هفته پیش چهارشنبه در وبلاگ نشستیم و گپ زدیم. قرار شد که یک ماژول چت خوب پیدا کنیم که به دلیل حجم کاری بالا در این هفته، من هنوز موفق نشده ام آن را پیدا کنم.
بنابراین قول من در مورد امکان چت، به هفته آینده موکول میشود. اما به هر حال، امشب هم به سبک هفته پیش، ساعت ۱۰ تا ۱۲ آنلاین میمانم تا دوستانم را ببینم.
به نظرم هر کسی هر حرف و موضوعی را میتواند مطرح کند. اما اگر قرار باشد من پیشنهاد بدهم، دلم میخواهد راجع به جمله ای حرف بزنم که چند روز پیش، در صفحه فیس بوک خودم نوشتم:
میتوانی هر چه میخواهی داشته باشی، اما نمیتوانی همه چیزهایی را که میخواهی داشته باشی.
You can have anything you want,but you can’t have everything you want
تا آنجا که من جستجو کردم، این جمله را نخستین بار حدود دو هزار سال قبل، مارکوس اورلیوس، از رهبران بزرگ امپراتوری روم، گفته است.
پی نوشت نامربوط: راستی برای صفحه فیسبوکم یک آدرس مستقیم درست کردم که دسترسی به آن راحت تر باشد.
www.facebook.com/mrshabanali
دو حرف m و r حروف نخست محمد رضا هستند.
دوباره سلام
نمیدونم منظورتون از جمله بالا اینه که محدودیت در انتخاب وجود داره میتونه به چیزی که دوست داری برسی نه به همه ی چیزایی که دوست داری
چون ممکنه داشتن یک چیز بودن چیز دیگه رو نقض کنه؟؟؟؟
آره سارا.
یک مفهومی تو مدیریت وجود داره به اسم Trade off
نمیدونم تا حالا بهش برخوردی یا نه.
ایده اش اینه که هیچ چیز رایگانی در جهان وجود نداره و برای به دست آوردن هر چیزی، باید چیز دیگری رو هزینه کنی.
در این نگرش، به جای اینکه آدمها رو بر اساس وضعیت موجودشون قضاوت کنیم (که مثلاً کی موفق تر، ثروتمندتر یا … هست) باید ببینیم هر کدام چه چیزهایی رو در مقابل از دست داده اند تا اینها رو به دست بیارن.
ممنون از توضیحتون آقای مهندس
نه به این موضوع بر نخورده بودم چون اصلا مدیریت نخوندم
ساعت ۱۰ چهارشنبه شب شد
سلام
اااااا ،چقدر زود اومدید!!!!!!!
خوبی ستاره؟
دلم برات خیلی تنگ میشه با وجودی که ندیدمت تا حالا. فکر کنم به خاطر اینه که کامنت زیاد میگذاری
استاد ساعت ۱۰ شده ها
کجایید؟
سلام به دوستان و محمدرضای عزیز
میگن خواستن توانستنه اینو قبول دارم اما گاهی وقتا
آنچه دلم خواست نه آن میشود
هر چه خدا خواست همین میشود
هفته قبل یکی از دوستان خواسته بود که بیشتر همدیگر رو بشناسیم چون موافقم اینجوری آدم میفهمه طرف صحبتش کیه
درسته همه ما صاحب خونه رو میشناسیم اما بهتره ما هم با هم آشنایی داشته باشیم
اسم: من صفورا البته سیده صفورا
تحصیلات :اول دانشگاه پیام نور آمار میخوندم اما نصفه کاره گذاشتم و کاردانی گرفتم بعد کاردانی به کارشناسی مدیریت بازرگانی خوندم حالا هم ترم سوم ارشد مدیریت بازرگانی با گرایش بازاریابی هستم
شغل : کارمندم با سابقه ۱۴ سال و اندی
محل زندگی : گیلان زیبا
علاقمندی های من : مطالعه مقالات و مطالب مدیریتی بیشتر بازاریابی – رمان – شعر – اینترت – سر زدن به سایت شعبانعلی دات کام 🙂 – شبکه اجتماعی تبیان (فیس بوک عضو شدم اما خوشم نیومد فعالیت نمیکنم ) وبلاگ نویسی و …
البته هیچ چیز به اندازه آشپزی به من آرامش نمیده
مرسی صفورا
منم خودم و معرفی میکنم
سارا
لیسانس ریاضی از یکی از دانشگاههای دولتی
۲۳ ساله
ساکن مازندران
بیشتر وقتم و به نقاشی سپری میکنم
عاشق شعرهای فریدون، سهراب و قیصر امین پور هستم
ممنونم سارا جون هم خطه ای هستیم البته من سن رو نگفتم چون خیلی سنم از شما ها بیشتره
سلام، ساعت ۸:۵۵ دقیقه، منتظرم در خونتون باز بشه. شدم شبیه تماشاچیای فوتبال که از صبح واسه تماشای بازی میشینن تو استادیوم 🙂
والا آخرین جوابتون رو متوجه نشدم.ایشالا بقیه سوالامو هفته بعد از حضور عزیزتون میپرسم.به انسانهایی مثل شما خیلی نیاز دارم.
میدونم که میخواین تا صبح بیدار بمونید،ولی یه توصیه برادر وارانه از داداش مسعود:
یه چرت نیم ساعتی به خاطر من،بزن. جان مسعود،سعی کن در آرامش خودت به هیچی فکر نکنی و از ته دل بخوابی.
دوستت دارم استاد عزیز.
شب بخیر.
اگر فرصت کردید ممنون میشم به سوال منم جواب بدین چون فردا تموم نظرات رو میخونم .دغدغه ی این روزای زندگی من ورود به مقطع ارشده ولی یکی دو بار توی مباحثی که ذکر کرده بودین خیلی موافق ادامه تحصیل نبودین البته من نمیخوام با ارشد تموم کنم ولی خیلی دوست دارم بدونم دلیل اینکه ادمی مثل شما که واقعا وجودتون در حوزه ی فرهنگی و علمی ما یه موهبته چرا به همین حد قانع شده؟
استاد ۱۰ دقیقه تا اتمام وقت مونده.میخوام سوال آخر رو هم از خدمتتون بپرسم:
چرا همسرتون مثل سرعت گیر بود براتون؟چرا نتونستین هم ایشونو داشته باشین و هم به موقعیت الانتون برسین؟یعنی انقدر دست و پا گیر بودن؟
به نظر خودتون کارتون درست بوده یا اشتباه؟منظورم طلاقه.
اگه دوباره به ۲۰ سالگی تون برگردین،بازم ازدواج میکنید؟
به خاطر کمی وقت،مجبورم چندتا سوال رو با هم بپرسم.شرمنده
اصلاً مثل سرعت گیر نبود. بسیاری از پیشرفت های زندگیم رو مدیون همسرم هستم.
من نمیخواستم همسرم ابزار پیشرفتم باشه همین.
اگه به اون سن برگردم باز هم باهاش ازدواج میکنم.
هنوز هم با هم دوستیم و همه جوره هوای همدیگر رو داریم.
سلام فقط خواستم بگم که حسابی افسوس خوردم که فهمیدم امشبم کافه انلیسن برقراره در شرایط فعلی من حرفها ونظرات انسانی مثل شما یه نعمت بزرگ محسوب میشه و در خطاب به به دوستانی که امشب در کافه هستن :جای منم خالی کنید لطفا
با اینکه مدت کمی هست که با شما آشنا هستم ولی میدونم که نه زندگی دینی و مذهبی و ثواب وعذاب،بلکه زندگی انسانی را در پیش دارید.
ولی این همه انرژی رو از کجا میارید و چرا به استراحت فکر نمی کنید؟شما کی خسته میشین؟چی شما رو خسته میکنه؟
وقتی آدمها فکر میکنن من انگیزه مادی دارم، آزار میبینم.
خیلی آزار می بینم.
خیلی…
SALAM
به همتون خوش بگذره.
(میتوانی هر چه میخواهی داشته باشی، اما نمیتوانی همه چیزهایی را که میخواهی داشته باشی)
یعنی کلا نمیتونم هر چی میخوام داشته باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس با حساب شما،مردمی که نصف روزشون رو کار و بقیه شو تفریح میکنن،دچار تنبلی هستند؟
خب تلاش کردن باید مفهومی داشته باشه.من هم میدونم که:به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل.ولی این تلاش باید باعث این بشه که خانواده رو هزینه بکنی؟یا برنامه روزانه ات،بدون نهار وصبحانه باشه؟به نظرتون جای زندگی خالی نیست؟
استاد دوست دارم هدفتون رو از این همه تلاش بدونم؟
واقعاً هدفی ندارم. هیچ هدفی.
یک هدف کوچک دارم و آن اینکه کمی از بدبختیهای آدمهای اطرافم بکاهم.
آنهم نه به خاطر ثواب و دین و …
به خاطر لذت شخصی خودم.
اگه اینطوریه پس چند تا کارخونه بزنید تا ماها بیایم توش کار کنیم.
جدی میگم.
از مشکلات ما هم کم میشه.
میشه؟
کارخانه زیاد داریم. کار هم زیاد داریم. پول هم داریم. اما آدم هم نداریم.
حتی برای یک آبدارچی، دو ماهه جستجو میکنیم اما آدم توانمند پیدا نمیکنیم.
کشور در شرایط جالبیه.
کارفرماها میگن کارمند پیدا نمیشه. مردم میگن کار پیدا نمیشه!
منم همین هدف رو دارم اما درش موفق نیستم. یا من خیلی ناتوانم یا اطرافیانم خیلی بدبختن
خوب هدفتون میشه همون لذت شخصی 🙂
واقعا شما به کجای زندگی رسیدید که آرامش و راحتی دیگران شده دغدغه تون و از این کار لذت میبرید!!!!!!!!!
بهتون تبریک میگم
این جمله شماست:همیشه فکر میکنم اگر بدنم از حرکت بایستد، به خاطر تمام لحظه هایی که نکوشیده و نجنبیده ام حسرت خواهم خورد.
اینم سوال منه: حسرت چی رو خواهید خورد؟به دنبال رسیدن به چی هستید که بعد از اون دیگه این حسرت رو با خودتون حمل نکنید؟
برام خیلی مهمه که بدونم اون چیه که شما رو این همه در گیر کرده که این همه هزینه رو متحمل بشین؟
به نظر من تلاش کردن حتی بیهوده اگر باشه، مقدسه،
سکون و بیهودگی رو من نجاست و ناپاکی میدونم.
وقتی نه استعدادی بوده، نه توانایی، نه وظیفه ای، نه اخلاقی و نه شرعی،پس چی باعث این همه تلاش شما میشه؟
خیلی دوست دارم بدونم چرا اینهمه تلاش؟چرا این همه دل مشغولی؟کدوم نیرو شما رو این جوری هل میده به جلو؟(البته شاید خودتون فکر کنید که هنوز عقبید.)
من همیشه آماده مردنم. تا حالا چند سانحه شدید از سقوط هواپیما تا تصادف قطار و کشتی و … هم داشته ام که این حس رو تقویت کرده.
همیشه فکر میکنم اگر بدنم از حرکت بایستد، به خاطر تمام لحظه هایی که نکوشیده و نجنبیده ام حسرت خواهم خورد.
فرصت برای آرامش و سکون ابدی زیاد است…
خب…اولین سوال:استاد،شما بخاطر همین وسواسی که برای موفقیت دارین،همسرتون رو هزینه دغدغه تون کردین؟(البته سو برداشت نشه ها)
۲)هدفتون از این همه تلاش و بدو بدو چیه؟مگه غیر از زندگی راحته؟
من زمانی دچار این توهم بودم که استعداد و توانایی خیلی زیادی دارم و وظیفه اخلاقی و شرعی من اینه که این توانایی رو صرف جامعه بکنم.
الان که فکر میکنم می بینم چند اشتباه جزئی داشته ام: نه استعدادی بوده، نه توانایی، نه وظیفه ای، نه اخلاقی و نه شرعی!
استعدادو اشتباه گفتی باید میگفتی نه جامعه ای بود که امکاناتش و فرهنگش منو حمایت کنه
محمد رضا چند سالگی ازدواج کردی ؟
چند سالگی جدا شدی ؟
اینجوری که
۲۰ سالگی ازدواج کردم. ۳۰ سالگی جدا شدم نگین
پس شادی زندگیتون بعد از ۱۰ سال تلخ شد
واقعا ۲۰ سالگی ! من و ترسوندی که محمدرضا .:d قراره منم همین حدودا ازدواج کنم .امیدوارم باتوجه به شرایطم و نزدیک بودن زندگی من به شما انتخاب درستی کرده باشم و در اینده دچار جدایی نشم !
شوخی نکن مهندس جدا شدیییییییی
نجنگیدییییی
برای موندنش
خیلی دوستش داشتم. اینه که با رضایت جدا شدم تا با یک آدم عادی دوست بشه و زندگی کنه و آرامش و لذت رو تجربه کنه. خودم هم کمکش کردم و تمام زندگیمون رو هدیه دادم بهش.
سلام آقای شعبانعلی…شبتون بخیر
با اجازتون من هم اومدم به مهمونیتون…بفرمایید اینم گل و شیرینی..
خیلی اصرار داشتم که ببینمتون ولی هر چی از ما اصرار بود از شما سکوت شنیدیم.
فکر کنم این کافه،بهتریم مکان برای پرسیدن سوالامه.
اجازه هست که سوال بارونتون کنم؟
سلام آقای شعبانعلی…شبتون بخیر
با اجزتون من هم اومدم به مهمونیتون…بفرمایید اینم گل و شیرینی..
خیلی اصرار داشتم که ببینمتون ولی هر چی از ما اصرار بود از سکوت شنیدیم.
فکر کنم این کافه،بهتریم مکان برای پرسیدن سوالامه.
اجازه هست که سوال بارونتون کنم؟
فعلاً که نشسته ایم و گپ میزنیم مسعود جان.
سلام
من هم اومدم !
واقعا آدمی هرلحظه اش تاوان یا پاداش انتخاب لحظه پیششه
salam
khosh halam ke emshabam mitoonam dobare az soalate doostan v ajavab hay shoma bahre bebaram
راستی استاد شما به اینکه میگن به هر چیزی که فکر کنی و به هر تصوری که درمورد آیندت تو ذهنت داشته باشی همون برات اتفاق می افته , اعتقاد دارین؟ ببخشید من الان سوالمو پرسیدما چون شب تو مهمونیتون نیستم.
اینکه آدم میتونه هر چیزی رو که بخواد داشته باشه اما همشو نه یه ذره متناقضه . خوب به مرور زمان آدم به همه خواسته هاش میرسه دیگه؟نه؟
سلام .من احتمالا امشب نتونم به مهمونی دوستانمون برسم .(جامو خالی کنین). مطمئنم که مثل هفته ی پیش یه مهمونی معرکه با یه صابخونه ی معرکه تر خواهیم داشت.
سلام
امکانش هست این مهمانی آنلاین به پنج شنبه ها موکول بشه؟
مارکوس اورلیوس ضمنا از متفکرین و فیلسوفان بزرگ هم هست. کتابی از او با اسم “تاملات” به فارسی موجوده که خواندنش به همه بسیار بسیار توصیه میشه.
سلام
من اون هفته نبودم متاسفانه امشبم نميتونم مهمونتون باشم علي رغم اينكه اين مهموني رو خيلي دوست دارم.
امشب ۳۰ نفر مهمون دارم ولي فرق مهموناي من با شما در اينه كه اونا به خاطر وجود باصفاي خودتونه كه دوست دارن بيان خدمتتون ولي مهموناي من….
همشون دارن خودشون رو آماده ميكنند كه چه جوري بيشتر به هم فخر بفروشن.
ولي اگه تونستم ميام يه سلامي خدمتتون عرض ميكنم و ميرم.
امشب دیکه حتما میام 😉
گاهی عذاب دونستن بعضی چیز ها از بهایی که براشون باید بپردازیم خیلی بیشتره …!!!
خیلی عالیه.مرسی
سلام
خب خوبه این وعده های چتی و گفتگوی آنلاین …ولی وقتی تعداد بادیدکنندگان زیاد میشه خیلی گفتگوها قرو قاطی میشه و هرکس از دری سخنی میگه خب من انرژیم نمیکشه …اینمیشه که میام و میخونم…امیدوارم این گفتگوها ادامه دار بشه و در نهایت برسه به یک جمع قوی با هدف و انگیزه جهت پیشرفت خودشون و بقیه …یک چیز دیگه اینکه ما هرروز یک دعا ی گروهی داریم هرروز صبح همچین گروه بزرگی نیست ولی هرروز صبح این کاررو داریم که در نهایت ختم میشه به خواستن ثروت آرامش و سلامت آگاهی عشق روزافزون برای تک تک بچه ها با ذکر نام و اسم شما در اون موقع ذکر نام تو ذهن من میاد که یکی دوهفته توجهی بهش نکردم ولی در نهایت اسم شما رو تو لیست زدم …هرچند این آرزو رو بارها و بارها براتون داشتم ولی استمرار یاد شما موقع این دعای دسته جمعی بی دلیل نبوده حالا که یادتون مارو قابل دونسته..:)..و یکی دیگه اینکه خوبه اون هرچه می خواهیما اولویتهای زندگیمون باشن ….اگر تا اونموقع خودمون شناخته باشیم و اولویتهای منحصر بفرد خودمون و شناخته باشیم و تمیز بدیم از اونچه جامعه و عرف و سنت این چیزا به عنوان اولویت زندگی بهمون تحمیل میکنه…