هنوز از آن شبی که برای تعداد زیادی از دوستانم در داخل و خارج ایران ایمیل زدم و از آنها کمک خواستم تا یک پروژه جدی تولید محتوای فارسی را با هدف توسعه دانش و مهارت مخاطبان شروع کنیم، یکسال نگذشته است.
در آن مقطع تعداد کسانی که چنین ایدهای را باور داشتند کم بود و همراهان کمی داشتیم. نه نقدینگی زیادی داشتیم و نه کسانی که به چنین کاری باور داشته باشند و بدون این هر دو، نمیتوان گام بزرگی برداشت.
امروز متمم، فرزند کوچک و ضعیف ما، که همه فکر میکردند در همان روزها و ماههای نخست تولد، زندگی را به پایان خواهد رساند، بزرگتر شده و دوران کودکی و رشد خود را میگذراند. روی پاهای خودش ایستاده. از خانوادهاش مستقل شده و دست در جیب خودش دارد. هنوز هزاران ضعف و ایراد دارد. اما دستاوردهایش هم آنقدر بوده که بتوان به آیندهاش امیدوار بود.
متمم مدیون خیلی هاست. تمام کسانی که برایش مطلب نوشتند و مینویسند. تمام کسانی که برای توسعه زیرساخت آن تلاش کردند و میکنند. تمام کسانی که در هزینههای اولیه راه اندازی آن با ما شریک شدند. تمام کسانی که در حوزههای مختلف مرتبط با استراتژی محتوا، به ما مشورت دادند. و مهمتر از همه، تمام کسانی که امروز از لحاظ مالی حمایتش میکنند.
همیشه باورم بر این بود که در کشور ما انبوهی از کلاسها و دورهها و سمینارها برگزار میشود که هزینههای بسیار سنگین برای اجرا و برگزاری و شرکت در آنها میشود و در نهایت، به ندرت میتوانیم چیزی را به عنوان پیام و دستاورد یا به قول دوستانمان Take-home Message با خودمان به خانه یا شرکت بازگردانیم. اما فکر میکردم در این باور تنها هستم. اما امروز که میبینم حامیان متمم، از همه جای ایران، مراقب این فرزند جوانشان هستند. به همین دلیل است که بر خلاف پروژههای دیگر من که به دلیل تکیه بر وقت و بودجه شخصی خودم، بعد از مدت کوتاهی کند یا متوقف میشد، این پروژه هر روز سریعتر از قبل پیش میرود.
هفتهی گذشته به حامیان متمم ایمیل زدیم و از آنهایی که امکان حضور را داشتند دعوت کردیم تا در یک مهمانی علمی شرکت کنند. حدود سیصد نفر از دوستان توانستند در سه شنبه شب بارانی، تشریف بیاورند و مهمان این فرزند چند ماههی خودشان باشند.
برای من شبی فراموش نشدنی بود. نه فقط به خاطر حضور در بزرگترین پلانتاریوم خاورمیانه و یکی از مدرن ترین پلانتاریومهای جهان. نه فقط به خاطر دیدن دوستانی که از نقاط مختلف آمده بودند و به رغم آنکه نخستین بار یکدیگر را میدیدند، مانند اعضای یک خانواده بزرگ با هم دوست و مهربان بودند. نه فقط به خاطر جوانان بیست سالهای که میگفتند متمم را دوست دارند. یا فقط به خاطر آن پدر شصت سالهای که با علاقه فرزندانش را نشانم میداد و میگفت: ما هر سه نفرمان، متممی هستیم!
به خاطر اینکه باور کردم پروژهی تولید محتوای فارسی، میتواند جلو برود. اینکه مخاطب فارسی زبان، هم آنقدر این پروژه را دوست دارد که به رشد آن کمک کند و هم آنقدر والدانه و حمایتگرانه، از تمام ضعفهایی که میبیند و میفهمد که به تدریج رو به کاهش هستند، صرف نظر میکند. میدانم که یک سال دیگر، کسی به خاطر نداشتن پولهای چند میلیونی برای شرکت در دورهها و کلاسهای مختلف، از دانستن و یادگرفتن و رشد محروم نخواهد شد.
خوشحالم که متمم، توانست بر حرفش بماند و هر آنچه را که به بهبود کیفیت زندگی کمک میکرد، همچنان رایگان عرضه کند و هر آنچه را که میتوانست درآمدزا باشد، بفروشد.
خوشحالم که حامیان متمم، بارها به ما تذکر دادند که این مطلب یا آن مطلب که مختص ماست، برای بهبود کیفیت زندگی مفید است و اگر ما مالک این پروژه هستیم، از شما میخواهیم که اینها مختص ما نباشد و در اختیار همه قرار گیرد و خوشحالم که امروز، آنها که در گذشته حاضر نبودند دست همکاری ما بفشارند و میگفتند در این کشور تولید محتوای آموزشی مفید، یک پروژهی شکست خورده است و مردم فرق مطلب مفید و غیر مفید را نمیفهمند، همانهایی که پیشنهاد میکردند به جای فکر کردن به تولید مطالب آموزشی، چند سمینار شیک با کیف و شام و ناهار و مدرک بین المللی برگزار کن تا ثروتمند شوی و لذت زندگی را تجربه کنی، امروز خود هم به تولید محتوای آموزشی فکر میکنند. آرزو میکنم که روزی، پروژههای تولید محتوای آموزشی مفید در ایران آنقدر زیاد شود که متمم، کوچکترین خانهی مجازی آموزشی در کشور باشد.
پی نوشت ۱: ما برنامه را از طریق ایمیل برای حامیان متمم (کاربران ویژهی آن) اطلاع رسانی کردیم. امیدوارم بقیه کاربران متمم هم که پروفایل خود را دقیق پر نکردهاند و ایمیلهای هماهنگی ما را دریافت نمیکنند، لطف کنند و اطلاعات خود را تکمیل کنند. تا در آینده به آنها دسترسی داشته باشیم.
پی نوشت ۲: اگر بقیه دوستان عکسهایی دارند که ما در اینجا نیاوردهایم، لطفاً یا با هشتگ motamem (به صورت #motamem) در اینستاگرام بگذارند یا به trust at motamem dot org ایمیل بزنند تا آنها را هم در سایت بگذاریم.
بسیار خرسند و خوشحالم که بزرگانی مثل آقای شعبانعلی و دوستانش داخل مرز های کشورم مانده اند!
و برای آموزش فرزندان خودشان تلاش و تکاپو میکنند!
آرزوی سربلندی و موفقیت دارم برای همه دوستان خودم در متمم!
هیچ گاه لبخند همیشه بر لب شمارا استاد عزیز فراموش نمیکنم!
بزرگترین درسهای زندگیم رو از شما گرفتم و واقعا شما نقش بسزایی در زندگی من داشتید!
موفق باشید دوستانِ زحمت کشِ در متمم!و همچنین دوستان عزیزِ زحمت کش سایت شعبانعلی که مثل تصویر بردار های فیلم میمونن! زحمت زیاد میکشن ولی دیده نمیشن!:) شما هم خسته نباشی
از حسرت از دست دادن این دورهمی که بگذریم (امیدوارم به زودی در شهر های دیگه هم برگزار بشه)
من چند وقت پیش یک مصاحبه جالب از محمدرضا خوندم که پارسال با مرکز کار افرینی دانشگاه صنعتی شریف انجام داده بود در این گفتگو محمدرضا راجب خودش و کارهایی که انجام داده ,متمم (که اون زمان اسمشا lsu گذاشته بود و شکل کاری که میخواست انجام بده این طوری نبود ), موفقیت , کسب کار و کارافرینی حرفهای زیادی زده
هر چند تو این یک سالی که از اون مصاحبه گذشته بیشترشا در جاهای مختلف ازش شنیدیم ولی شاید دیدن این گفتگو برای شما هم جذاب باشه
http://karafarini.sharif.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=1843:1392-06-30-05-16-25&catid=983:–6&Itemid=121
سلام به تمام دوستان
از محمد رضای عزیز و تیم متمم و تمام متممیها برای ایجاد شبی خاطره انگیز تشکر میکنم.
تجربه خیلی خوبی بود
ممنونیم از متمم
دوستان میدونین کجا آدم خیییلی حرصش میگیره؟
اینکه سر وقت ایمیلو گرفته باشی
برنامه ها تو تنظیم کرده باشی
اما یکی طوری بیاد یزنه توی کاسه کوزه ت که نتونی از جات بلند شی
من هم بدلیل درگیری با ویروسها از قافله عقب موندم
هیچی دیگه گفتیم شر ویروسها عیش جمع اون شب رو برامون مبدل به طیش نکنه از فرصت مغتنم گذشتیم …
حالا بقیه دوستان جامانده هم زیاد غصه نخورن !
خوبه که متمم حالش خوبه و داره بزرگ میشه…
خیلی دور همی خوبی بود. مرسی از برنامه قشنگی که ترتیب دادین . من به جای ساعت ۸، به علت بارون و ترافیک ساعت ۸:۱۰ رسیدم و مجبور شدیم تا سانس آخر که ساعت ۹ بود صبر کنیم ما خوبیش این بود که خود مهندس شعبانعلی رو هم دیدیم. درود بر تیم متمم!
اون شب برای ما که خیلی به یاد ماندنی شد. تا رسیدن به ماشین کاملا مثل موش آب کشیده شدیم 🙂
ممنونم بخاطر آنهمه مفاهیم سازنده در متمم و روز نوشته ها که مثل قطعات پازل من را دوباره می سازد.
پرواز در آسمانها بسیار رویایی،
دیدار دوستان و معلم گرامی بسیار شیرین،
ستاره هایی که در چشم همکلاسی ها می درخشید،
شاید خودِ گنبد مینا بود.
.
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
سلام، همه چيز طبق انتظار عالي بود خوشحالم از اينكه مفهوم سيستم و تفكر سيستمي رو عملا مشاهده ميكنم، از خدا ميخام به محمدرضاي عزيز و پدر وو مادر و خانواده گراميش عمر با عزت بده و به ما هم اراده و پشتكار كه شاگردهاي زرنگي باشيم تا از اين فرصت پيش اومده براي بهبود زندگي فردي و اجتماعيمون استفاده كنيم.
شب به یاد موندنی بود بیشتر از دیدن گنبد مینا، بودن در کنار متممی ها، محمدرضا، شادی و سمیه عزیز لذت بخش بود.
ممنون ازتون که باعث این حس صمیمیت هستین. با اینکه می دونم این برنامه ها زحمتتون رو بیشتر می کنه اما امیدوارم ادامه داشته باشە.
اعتماد به سایت متمم نتیجه ی تلاش شبانه روزی شماست، هر مطلبی که در سایت گذاشته می شه نتیجه ساعتها شب بیداری و مطالعه است که ما در چند خط می خونیمش، امیدوارم اونقدر لایق باشم که یه روز بتونم اون طور که شایسته شماست ازتون تشکر کنم.
سلام به همۀ دوستای عزیزم
صبح آدینۀ شما بخیر
نمیدونم چه جوری حس زیبای اون شب رو براتون بگم . اون شب برای من ، مثل سمینار ۶/۶ ، فقط یک شب ، یک بازدید ، یک مهمانی ، یک تجمع ، یک قرار و یک دعوت نبود . از روزی که ایمیل رو دریافت کردم واقعاً به شوق دیدار عزیزانم ، لحظه شماری کردم . عزیزانی که به لطف محمدرضای عزیز و تیم محترمشون (به خصوص شادی جان و سمیۀ عزیز) چنان صمیمیتی رو در بینمون دیدیم که مثل اعضای یک خانواده که سالهای سال همدیگه رو ندیده بودیم ، شوق دیدار در دلمون موج میزد . واقعاً با درایت و بزرگواریِ محمدرضای عزیز و تیم زحمتکششون ، شبی به یاد موندنی برای ما رقم خورد . باید اعتراف کنم که به دلیل محدودیت های بسیار (از جمله ظرفیت ۱۵۰ نفرۀ سالن پلانتاریوم ) فشارهای زیادی بر دوش میزبان های عزیز و محترممون وارد شد ؛ از ناراضی و ناراحت شدن عده ای از دوستان که به دلیل این محدودیت ها نتونسته بودن دعوتشون کنن ؛ تا هماهنگی های دقیقۀ ۹۰ دعوت شدگان . ایکاش دوربین همراهم بود تا عکس هایی بهتر و با کیفیت تر از دوستانم که بودند ، چه برای خودمون چه برای عزیزانی که نبودند تهیه می کردم . ای کاش همۀ دوستای عزیزم رو می تونستم بشناسم و خدمتشون عرض ادب و احترام بکنم و بهشون بگم که چقدر برام عزیز هستن . دوستان نازنین و با همت من مثل یاسین اسقندیار عزیز که از گلستان و به شوق حضور ، بیش از ۴۰۰ کیلومتر راه اومده بود و همون شب همین مسافت رو برگشت ، حمید حاجتی عزیز که بیش از ۳۰۰ کیلومتر رو از همدان اومده بود و همون شب دوباره اون مسافت رو برگشت ، محسن نوری عزیز که از قم و به شوق حضور در اون جمع دوستانه اومده بود و شبانه برگشت و بسیاری از دوستان نازنین دیگه که از راه های دور و نزدیک و به شوق دیدن اعضای خانوادۀ بزرگ متمم و هم خونه ای هامون و میزبان های بی نظیرمون ، علیرغم مشکلات متعدد و بارش باران ، اومدن و حضور داشتن ، (با رعایت شئونات) دست همتون رو می بوسم که اون حس زیبا رو در وجودم ایجاد کردید و به وجود تک تک شما عزیزان ، قلباً افتخار می کنم و خدای بزرگ رو شاکرم که در طول عمر کوتاه من ، من رو قابل دونست که عضو کوچکی از این «خونۀ با صفا و هم خونه ای های بی نظیرش» باشم . لحظه لحظۀ اون شب ، برام عزیز و به یاد موندنی هست . مثل آدمی که عزیزای خودش رو می بینه ، از دیدن تک تک هم خونه ای های عزیزم ، از احساس شور و شوق و شعف لبریز میشدم . دلم میخواد اسم تک تکِ شما عزیزان رو که افتخار دیدنتون رو داشتم بیارم و از همتون برای ابراز محبتی که صادقانه و خالصانه داشتید قدردانی کنم ولی فکر می کنم ، تیم تایید کنندۀ کامنت ها ، پوستم رو برای روده درازی می کنن . امیدوارم با توجه به محدودیت های موجود و کمبود امکانات ، بتونیم «به زودیِ زود» ، با اجازۀ صاحبخونۀ عزیزمون (محمدرضای عزیز و تیم محترم و زحمتکش متمم) و با همت همۀ هم خونه ای های عزیزم ، شرایط رو برای یک «گردهمایی بزرگِ خانوادۀ متمم» فراهم کنیم که دیگه دوستان عزیزمون ، حسرتِ عدمِ حضور در دلشون ایجاد نشه و همۀ عزیزان لبریز از حس رضایت و لذتِ حضور در کنار محمدرضای عزیز و همۀ هم خونه ای ها و متممی های عزیز باشن .
پی نوشت ۱ : از محمود ذاکری عزیز و آترین زارع عزیز که عکس ها رو بهمون دادن ، ممنونم چون با هر بار دیدن این عکس ها ، خاطرۀ اون شبِ فراموش نشدنی در دلم تازه میشه
پی نوشت ۲ : جای همۀ هم خونه ای های عزیزم که اون شب در بینمون حضور نداشتن سبزِ سبز بود و امیدوارم «به زودیِ زود» افتخار دیدنتون ، نصیبم بشه
ارادتمند همۀ هم خونه ای های عزیز وصاحب خونۀ بی نظیرمون محمدرضای عزیز و تیم زحمتکش و نازنین متمم
سلام.
دوستان یادشون هست که برای سمینار خیلی شرایطی سختی داشتم و نشد بیام.
اینبار هم ایمیل دریافتی شور و شوق عجیبی به من داد. راستش به حدی این اواخر برنامه های فشرده داشته ام و دور از خانواده بوده ام که علی رغم علاقه ی وصف ناشدنی به این حضور ، در انتخابی دشوار ترجیح دادم در کنار خانواده بمانم. حتما پس از افتتاح ، حداقل باحضور فرزندم به تماشا خواهم رفت.
من دیوانه ی فضا هستم و عاشق پرواز. من عاشق دیدار استاد بزرگ و خانواده ی متممی هستم ولی انتخاب دشوارم را انجام دادم.
چیزی که هست بودن در حوالی دوستانی بهتر از آب روان، و اینکه اتیکت برند با ارزش معنوی “متمم” بر جانت نقش بسته باشد برای من بزرگترین افتخار کسب شده ی همه ی زندگی است.
مطمین هستم نتیجه ی چنین انتخابی این خواهد بود که بزودی بتوانم به آنجا بروم. دنیا تا حالا با من اینجوری معامله کرده.
الان که دارم می نویسم ، دلم برای یکی یکی دوستان تنگ می شود.
مهمترین چیز این است که خدا به وجود با ارزش استاد ما طول عمر و سلامتی بدهد و آن گونه که استاد می پسندد ، تداوم این اندیشه در جاهای مختلف این سرزمین رخ بدهد.
خوشحالم که از روز اول موافق لین حرکت بودم و خوشحالم که برای آموزش از این نوع نکاتی پیدا کردم و نوشتم که به آنچه دارد انجام می شود نزدیک بود.
سایه ات برقرار استاد.
روزگار عزتتان مستدام متممی ها.
وان یکاد بخوانید و در فراز کنید.
سلام آقای داداشی عزیز.نمیدونم چرا از بین نوشته ی تمام دوستان ، حس نزدیکی به احساسی که پشت نوشته ی شما بود داشتم .
بودن در کنار دوستان متممی خواسته من و خیلی از دوستان دیگه هم بوده اما فرصت دیدار میسر نشده .
هر بار که فرصت دیدار بوده ، من اون فرصت رو از دست دادم .اما باز هم خوشحالم .همین که این خونه هر روز سبز تر از گذشته برقراره و هر روز تعداد هم خونه ای هامون زیاد میشن ،و شور و شعور باهم تو این خونه در جریانه ، تماشا کردن از دور و فقط در جریان بودن هم برای من لذت بخش . 🙂
با این حال :
ديده دريا كنم و صبر به صحرا فكنم
واندرين كار دل خويش بدريا فكنم
از دل تنگ گنه كار برآرم آهي
كاتش اندر گنه آدم و حوا فكنم
مايه خوشدلي آنجاست كه دلدار آنجاست
ميكنم جهد كه خود را مگر آنجا فكنم
بگشا بند قبا اي مه خورشيد كلاه
تا چو زلفت سر سودا زده در پا فكنم
خورده ام تير فلك باده بده تا سرمست
عقده در بند كمر تركش جوزا فكنم
جرعه جام برين تخت روان افشانم
غلغل چنگ درين گنبد مينا فكنم
حافظا تكيه بر ايام چو سهوست و خطا
من چرا عشرت امروز بفردا فكنم…
علیرضا جان سلام
واقعاً جاتون سبز بود و بیش از ۱۵ نفر از دوستان ، از من ، جویای شما بودن رفیق عزیز . ولی بعضی وقت ها بعضی انتخاب ها ، هر چند خیلی سخت ولی بسیار تاثیرگذار و تعیین کننده هست . مطمئناً اینکه تشخیص دادید که اون شب رو در کنار خانوادۀ عزیزتون بگذرونید ، بهترین انتخاب بوده و قابل احترام . امیدوارم ، به زودیِ زود ، جمعی از دوستانِ عزیزِ متممی رو (با اجازۀ صاحبخونۀ عزیزمون) در کنار هم ببینیم و لذتشو ببریم .
ارادتمند و مشتاق دیدارتون – هومن کلبادی
سلام.
هومن جان خبر نداری بچه های این خانه و اعضای شریف «متمم» چقدر به من لطف دارند.
امیدوارم لایق این همه محبت عزیزان باشم.
حالا فکرش را بکن محروم کردن خودم از دیدار این همه انسان شریف نجیب مهربان چقدر برای من سخت بوده.
بی صبرانه منتظر قراری که حرفش را زدی هستم.
ارادتمند همه ی آن هایی که نسبتی با « متمم» دارند.
داداشی
سلام
آقاي داداشي گرچه با محمدرضا ومتممي ها بودن لذت خاصي داشت به عرضتون برسونم بازديد عمومي از ساعت ۱۶٫۵تا ۱۹ شروع شده .
سلام مهدی عزیز
داستانش چیه مهدی جان ؟ ما بد جوری بی خبریم ؟؟؟؟؟؟
راستی صحبت از محتوای فراسی شد من از فرصت استفاده کنم این میون یه سایت هم معرفی کنم: http://www.yadban.ir
سایت برای کودک و نوجوانه، نوپاست البته. تاجایی که من میدونم خیلی تلاش میکنن سازندگانش براش.
خلاصه اگر کودک و نوجوانی داریم بینمون معرفی کنیم بهشون. جای خوبیه برای شعر خوندن، قصه خوندن، نقاشی دیدن، با آدما و نویسنده ها و کتابا و انیمیشنا و این قبیل موضوعات آشنا شدن.
ببخشین اگر کامنتم خیلی مرتبط نبود، حیفم اومد اشاره نکنم.
سلام
بعضی موقع ها آدم تو یک کاری تأخیر میکنه و مشکلی هم پیش نمیاد. اما بعضی وقت ها …
فقط اگه ۲ روز زودتر ایمیلم رو چک میکردم ، میتونستم با شما سه شنبه بیام.
بهر حال شوق من برای سری های بعد بیشتر میشه.
خیلی دوست داشتم من هم دعوت می شدم . من از روزهای اول بودم ایمیل ها هم برام میاد اما دعوت نشدم.
ای کاش ما هم که توی شهرهای دیگه زندگی میکنیم میتونستیم از این اجتماعات با حضور محمدرضای عزیز بهره مند بشیم. فقط میتونم یکم به این عزیزان حسودی کنم!!
یه نکته جالب هم توی عکسا بندهای قرمز کفش محمرضا هستش که توی تاریکی شب خودنمایی میکنه 🙂
من با دیدن فیلم ممکنه خیلی ناراحت یا خوشحال بشم ولی تا حالا دچار هیجان نشده بودم ، همیشه هم فکر میکردم هیجانی که در فیلمهای تبلیغاتی هست کاملا کاذبه ولی این فیلم پر از هیجان واقعی بود . قسمت اول فیلم هم خیلی جالب بود من خیلی خواب میبینم که روی زمین پرواز میکنم خیلی شبیه به قسمت اول فیلم .
اولین باری بو د که حس کردم زمین خیلی کوچک هست و زندگی ارزش بعضی افکار رو نداره. البته این حس رو وقتی بهشت زهرا میرفتم داشتم ولی فقط چند ساعت طول میکشید ولی این بار این حس طولانی تره. احساس میکنم این موضوع طور دیگه ای برام جا افتاده. با اینکه می دونستم کجا میرم ولی باز هم سورپرایز بود .
سوژه خوبی رو انتخاب کردید هیچوقت اینطور با فضا برخورد نکرده بودم . خیلی ممنون خیلی زحمت میکشید.
سلام به همه دوستان
۳شنبه واقعا شب عجیبی برای من بود…
اول از همه باید از آقای کلبادی تشکر کنم که با ایمیل به موقعشون من را در جریان این مراسم قرار دادند و تشکر ویژه بعدی از خانم قلی پور که منت گذاشتند و اجازه حضور در این مراسم را به من دادند.
نمیتونم بگم چقدر سه شنبه شب به من خوش گذشت و چه لحظات خوبی را تجربه کردم…
دیدن دوستان عزیزم (البته حیف شد من سانس دوم بودم و نتونستم با دوستان خوبم باشم)بودن در مجموعه عظیم گنبد مینا و تماشای زیبایی های آن و اینکه فهمیدم چقدر اطلاعاتم راجع به کهکشان و آسمان ها کمه و در آخر صحبت کوتاه با محمد رضا شعبانعلی گرامی و تشکر از برگزاری این برنامه تنها گوشه ای از اتفاقاتی بود که در آن شب تجربه کردم و انصافا باران زیبای ۳شنبه شب حسن ختام به جایی بود.
ممنون از استاد خوبمون و گروه پرتلاش متمم
سلام عطیه جان عزیز
من انجام وظیفه کردم و ایکاش از دیدنتون خیلی خوشحال شدم دوست عزیزم . امیدوارم «به زودیِ زود» همۀ هم خونه ای ها (با اجازۀ صاحب خونۀ عزیزمون) دور هم جمع بشیم
به عشق اون روز زیبا
ارادتمند – هومن کلبادی
عطیه جان ببخشید ، انقدر دلم میخواست بگم ” ایکاش ” میشد همه رو ببینیم ، اشتباهاً “ایکاش” رو اونجا نوشتم و چون امکان ویرایشِ کامنت وجود نداره ، ازتون خواهش می کنم اون ایکاش رو نادیده بگیرید 🙂
ارادتمند – هومن کلبادی
سلام
خوش به سعادت اونایی که بودن اونجا، جای ما هم سبز…
سلام
نمیدونم چگونه بابت این مهمانی علمی ازتون تشکر کنم . واقعا عالی بود! تجربه جدید و تامل برانگیزی بود .
با شروع فیلم و رفتن به اون فضای غریب و دیدن آنهمه ستاره و سیاره و اجرام آسمانی ابتدا ترس وابهام عجیبی برمن مستولی شد ولی کم کم آروم شدم واز آنهمه زیبایی به وجد آمدم .در فیلم هرچقدر به اجرام نزدیک می شدیم و آنها بزرگ و بزرگ تر می شدند من احساس می کردم دارم کوچک وکوچک تر میشم تا جاییکه احساس کردم فقط چشم هستم و نظاره گر و دیگر هیچ . همه خواسته هام انگار رنگ باختند و من طلبی از خدا نداشتم و با خودم میگفتم , درسته که تودر مقابل اینهمه بزرگی به اندازه ذره هم دراین دنیا نیستی ولی خداوند به همین ذره , فهم تمام آسمانها و زمین را داده تا آنها را مسخر خود بگرداند. حالا تو در مقابل این موهبت الهی چه کرده ای؟ وسوالات دیگری که پی در پی به ذهنم می آمد و تا امروز هم ذهنم را درگیر خود کرده.
محمد رضای عزیز ! شما نه تنها به توسعه دانش ومهارت مخاطبانتون پرداختید بلکه جز معدود افراد انگشت شماری هستید که بدون هیچ چشمداشتی با فداکاریهاتون و عشق بی حسابتون نسبت به مردم این کشور معضل فرهنگ واخلاق را هم دارید سامان دهی می کنید .
با تقدیم احترام , امیدوارم چون همیشه سربلند باشید.
راستی چقدر خوب میشد که در این گردهمایی ها به همراه بلیط اتیکت اسم اشخاص هم به آنها داده می شد تا بتوانیم همدیگر را بیشتر بشناسیم , چون برام خیلی سخت بود که برم ازشون بپرسم شما کی هستید هر چند با چند نفرشون آشنا شدم . ممنونم از گروه پر تلاش متم!
دورهمی فوق العاده ای باید بوده باشه : )
قبل اینکه امشب سایت شما رو چک کنم، داشتم با خودم فکر می کردم این جعبه ی کامپیوتر، اینترنت و در نهایت صفحاتی مثل این صفحه، مثل متمم تا چه حد زیادی رو دیدگاهای من تاثیر گذاشتن توی این یکی دو سال اخیر. و چقدر خوش شانسم که مطالب شناخت استعداد و زیر ۲۲ رو تو این سن میتونم بخونم.
که امیدوارم بتونم قدردان باشم و استفاده کنم.
بی تعارف، این صفحات چقدر فرصت یادگیری به من دادن که در صورت عدم وجودشون امکانش برا من وجود نداشت. این رو دوستانی که تو شهرستانهای خیلی کوچیک زندگی میکنن حتما درک می کنن. و حس خوبی داره که این مطالبو میتونم به زبان فارسی بخونم : )
محمدرضای عزیز و باقی ِ رفقا، مرسی بخاطر ایجاد چنین فرصتی برای بزرگ تر کردن شعاع دایره ی دیدم. به نظرم این بهترین هدیه ایه که میشه به کسی داد. ممنونم برای این هدیه.
سلام
خیلی حیف شد که نتونستم بیام
حسودی میکنم به دوستانی که تونستن شرکت کنند!
لطفاً بازهم از این برنامه ها بزارین و اگر امکانش هست زودتر خبر بدین، آخه براى بعضیها که شب کار هستند یخورده هماهنگیش مشکله
خیلی خیلی تجربه ی خوبی بود ممنون از گروه متمم و محمدرضای عزیز بابت همه ی تلاش هاش برای متمم ..من واقعا هرروز به این سایت سر می زنم دوسش دارم و ازش استفاده میکنم .. امیدوارم اگر بتونم در آینده هر آنچه از دستم برمیاد برای شماو متمم انجام بدم .. من به این موضوع اعتقاد دارم کاری که با نیت پاک و آرزو و هدف قلبی شما آغاز شده باشه هرگز زمین نمی خوره .. چون شما قلب ها ی ما متممی هارو تصاحب کردی .
سلام آقا معلم
ممنونم بابت برنامه خوبی که برگزار شد
تجربه خیلی خوبی بود و به سختی های آمدن به تهران می ارزید.
اگر اشتباه نکنم شب یلدا بود که من بابت عدم امکان شرکت در دوره های حضوری ناراحت بودم
و شما مژده چنین طرحی رو به ما داده بودین، باید بگم که عملکرد گروه عالی بوده
و همونطور که خودتون رصد میکنید، روز به روز هم بهتر میشه.
و البته همونطور که پیش بینی کرده بودین، ما در دوره مجازی شرکت و فقط گاهی برای دیدن شما میایم تهران.
🙂
محمدرضا واقعا ایده خوبی بود،
به شخصه امیدوارم ازین مدل گردهماییها بیشتر بذاری!
جدا ازینکه مکان برنامه هم جای به شدت جذابی بود، واسه من به شخصه اگه قرار بود گوشه پیاده رو هم همچین قراری داشته باشیم تفاوت چندانی نداشت ماجرا 😉
بازم ازین کارا بکن لطفا
سلام به همگی
بابت هدیه کردن این تجربه قشنگ از تو و تیمت خیلی ممنونم.
هرچند که شما گنبد مینای بسیار زیباتری به ما هدیه دادی با چشم انداز های فوق العاده “گنبد مینای متمم” و زیباتر از اون “گنبد مینایی دل نوشته هات”
پی نوشت ها!
۱-من سانس دوم بودم و متاسفانه نتونستم خیلی از دوستان قدیمی متمم رو ببینم (البته مقصرش خودمم که انقدر دیر به دیر ایمیلهامو چک میکنم!) ولی امیدوارم تیم بزرگمون(متمم) همیشه راست قامت و پایدار بمونه.
۲-خیلی دوست داشتم بیشتر بمونم و بیشتر هم صحبت بشیم ،ولی دیدم هوا خیلی سرده و تو هم لباس گرم نداشتی (من داشتم ها!) ولی ترجیح دادم که تو سرما نخوری و بیستر برامون بنویسی…
سلام دوستان عزیزم
شب به یاد ماندنی بود.
طبق معمول محمدرضا پرشور و هیجان بود. شادی و سمیه عزیزمون هم همراهمون بودند و برای بهتر شدن برنامه تلاش می کردند.
تماشای کهکشان و آسمان و ستارگان و سیاره ها به یادمون می آوردند که چقدر من بنده کوچک و حقیرم و چقدر خودمو محصور موارد ناچیز کرده ام و از خالق این همه شگفتی دور افتاده ام.
تماشای اونها تلنگری یه به ما که عمیقتر و وسیعتر به دنیامون و آدمها و محیط اطرافمون نگاه کنیم و تو یه دایرهء کوچیک هی دور نزنیمو وسعت دیدمون رو بزرگتر کنیم.
من به کسانی که نیومدن توصیه می کنم این محلو تو لیست بازدیدهاشون بنویسن و حتما یه روز شاد و مفرح و عبرت آموز رو به خودشون و عزیزانشون هدیه بدن.
ممنونم از گروه همیشه پویای متمم، که در اون شب به یادماندنی باعث آشنایی و ثبت خاطرات خوش، برای ما شدند.
پی نوشت: تو اون شب علاوه بر دیدن اون فضای مهیج، دیدارهامون با دوستان ارزشمند متمم، تازه شد.
دوستان خوبمون رو دیدیم و همچنین پدر و مادر گرانمایه محمدرضا و همچنین خواهر و برادر عزیز ایشون رو باز هم از نزدیک دیدیم و باعث شادی مضاعف ما شد.
خدا به پدر و مادرتون عمری طولانی و به خواهر و برادرتون موفقیت و به شما و تیم پرتلاشتون رضایت در کار و زندگی عطا کند.
سلام سیمین خانم
راستی من فکر میکردم محمد رضا تک فرزنده
قسمت نشد که شما و اونارو هم ببینم
سلام آقا سامان
خوشبختانه خانواده محمدرضا توی سمینار هم تشریف آورده بودند.
متاسفانه همین طوره. من سانس اولی بودم و بعلت دیر وقت شدن، نمی تونستم بیشتر بمونم. ضمن اینکه از قبل نمی دونستم شما و دوستان دیگرم رو هم می تونم ببینم. شرایط جوی نیز دستمان را بسته بود.
امید دارم در گردهمایی های بعدی دوستانی همچون شما رو بتونم از نزدیک ملاقات کنم.
محمدرضای عزیز.
می توان شوق و شعف تو را در تک تک کلماتت حس کرد،
شاید شبیه حسی که پدر بزرگوارت در لحظه لحظه موفقیت های تو تجربه کرد.
شاید آن شب ۳۰۰ نفر حاضر بودند، اما قلب بسیاری دیگر برای تو و رشد و بالندگی متمم می تپید.
تو آموختی که برای کسب دانش و مهارتها، نیازی به پول ، شانس و رقابت ثانیه ها نیست،
آموزش عشق می خواهد و اراده…
از شما آقای شعبانعلی عزیز و گرانقدر و همکاران بزرگوارتون که این دعوت را انجام دادید صمیمانه سپاسگزارم و امیدوارم این هدیه زیبایی را که از تیم متمم در یافت نمودم را بتوانم جبران کنم و از خدا می خواهم که به شماها سلامتی ، امید و عزت بده که به فکر انسانهای دیگر هم هستید.
خيلي كار قشنگي كردين ، از دعوتتون ممنونم و به حسن انتخابتون به عنوان اولين گردهمايي متمم تبريك ميگم.
زمستان سال گذشته كه منتظر باز شدن قسمت كاربران ويژه بودم و با دو روز تاخير باز شد ، مطمئن بودم كه
توليد محتواي فارسي اقدام قابل توجهي ست .
و من هم اميدوارم به تعداد سايت هاي فارسي زبان كه براي آموزش مجازي اونهم در اين ابعاد فعاليت ميكنند
افزوده بشه .
ولي نميتونم نگم كه مهم اينه كه ايده اوليه اين طرح و اولين فضاي ايجاد شده ، كار محمدرضا شعبانعلي بوده .
خوشحالم كه همراه متمم هستم .
سلام کیان
هم این بار و هم توی سمینار دلم میخواست ببینمت
هر دو بار هم از دوستان سراغتو گرفتم ولی کسی خبر نداشت که اومدی یا نه
اومده بودی؟
سلام سامان ، بله ، من هميشه همه جا هستم ؛-)
من هم خيلي دوست داشتم ببينمت ،
خيلي خوب شد كه اومدي و اونجا رو ديدي ، مركز آدرنالين بود و البته فكر كنم يكي از معدود جاهايي كه تو تهران براي همه ما تازگي داشت ، واقعا آفرين به هوش و انتخاب محمدرضا . هر جاي ديگه اي قرار ميذاشت شايد ما قبلاً ديده بوديم .
اين بار هومن و سيمين و عطيه و بهار و سيمين و و آزاده و محمد معارفي و ياسين و چندتا ديگه از دوستان رو ديدم
تو سمينار فرصت كافي نداشتم براي ديد و بازديد !
الان يادم اومد كه پارسال تو دو روز تاخير براي باز شدن صفحه كاربر ويژه ،
تو چند تا كامنت گذاشته بودي كه پس چرا باز نميشه ثبت نام ؟و يادمه كه چقدر مثل من منتظر بودي 🙂
چقدر زود داره يك ساله ميشه متمم و چه خوب كه ما از اولش بوديم و چه خوب تر كه به اين زودي رو پاي خودش ايستاده و موفق عمل ميكنه.
سلام کیان جان
“با ما به ازین باش که با خلق جهانی” …
توی سمینار که ما رو از دیدن خودت محروم کردی!
روز بعد از سمینار هم تو برنامه نوجوان توانگر فرهنگسرای ارسباران هم همین طور.
آخه تو اون شب، دیگه چرا؟
حالا دیگه از دور می یایو ما رو نگاه می کنی یو آشنایی نمی دی!! 🙂
اگه تو عکس ها هستی بگو ببینیمت.
اگه نخواستی بلند بگی تو ایمیلم بگو. 🙂
آخه دختر خوب، ما چقدر باید دلمون برات تنگ بمونه.
راستش ما هر وقت دیداری باشه دوست داریم گسترهء دوستیمونو تو متمم بزرگ و بزرگتر کنیم و هر دفعه کم سعادت تر از قبل نتونستیم شما رو پیدا کنیم.
یا حداقل من ندیدمتان. از دوستان دیگر خبر ندارم. شاید شما رو دیده باشند.
سيمين ما باهم دست داديم و حرف زديم كلي !!
سلام نیکی کیانی عزیز
بگو چرا شما رو نشناختم!
چون، شما اینجا به کیان شهرت دارید و در متمم به نیکی کیانی و من نمی دانستم که شما همان فرد مورد نظر در متمم هستید!!
عجب !! چه خوب. خوشوقتم.
امیدوارم در گردهمایی های دیگر، بیشتر از لطف حضورتان بهره مند شوم.
منم عجب …
تا حالا این دو تا اسم رو به عنوان دو آدم متفاوت می شناختم …!
و تو اینستاگرام و ……
جالبه …
فقط نمی دونم سیمین، چرا یه دفعه با خوندن کامنتت بدجوری سرگیجه گرفتم … جدی میگمااا …
در هر صورت خوش باشید همه دوستان …
پس
ایشالا دفعه بعد حتما همدیگه رو میبینیم
کیان. هر وقت اینطوری، با روحیه و با انرژی، کامنت میذاری؛ انقدددد خوشحال میییشم… 🙂
انشاله که همیشه خوب و شاد باشی و موفق دوست خوبمون.
من هم این جمله ی سیمین عزیزمون رو کاملا تایید می کنم:
“با ما به از این باش …..”
…;)