۰ هزار تومان بدهید و البته هیچ چیز هم نخواهید شد!
احتمالاً کسی ثبت نام نمیکند.
پیام هدفگذاریهای بزرگ و بلندپروازانه به شکلهای مختلف به ما می رسد. آنچه گفتم فقط یک نمونه بود. تبلیغهای کارآفرینی، موفقیت، تبدیل شدن به یک مدیر نمونه، بهترین همسر، بهترین پدر و …، همه از همین جنس است.
کسی را میشناسم که هنوز کارمند خودش را نمیتواند با خودش همراه کند، اما هنر همراه شدن با کائنات را آموزش میدهد و تبلیغ میکند.
با این اوضاع، بی دلیل نیست که ما هر چه هم برای خودمان، برای زندگیمان، برای یادگیری، برای بهبود کیفیت رابطه عاطفی، برای شغل، وقت میگذاریم و برنامه ریزی میکنیم، در آخر، آنقدر که باید، خوشحال نیستیم.
اصل ماجرا:
پیشنهادی داشتم که سعی کنیم کمی از این فضا دورتر شویم.
اینکه برای یادگیری یک خرده-مهارت وقت بگذاریم:
مهارت مذاکره، مهارتی بسیار بزرگ است. اما مهارت نه گفتن در مذاکره، مهارتی سادهتر و قابل دستیابی است.
مهارت داستان نویسی، مهارتی بزرگ است. اما مهارت نوشتن گزارش روزانه، مهارتی سادهتر و قابل دست یابی است.
مهارت کار کردن با فتوشاپ، مهارتی بزرگ است. اما مهارت، اصلاح و تنظیم و تعدیل رنگ تصاویر، مهارتی کوچکتر و قابل دستیابی است.
جنس بحث خرده-مهارت، شبیه جنس بحث میکرواکشن است. آنجا میخواستیم یک رفتار بزرگ را به رفتارهای کوچکتر تقسیم کنیم، اینجا با یک مهارت، چنین میکنیم.
پیشنهاد من این است که:
یک مهارت را انتخاب کنیم و سعی کنیم تعدادی خرده مهارت در زیر آن بنویسیم. شاید حرفهای دوستان متممی در زیر بحث شناسنامه مهارت، بتواند الهام بخش باشد (البته بحث آنجا، خرده مهارت نیست. اما الهام بخش است).
و این مهارتها را آنقدر کوچک و کوچکتر کنیم تا نهایتاً به حدی برسد که با صرف زمان و انرژی کم، قابل دستیابی باشد.
تا پایان سال، فرصت زیادی است و میتوانیم فهرست بلندبالایی از خرده مهارتها را تنظیم کنیم و یاد بگیریم.
پیشنهاد من این است که اگر حوصله داشتید، بعضی از این خرده-مهارتها را اینجا هم بنویسید تا من و بقیه خوانندگان هم، از آنها الهام بگیریم.
من بنا به کار خودم، در جلسات رسمی زیادی شرکت میکنم و خصوصاً در مواقعی که جلسات در بیرون فضای ایران است، بحث لعنتی چای و قهوه و انواع قهوه و طعم آنها و مقایسه با چای، همیشه رایج است و من، تمام مدت مانند بُز اخفش، روبرو را نگاه میکنم و سر تکان میدهم.
خودم در این ماجرا تعطیل هستم. هر چیز گرمِ سیاهی را چای میدانم و هر مایع قهوهای تلخی را قهوه!
میخواهم برای تشخیص انواع چای و قهوه و طعم و ویژگیهایشان وقت بگذارم. میدانم اصل این کار تخصصی است. اما من همین که مثلاً بدانم فرق قهوهی پرو با قهوهی اتیوپی چیست و مثلاً قهوهی هند چه ویژگی دارد، برایم کافی است.
به هر حال، هر جلسهی مذاکره و گفتگویی، بخش کوچک حاشیه و آمادهسازی و مقدمات هم دارد (و این نوع Icebreaking ها و شکستن یخها لازم است ) و بحث کردن در مورد این موضوعات بیخاصیت، به نظرم خیلی منطقیتر از بحثهای سیاسی یا اقتصادی است که موضع طرف مقابل را نمیدانم و هر حرف یا اظهار نظری، میتواند نوعی ریسک محسوب شود.
احتمالاً در کنار خرده مهارت فوق، چند مورد خرده مهارت دیگر را هم انتخاب میکنم و تا عید برای آنها وقت میگذارم.
من دوست دارم زبان انگلیسی رو کامل یاد بگیرم. بتونم کتاب به زبان انگلیسی بخونم بنویسم و بشنوم و درک کنم و صحبت کنم. اما در حال حاضر با این خواسته فاصله زیادی دارم. بعد از خوندن گام هفتم تصمیم گرفتم به عنوان خرده مهارت تا عید نوروز برای تقویت گرامر و کمک به مهارت نوشتن هر شب یک پاراگراف متن انگلیسی را از روی کتاب یا سایت بازنویسی کنم.
چقدر خوب گفتید که مهارت کار کردن با فتوشاپ کار بزرگی است.
دقیقا حسی هست که به فتوشاپ دارم و می ترسم سمتش برم.من برای خرده مهارت تا عید (البته اگه بشه بهش گفت خرده مهارت) دارم رژیم غذاییم رو به سمت میوه خواری می برم.یک بار در این کار شکست خوردم چون تصمیم گرفتم دیگه هیچ چیز دیگه ای نخورم.ولی این بار تصمیم گرفتم پایه تغذیه رو روی میوه خواری بذارم و کنارش همه چی هم بخورم( البته اگر دلم خواست).اما بیشتر اوقات خوردن میوه و مغزها میلم رو به غذا از بین میبره. هدفم هم سالم خواری هست.امیدوارم تا سال جدید تونسته باشم به هدفم نزدیکتر بشم
اين سيستم تغييرات كوچولو خيلي جالبه.به عنوان يه غريبه كه بين شما هستم دارم سعي مي كنم با هر گام يه كوچولو تغيير بدم روند روتين زندگيمو،اميدوارم تا آخرين گام پيش برم.يكي از جاذبه هاي اين مطلبم اون ردپاي سبزي كه با هرگام پر ميشه.ديدنش ذوق داره برام.
آقا امین وقتی پیگیر مطالبی و مثل الان کامنت هم میگذاری دیگه غریب نیستی.میبینی که دوستان هم کامنتت رو میخونن و مواقت و مخالفتشونم با رای به تو اعلام میکنن.اگر منظورت اینه تازه واردی که بهت خوش آمد میگم به عنوان کسی که تازه وارد نیست.خوب جایی اومدی دوست من
حتما زبان بخونم. هر اتفاقی بیافته زبان برام مفیده. برای اینکار شروع می کنم به یادگیری لغت و نوشتن پاراگراف های انگلیسی که شروع هم کردم.
مهارت فتوشاپم رو قوی کنم. کم و بیش این کارو انجام میدادم ولی باید بیشتر بشه.
همیشه نیمه ی خالی لیوان رو دیدم و ناامیدانه به اتفاقات زندگیم نگاه کردم و زندگی رو پوچ دیدم. مهارتی که میخوام یاد بگیرم باید در راستای خوش بینی و شاد شدن باشه. شاید مهارتی رفتاری باشه یا شاید هم در عمل باید کاری رو انجام بدم که به این هدف برسم. شاید رفتن به باشگاه حالم رو خوب کنه. فعلا نمی دونم چه مهارتی باید در این زمینه کسب کنم.
دیگه چیزی به ذهنم نمی رسم فعلا.
من خرده مهارت همیشه نون داشتن رو تمرین می کنم! آخه همه ی خریدا به عهده خودمه و خیلی وقتا دارم از گشنگی می میرم چون تدبیری نیندیشیده ام!!
من میخوام برنامه نویسی توی دنیای متن باز رو تجربه کنم که مناسب ترین زبان برای من پایتون است و اون رو انتخاب کردم و پلاتفرم هم جانگو ولی الان فقط دو تا کار مد نظرم هست چون هیچی از syntax پایتون نمیدونم و خیلی وقته مشغول کارهای دیگه شدم باید اول syntax رو یاد بگیرم تا اینکه برم سراغ برنامه نویسی یا نوشتن پروژه . یه برنامه جالب که به شکل بازی است و برای دانش آموزان نوشته شده به اسم Learn Python روی تبلتم نصب کردم و حدودا روزی یک تا ۲ ساعت مشغولم فکر کنم تا آخر اسفند این یادگیر و برنامه با احتساب حل تمریناش تموم میشه. عجله ای برای پریدن و جهشی یادگرفتن ندارم و ذره ذره میخوام یاد بگیرم.این برنامه رو که میبینم یاد همون گوسفند میفتم که محمد رضا گفت خیلی کامله ولی ندیدم کسی ازش استفاده کنه.
فواد سایت udacity رو توصیه میکنم واسه پایتون
کورسهای ویدئویی عالی داره در این زمینه. مقدماتی تا پیشرفته. هم مدرسهاش حرفه ای هستن هم محتوای کورسهای . کل کورس هم بر اساس یه پروژه جلو میره که اثربخشیش رو دو چندان میکنه
دوره interactive سایت کد آکادمی رو هم ۲٫۵ میلیون نفر شرکت کردن، اونم عالیه:
https://www.codecademy.com/learn/python
کوسرا هم یه specializations داره شامل یه مجموعه کورس فقط درباره پایتون
https://www.coursera.org/specializations/python
کورس مقدماتیش رو کسی که یکی از بهترین مراجع پایتون رو نوشته، تدریس میکنه. کاملتره نسبت به دو مورد بالا اما گذروندنش زمان بیشتری هم میبره:
https://www.coursera.org/learn/python
ممنونم هیوا خیلی لطف کردی جدا از اون برنامه که روی تبلتم هست . توی سایت کدآکادمی هم شروع کردم دوره را و الان به ۴۳ درصد رسیدم. اونهایی هم که اشاره کردی خیلی عالیه قبلا دیدم . چند تا مجموعه ویدیو هم دارم که نمیدونم مال کدوم سایت است. ولی در کل الان میخوام کدآکادمی و app روی تبلتم رو به پایان برسونم.
من به صورت جدي استفاده از وان نوت رو در دستور كارم قرار دادم و اميدوارم كه تا آخر سال بتونم اون رو در تمام كارهام نهادينه كنم.
يه درخواست، محمدرضا جان امكانش هست دانش قهوه رو با ما هم در ميون بگذاري؟ براي من هم خيلي جدابه
پاسخ احتمالی محمدرضا شعبانعلی:حامد جان، تا حد زیادی اطمینان دارم که علاقه واقعی به دانش قهوه شناسی نداری که اگر داشتی تابحال دنبالش رفته بودی و منتظر نمی موندی من تحقیق کنم و اونو آماده در اختیارت بگذارم.
محمدرضا جان سلام عرض می کنم
یک مهارت میتونه متقاعد کردن رئیس باشه وقتی داری روی پروژه ای کار میکنی رئیس می گه هزینه پروژه خیلی بالاست از استراکچر دستگاه کم کن و من باید بتونم متقاعدش کنم . خب باید این مهارت را خوردش کنم که به رئیس بگم باکم کردن هزینه لزوما باعث تولید خوب نمی شود و این فشار را تحمل کنم یا به حرف رئیس گوش کنم و طبق نظر او عمل کنم ولی باید هشدار را بهش داد خودت خواستی .
از صحبتهایت یادگرفتم تا مسیر کوتاهی همراه شویم سپس حرف خود را بگوییم.
همیشه در دلم میگویم کاش بعضی از این کافرما هم یکم سواد داشتند.
هر موقع بحث هدف و آروزهای بزرگ می شه یه جمله از مولی یادم می اد که پنبه همه رو زده ;-). میفرماید ” تو که همتت کم آرزوهات رو اندازه همتت انتخاب کن.”
و اما خرده مهارت. همیشه آرزو داشتم مثل راکی تخم مرغ را با یه دست بشکونم. حدودا بعد از تمرین با نصف شونه تخم مرغ یاد گرفتم. و پیشنهاد می کنم یاد بگیرید خیلی لذت داره و یه حس کابوی هفت تیر کش ماهر رو به آدم می ده. 😉
با سلام محمد رضا جان
بحث برنامه ریز ی وهدف گذاری را تقریبا از سال ۸۹ به صورت جدی دنبال کردم سعی کردم در اول هرسال اهدف سال آینده رو بنویسم تحلیل بر وضعیت سال گذشته خود داشته باشم و بر اساس جدول سوات خود ارزیابی داشته باشم و در انتها چکیده اهداف اسمارت شده را بنویسم و لی هر سال که جلو تر رفتم دیدم در بعضی خیلی خوب پیشرفت کردم ولی در بعضی هنوز اتفاقی نیفتاد به طور مثال ورزش کردن و آموزش زبان از دو گزینه ای بود که به طور قطع نتوانستم به اون دسترسی پیدا کنم وقتی امسال فایل صوتی هدف گذاری رو گوش می کردم دیدم محمد رضا به جای انتخاب هدف اسمارت شده و مهندسی شده واژه انتخاب سبک زندگی رو انتخاب کرده خیلی فکر کردم تا متوجه بشم که چطور میشه به جای اهداف اسمارت شده سبک زندگی رو جایگزین کرد و الان متوجه شدم با انتخاب نحوه خرده مهارت ها می توان فرق بین بین آنچه دوست داریم و آنچه که واقعا باید باشیم فرق قائل شد بنابراین از فردا آن روز برخی از خرده مهارت ها را در راستای تمرین سبک زندگی خودم انتخاب کردم :
۱- نوشتن روز نوشت ها ۲
– حل کردن تمرین های متتم
۳- ثبت نام و شرکت در ورزش صبحگاهی
۴- مطالعه هر شب ۳۰ دقیقه از مجموعه کتاب های که محمد رضا پیشنهاد کرد
۵- دسته بندی سهم فعالیت ها در سبد زندگی (حذف کردن ارتباطاتی که ارزش افزوده ای ایجاد نمی کرد ، حذف کردن مواد مضر و چربی دار و فست فود از غذایی روزانه
وقتی این مطلب شما رو خوندم یاد یه سری چیزا افتادم . الآن که فکرش رو میکنم در سری فایل های مهارت یادگیری در متمم در فایل دوم گفتید که وقتی مطلبی رو یاد میگیرید سعی کنید برای اون مطلب سوال دربیارید یعنی بدونید این مطلب یا این دانسته یا این chunk اطلاعات پاسخگوی کدام سوال است و فکر میکنم این روش یادگیری مهارت یکی از خوبی هایی که دارد این است که ذهن در حال حاضر میداند این کدام بخش مهارت است که دارد یاد میگیرد و میفهمد این خرده مهارتی که یادگرفته مربوط به کدام مرحله یک مهارت بزرگ است و ذهن بیش تر مسلط میشود.مثلا برای مهارت یادگیری در نظر دارم در حال حاضر تمرکزم را بر روی موضوع مطرح شده در فایل اول مهارت های یادگیری که همان مدل ذهنی یادگیری است قرار دهم ودر یادگیری موضوعاتی که مطالعه میکنم و … این مهارت را در اجرای این مدل ذهنی یادگیری به کار ببندم که سعی کنم بفهمم این مطلب چه چیز هایی را به من یاد میدهد که قبلا نمیدانستم کدم مطلب از این مطلب در تضاد با مطالب قبلی و کدام قسمتش با آن ها موافق است.این مطلبی را که یاد میگیرم با قبلی ها بسنجم و قبلی ها را با استفاده از این مهارت بسنجم.الآن فکر میکنم وقتی میخواهیم وارد مرحله عمل شویم میفهمیم ه یک موضوع را آن قدر هم خوب نفهمیده ایم فکر میکنم باید یک بار دیگر فایل اول یادگیری متمم را گوش کنم.الآن برای لحطاتی رفتم و کامنت های دوستان را در زیر مهارت یادگیری فایل اول دوباره خواندم و برای من یاد آوری شد که در آن فایل علاوه بر این که آماده باشیم پیش فرض های قبلی خودمان را دور بریزیم و تناقض و تضاد را بپذیریم از طرفی باید منابع معتبر انتخاب کنیم با توجه به اینکه خوشبختانه مدت زیادی است که وقتی کتابی میخوانم سراغ معتبر ترین افراد میروم ترجیح میدهم بخش اول آن فایل را به عنوان یک خرده مهارت تمرین کنم و سعی کنم تبدیل به یک آهنربا در یادگیری نشوم که فقط چیزی را که قبلا شنیده ام بپذیرم و بقیه اطلاعات را دوربپذیرم باید سعی کنم که وقتی حرفی از یک منبع معتبر را میخوانم اما نمیتوانم قبول کنم بیش تر به آن فکر کنم و آن را هم جزو گزینه های ذهنم بیاورم و برایش دنیال مصداق بگردم.
سلام جناب شعبانعلی عزیز
در ابتدا تشکر از وقتی که میذارید و آگاهی میدید. نیمه اول مطلبتون خیلی عالی بود. فکر کنم یادگیری اصلی من تا قبل از اصل ماجرا بود. یعنی فرع ماجرا. ممنون.
اما راجع به اصل ماجرا یعنی خرده مهارت سوال داشتم. من کتاب هایی در زمینه برنامه ریزی خوندم. تقریبا تو همشون این شیوه رو بیان کردن. که کارهای بزرگ را به کارهای کوچک خرد کنید و شروع کنید به انجام کارهای کوچک. اول اینکه میخواستم بدونم شیوه ی خرده مهارت آیا فرق خاصی با اون شیوه ها داره یا حرف جدیدی نسبت به اون ها داره؟ دوم این که دلیل خاصی داره که شما اسمش رو گذاشتید خرده مهارت؟ چرا مثلا نگفتید خرده کار، خرده وظیفه، خرده آموزش و… مثلا در بحث آموزش، آیا این همون فهرست بندی کتاب نیست؟ که یک کتاب با موضوع بزرگ را به فهرستی شامل فصل ها، بخش ها، زیر بخش ها و غیره تقسیم بندی میکنند و کسی که قصد مطالعه دارد فهرستی میخواند.
محمدرضای عزیز.
متنی که نوشتم، طولانی شد.
آن را جداگانه مستقل کردم.
امیدوارم فرصت کنی و بخوانی.
http://www.shabanali.com/ms/?p=6659
استادی داشتیم در “روش تدریس” که می گفت: “در جهان سوم میش از جهل و نادانی مردم پولدار شد”
اخیراً وقتی بیلبوردهای مدارس “دو زبانه” را در سطح شهر میبینم یاد جمله اون میوفتم. با آموزش طوطی وار چهارتا جمله کلیشه ای جوری جلوه میکنن که هرکی ندونه تصور میکنه در این مدارس نوام چامسکی پرورش میدن.
ولی وقتی تقاضا هست عرضه هم وجود داره. بقول بزرگی در مبحث استعمار میگه: اون میفروشه تو چرا میخری؟!
اما در نکات بازاری هدفگذاری پاسخ به ۳ سوال مطرح میش:
۱- What؟ چه هدفی؟ ۲- Why؟ چرا اون هدف؟ ۳- How؟ راه رسیدن به هدف؟
به نظر من پاسخ درست به سوال ۲ خیلی مهمه. اکثر آدما بعد از تعیین هدف شون که اینحا یادگیری یک مهارت هست واقعاً نمیدونن “چرا” باید به اون هدف دست پیدا کنن؟ و “چرایی” موردنظرشون عمدتاً انگیزه عقلانی نداره. خاطر همین زود هم تب ش میوفته.
نکته دیگه صبر و حوصله ست. طبق تحقیقات، برای mastery یا تسلط کامل روی یک مهارت بطور متوسط ۱۸۰ ساعت تمرین لازم هست حالا ما یک سوم این عدد را هم درنظر بگیریم چه جوری از خودمون انتظار داریم که با مثلا ۱۰ ساعت آموزش رانندگی در حد مایکل شوماخر تبحر پیدا کنیم! یا درخصوص یادگیری مهارتهای چهارگانه زبان خارجه با چهار ترم که سرجمعش یکساعت هم هر مهارت را تمرین نمی کنیم، هی میگیم من بعد چندسال چرا زبان بلد نیستم. با همه این حرفا یه شعاری هست که بهش اعتقاد دارم:
Learning is Fun
اما متاسفانه یادگیری برای ما fun که چه عرض کنم به “شکنجه” بدل شده؛ چه در نظام آموزشی مون چه در برنامه های شخصی مون. شخصاً معتقدم حتی یادگیری هامون هم چون بخاطر “دیگرانِ” خیلی زود از نفس میوفته. راستی محمدرضا پیشنهاد میکنم بجای مقایسه چای ها، برو توی خط نقد چای سیاه که مثلا خاصیت اسیدی داره و برای بدن مضره و بجای آن چای سبز و سفید انواع دمنوش های گیاهی(خواص دمنوش ها دنیای جذابی داره) را در پیش مذاکرات توصیه کن. من با همین اطلاعات گروه خونی کلی دوست میلیاردر و بانفوذ پیدا کردم!
سلام
با همه این اوصاف…
پس
۱) چه مهارتها و توانمندیهایی را بیاموزیم؟ / و چگونه ؟ / و در پی چه علمی باشیم؟ که علم باشد و …
۲) و بالاخره آیا تخیل از دانش بالاتر هست یا نه؟
۳) مهمترین فرقهای اساسی انسان با روبوتها و شبه انسانهایی که از غیر انسان خلق میشوند، در چیست؟
ناچار شدم کامنت دوم رو بگذارم، برای این بحث فوق العاده. هرچند پرحرفی میشه.
با نگاه به خودم اصلا فکر میکنم بخش خیلی زیادی از حال بهتری که دو سه سال اخیر شروع شده دلیل همین توجه بیشتر به جزئیات سازنده باشه. که سیستم پاداش سریع رو در انسان فعال میکنه و با مرور زمان تعداد حالتهای رضایتمندی بیشتر شده و روند سازنده ای در روحیات و زندگی ایجاد میشه. (نکاتی که در بحث کارگاه زندگی شاد و …اشاره شده)
اینکه در هر لحظه بهترین کاری که از دستم بربیاد انجام بدم و به رویای کار به اصطلاح بزرگتر یا مهمتر زمان رو در بی عملی از دست ندم. همین حالت کمک خیلی بزرگی به من کرده.
باز در این خصوص که مراقب باشم زیاد از طیف انتخابی اهداف که درواقع چیزهاییست که کشش درونی زیادی به اونها دارم فاصله نگیرم کمک خوبی بوده. گرچه برایند از دید دیگران شاید موفقیت محسوب نشه اما خودم میدونم که چقدر به قدرت و اختیار و از همه مهمتر حس رضایت و شادمانی بیشتر در لحظات نزدیکترم.
اقدام به جای واکنش. روند به جای رویداد.
سلام
جالبه چون تا حدود ۲ ماه پیش من هم هیچ تفاوتی بین لیست بلند قهوه های کافی شاپ نمیدیدم، قهوه تلخ بود و چای به رنگ قهوه ای که اگر با دارچین همراه میشد عالی بود(نقطه)- اما الان دیگه میدونم هرکدوم از این قهوه های چند درصد شیر یا چند شات اسپرسو داره:) (یه دونه کلمه فرانسوی هم این وسط یاد گرفتم: لاته = شیر) 🙂
حالا اما خرده مهارت من میخوام در کنار لیسنینگ زبانم که همراهمه، کار با یه سری آپشنهای جدید اکسله رو یاد بگیرم و البته میخوام از این پیرینتره هم که سر کار دارم حسابی سر در بیارم(تازه خوشحالم که کارتیژشو یاد گرفتم خودم شارژ کنم) 🙂
خواندن این متن نمکی بود بر زخم سنگ های بزرگی که علامت نزدن بود.از الان شروع میکنم سنگ ریزه هارا پیدا کردن و جمع کردن
سلام. خیلی ممنون بابت این مطلب خوب 🙂
با خوندن مطلب جمله ی “سنگ بزرگ نشونه ی نزدنه” برام تداعی شد.
من برای تسلط به زبان انگلیسی مدت هاست فقط دارم کتاب و سی دی و .. جمع میکنم و تا الان که حدود دو سال میگذره هیچ نتیجه ای نداشته.تصمیم گرفتم مهارتم که میخوام تا عید براش وقت بذارم به جای “تسلط بر زبان انگلیسی” ,” تسلط بر ۹۰ فعل انگلیسی در متمم” باشه 🙂
«دیروز در یک پیامک تبلیغاتی دیدم نوشته بودند: با شرکت در دورهی دو روزهی مذاکرهی ما در آخر هفته، به یک مذاکره کننده حرفهای تبدیل شوید!»
بخندیم یا بگرییم واقعا؟
اگه معجونی هم تهیه کنند و در فاصله بین کلاسها بنام تقویت قوای مذاکره ای به خورد مشتریان نگون بخت بدهند تعجبی ندارد …
با این فرهنگ تقاضای پیشرفتهای جهشی ناممکن، آدمها
از لاغری در یک هفته به مذاکره در یک ساعت میرسه. کاسبان این مدل تفکر که همه جا پر هست از چنین آدمهایی برای هر قشری در کلاس خودش نسخه دارند.
با درود فراوان
اولین خرده مهارتی که برای ان وقت خواهم گذاشت یادگیری زبان انگلیسی میباشد روزی سه کلمه
دومین خرده مهارت اصول بازرگانی بین الملل را یاد خواهم گرفت ابتدا اصطلاحات و قوانین هر روز پنج اصطلاح
سومین خرده مهارت جدا شدن از برخی عادتهای رفتاری بد است هر روز زمان کنترل را بررسی میکنم
خرده مهارت بعدی عمل به قواعد تصمیم گیری میباشد
باسپاس
ذوستان عزیزم سلام
جناب مهندس شعبانعلی عزیز سلام
در بحث رسیدن به موفقیت بحث برنامه ریزی و کنترل ضمیر ناخودآگاه یک بحث بسیار اساسی است زیرا که این ضمیر ناخودآگاه است که نظام باورهای ما را میسازد . ضمیر ناخودآگاه مانند کامپیوتر شگفت انگیزی است که در درون انسان قرار دارد و تمام سرنوشت انسان در دست این کامپیوتر است و این کامپیوتر است که نظام باورها و شخصیت او را می سازد و تمام اعضاء و جوارح غیر ارادی را کنترل می کند و لذا اگر ما بتوانیم این کامپیوتر را بشناسیم و آن را برنامه ریزی کنیم , می توانیم از خود انسان زیبای دیگری بسازیم.
بهترین راه برنامه ریزی ضمیر ناخودآگاه , توجه لحظه به لحظه انسان نسبت به خود است و اینکه مرتبا به خود بگوید که من با اجرای اصول تکنولوژی فکر انسان زیبای دیگری شده ام .
و من در نظر دارم با گوش دادن به تمامی فایلهای استاد عزیزمان جناب شعبانعلی عزیز سعی کنم تلاش کنم بتوانم تغییرات و تحولات اساسی در خودم ایجاد کنم.
من کتاب نظریه های شخصیت شولتز رو میخواستم تا پایان سال بخونم، با توجه به تراکم الویت های زندگیم و خوندن سه کتاب دیگه بصورت موازی بنظرم هدف بزرگیه. بنابراین:
تا پایان سال میخوام حداقل کمی با نظرات فروید، ادلر و هورنای آشنا بشم.
من گاهی عکاسی میکنم و همیشه هم میخواستم حرفه ای عکاسی کنم ( هدف بزرگ)، الان تصمیم دارم تا عید با چراغ مطالعه چند مدل نورپردازی پرتره رو امتحان کنم و یاد بگیرم.
می خواهم در “مهارت بزرگ تصمیم گیری” پیشرفت کنم.
هرچی فک میکنم برای نوشتن خرده-مهارت های این مهارت بزرگ، بیشتر میکرواکشن هایی که از جنسه “رفتاره” به ذهنم میرسه! ولی در پایان یه چندتا خرده-مهارت هم مینویسم -که امیدوارم خیلی پرت از منظور محمدرضا شعبانعلی نباشه:
میکرواکشن: تهیه نسخه مکتوب کتاب “دشواری انتخاب(Paradox of choise)” / مطالعه کتاب دشواری انتخاب / مطالعه درس های “تصمیم گیری” متمم +حل تمارین آنها
خرده-مهارت: مطالعه در مورد اینکه “چه زمانی باید از شغل فعلی مون استعفا بدیم و به فکر شغل جدید باشیم؟” / آشنایی مقدماتی با “نظریه بازی ها” / افزایش تسلط بر نرم افزار LINGO (حل مدل های برنامه ریزی خطی)
پی نوشت: محمدرضای عزیز. فک کنم اون “تصویر زیبای گام های سبزِ” رو یادتون رفت آخر پست بزارین!
میشه روی مهارت اضافه کردن عکس در نرم افزارهای مربوط به Office اشاره کرد خیلی کارها می شود روی عکس انجام داد بدون اینکه فتوشاپ بلد باشیم و فکر می کنم کارمون در پرزنته ها راه میندازه.
بله مثلا Microsoft picture manager امکانات خوب و مناسبی داره و در کنارش حتی paint خود ویندوز میتونه خیلی راهگشا باشه.
ذوستان عزیزم سلام
جناب مهندس شعبانعلی عزیز سلام
در بحث رسیدن به موفقیت بحث برنامه ریزی و کنترل ضمیر ناخودآگاه یک بحث بسیار اساسی است زیرا که این ضمیر ناخودآگاه است که نظام باورهای ما را میسازد . ضمیر ناخودآگاه مانند کامپیوتر شگفت انگیزی است که در درون انسان قرار دارد و تمام سرنوشت انسان در دست این کامپیوتر است و این کامپیوتر است که نظام باورها و شخصیت او را می سازد و تمام اعضاء و جوارح غیر ارادی را کنترل می کند و لذا اگر ما بتوانیم این کامپیوتر را بشناسیم و آن را برنامه ریزی کنیم , می توانیم از خود انسان زیبای دیگری بسازیم.
بهترین راه برنامه ریزی ضمیر ناخودآگاه , توجه لحظه به لحظه انسان نسبت به خود است و اینکه مرتبا به خود بگوید که من با اجرای اصول تکنولوژی فکر انسان زیبای دیگری شده ام .
و من در نظر دارم با گوش دادن به تمامی فایلهای استاد عزیزمان جناب شعبانعلی عزیز سعی کنم تلاش کنم بتوانم تغییرات و تحولات اساسی در خودم ایجاد کنم.و البته در نظر دارم تمامی نکات کلیدی در فایلهای استاد عزیز را مکتوب کنم و با اجازه استاد عزیز و پس از تایید ایشان و به نام خودشان برای همه دوستان ارسال نمایم.
الان یه سوال ذهن من رو درگیر کرد، داشتن برنامه بلند مدت مثلا برای ۱۰ سال آینده درست هست یا نه؟ اصلا امکان پذیر و دست یافتنی هست؟
به شخصه من حتی به صورت نسبی نمیتونم بگم که ۱۰ سال آینده کجا هستم(حتی نمیدونم یکسال آینده مسیر زندگیم چطوری خواهد بود)، شاید فقط بتونم رویا پردازی کنم، اما این قسم سوالها، حتی در سوالهای خواستگارها هم هست 🙂 بعد وقتی جوابی نداری میگن آدم بی هدفی هست و آینده نگر نیست!
سلام
۱. لینک نیاز به اصلاحات داره
۲. من یه سری مهارت انتخاب کردم که تاآخر سال میخوام روشون تمرکز داشته باشم:
وقتی ناراحت هستم، تحلیل و احساس خودم رو با اتفاقِ افتاده قاطی نکنم
خوب گوش دادن خصوصا به استاد
فرز بودن تو بازی والیبال
من تا عید یه برنامه برای مطالعه زبان دارم که اون هم مرور چند کتاب و دیدن یه سریال هستش. به نظرم در مورد خرده مهارت ها، من در مهارت لیسنینگ و اسپیکینگ (که اول قدمش تکرار و حفظ جملاتی هست که می شنوم) ضعف دارم پس میتونم تا عید مهارت تکرار جملات انگلیسی که می شنوم رو تقویت کنم. همینطور می تونم روزانه یه پاراگراف انگلیسی بنویسم تا مهارت های نوشتاری خودم رو ارتقا بدم.
“مهارت کار کردن با فتوشاپ، مهارتی بزرگ است”
چقدر این جمله حس خوبی بهم داد! بعد از دو سه سال که از گفتن داشتنِ این مهارت خجالت میکشیدم! حدود ده سال هست که با فتوشاپ کار میکنم، توی این چند سال اخیر کار کردن با فتوشاپ شده یه کار دم دستی و چیپ که هر کسی فقط ابزارها رو میشناسه متخصص فتوشاپه.
اینجا اعتراف میکنم دستیابی به مهارت کار با ایندیزاین و ایلوستریتور فقط برای فرار از این حس بدی بود که کار کردن با فتوشاپ بهم میداد. پیش خودم فکر کردم که خب کلاسش هم بالاتره! اما همچنان وقتی قراره از مهارت هام صحبت کنم اشاره ای به فتوشاپ نمیکنم.
دوست خوبم مطمپن باش همه ی افراد متخصص و حرفه ای میدونن کار کردن حرفه ای با فوتوشاپ خیلی متفاوت تر از اون کاریه که امروزه هر کس که رایانه شخصی داره یه فوتوشاپ هم روش نصب کرده و باهاش کار میکنه . من خودم صاحبان کسب و کاری رو میشناسم که از نبود نیروی متخصص توی این زمینه گله و شکایت دارن .
راستش من تقریبا حست رو تجربه کردم چون هروقت به کسی میگم مهندسی کامپیوتر خوندم یاد عوض کرن ویندوز و رایت سی دی میفته و من باید براش توضیح بدم که چقدر این رشته گستردس و نیازمند چه مهارتاییه.
من فکر میکنم مهم اینه که ما خودمون اعتماد به نفسمون رو از دست ندیم و با حرفه ای بودنمون تفاوت مهارت حرفه ای رو با چیزی که بقیه تصور میکنن نشون بدیم 🙂
بسیار مهارت سختیه. من که شروع به یادگیری فتوشاپ کردم و با ابزارها اشنا شدم فکر می کردم چقدر راحت باشه و می تونم با ابزارها راحت کار کنم پس دیگه مشکلی ندارم. ولی بعدا که میخواستم نمونه کارهای حرفه ای که تو اینترنت آموزشش هم وجود داشت رو انجام بدم متوجه شدم چقدر سخته و چقدر زیباست کارهایی که با فتوشاپ انجام میشند و اگر حرفه ای باشم چقدر کارهای زیبایی میشه ایجا کرد.
سلام٬
میخواهم تا عید پنج مدل مختلف گره زدن کراوات رو یاد بگیرم.