دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

استراتژی فردی چیست؟ توضیح یک تجربه…

قبل از اینکه درس مدیریت بخوانم، همیشه واژه‌های «استراتژی کسب و کار» و «استراتژی فردی» برایم جذاب بودند. همیشه دوست داشتم «استراتژی» بدانم و بفهمم. برایم مثل قلعه ای می ماند در دوردستها: عظیم، خیره کننده و سرشار از رمز و راز.

در دوران دانشگاه، درسها را یکی پس از دیگری به سرعت گذراندم تا نوبت به درس استراتژی برسد. روز موعود فرا رسید. سر کلاس درس نشستم و تمام جسم و جانم را متمرکز کردم تا مفهوم این واژه اسرارآمیز را درک کنم.

قلعه استراتژی فردی

جلسات یکی پس از دیگری آمدند و رفتند و من همچنان سیراب نشده بودم. آنچه میشنیدم بسیار تئوریک بود…

به سراغ کتابها رفتم. دیوید را خواندم. مینتزبرگ و هکس و تامسون و شواترز و پورتر و کیم و راملت و …

حسم بهتر شد. اما هنوز بیشتر می خواستم. آن سالها به تازگی به یک پست مدیریتی ارتقا پیدا کرده بودم و هنوز احساس میکردم استراتژی باید ذهنم را بازتر کند. قلعه را دیده بودم. درها را باز کرده بودم. راهروهای قلعه را گشته بودم. اما تو گویی که اتاقی در تاج قلعه بود که هیچکس راه آن را نشان نمیداد و هیچ راهرویی به آنجا منتهی نمیشد.

مدتی نگذشته بود که به حادثه ای، «معلم استراتژی» شدم. کلاسی بود و دانشجویانی که عمدتاً از مدیران کسب و کار بودند و ظاهراً چند مدرس را به اعتراض تغییر داده بودند و فرصتی دست داد تا من در کلاس آنها حاضر شوم. از سال ۸۵ آموزش استراتژی را آغاز کردم و مجموعاً حدود ۱۵۰۰ نفر را تعلیم دادم: در بیش از چهل دوره و هر دوره چهل ساعت…

قلعه را به آنها معرفی میکردم و آنها را دور تا دور آن میگرداندم و راههای پیدا و پنهان را نشان میدادم. اما خود میدانستم که این قلعه را اتاقی است که خود هرگز راه بدان پیدا نکرده ام.

سالها گذشت…

یک روز، در گوشه یک نمایشگاه، فرصتی دست داد تا با مدیری بر سر میز بنشینم که گردش مالی سازمانش، با درآمد نفتی کشورم قابل مقایسه بود! در لا به لای حرفهای دوستانه و گزارش کارها و …، حرف از مدیریت شد و گفتم که در کنار فروشنده بودن، «معلم» هم هستم و «استراتژی» هم درس میدهم.

پرسید: استراتژی را چگونه تعریف میکنی؟ کمی فکر کردم. آنها که استراتژی را میشناسند میدانند که ده ها تعریف وجود دارد که برخی همسو و برخی متضاد و متعارض هستند. به هر حال، به حیلت معلمی و با بازی کلامی، تعاریف را به هم چسباندم و معجونی را به خوردش دادم: کمی از پورتر، با عصاره ای از مینتزبرگ، با طعمی از گری همل. با کمی افزودنی از هکس به همراه رنگهای طبیعی و با کمی افزودنی های مجاز!

تمام مدت با لبخند نگاهم کرد. در پایان گفت: من درس مدیریت نخوانده ام. به همین دلیل، ذهنم چندان پیچیده و مجرد نیست. من آموخته ام که استراتژی، تخصیص بهینه منابع است. اینکه وقت و سرمایه و نیروی انسانی و دانش و تجربه و مهارت خود را صرف کدام حوزه کنی  و از کدام حوزه ها، دوری کنی. استراتژی هنر «انتخاب کردن» و «کنار گذاشتن» است. هنر تشخیص اینکه به کدام بازار رو کنی و از کدام بازار صرف نظر کنی. هنر اینکه چشم را بر روی کدام مشتری ببندی و از منافعش صرف نظر کنی تا دستانت برای خدمت بیشتر به مشتری دیگر، آزاد و رها بماند. هنر فرار کردن از وسوسه «دستیابی همزمان به همه چیزهای خوب…».

او از نوشیدنی روی میز سرمست بود و من از طعم این عصاره تجربه که هنوز سرمستش مانده ام…

دوست داشتم بیشتر حرف بزنم که فردی آمد و آن مرد، با خداحافظی شتابزده، میز را ترک کرد. فهمیدم که «استراتژی» به او میگوید که بیش از این، «زمانش» را صرف گفتگو با من نکند.

راه اتاق بالای برج را یافته بودم! چند هفته بعد، برای همیشه، آموزش استراتژی را رها کردم و زندگی دیگری را آغاز کردم. تغییراتی چنان بزرگ در زندگیم حاصل شد که دانشگاه و درس و مدرسه، هرگز برایم ایجاد نکرده بودند.

در آینده برای شما از استراتژی خواهم گفت: تفکر استراتژیک و استراتژی فردی.

شاید برخی از حرفهایم در کتابهای دیگر هم باشد و شاید برخی حرفها برخلاف کتابها باشد. اما چه فرق میکند. من اینجا دارم راهی را که برای توسعه مهارتهای خود طی کرده ام گزارش میدهم.

در آینده از شما هم خواهم خواست که وارد این بازی جذاب شوید. قلعه را با هم خواهیم گشت. راهرو به راهرو. اتاق به اتاق. تا بالاترین اتاق!

——————————————————————————————————–

لینک مرتبط: سری آموزش استراتژی (شامل استراتژی فردی و استراتژی کسب و کار) در طرح متمم

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


58 نظر بر روی پست “استراتژی فردی چیست؟ توضیح یک تجربه…

  • محمد محلاتی گفت:

    سلام، خداقوت.

  • کله پوک گفت:

    سلام آقای شعبانعلی
    سایت بسیار مفید و آموزنده‌ای دارید. خودتون و سایتتون پاینده باشید

    آقای شعبانعلی وقتی متنتون رو میخوندم خیلی لذت بردم و حس خوبی بهم دست داد

    ولی بعد از اینکه متن رو تموم کردم متوجه این نکته شدم که خب از نظر تئوریک هر آدمی بشینه فکر کنه متوجه می‌شه که در لحظه باید وقت و منابعش رو به سمت جایی هدایت کنه که بیشترین منفعت رو براش داشته باشه یا به عبارتی انتخاب کنه که در لحظه کدوم کار رو انجام بده بهتره! حالا خواه اسم این کار باشه استراتژی یا هر چیز دیگه‌ای …

    اگه ممکنه میتونید ما رو ارجاع بدید به راه‌های عملیِ به دست آوردن این تشخیص یا همون استراتژی؟! فکر میکنم قسمت سخت کار پرورشِ تشخیص‌ه و بعدش با ممارست میتونیم این فکر کردن قبل از هر انتخاب رو در خودمون نهادینه کنیم.

    ممنون میشم راهنمایی کنید

    • راجع به این موضوع قراره خیلی بنویسیم.
      اما قضیه تخصیص بهینه منابع، اونقدر هم که به نظر میاد بدیهی نیست.
      ما معمولاً «تخصیص متعادل و همه جانبه» منابع را انتخاب میکنیم که اصولاً استراتژیک محسوب نمیشه.

  • علی گفت:

    // این نوشته با فرض این است که تا حدودی من رو میشناسی و می دونی اهل تعارف نیستم!
    محمد رضا
    من پیشنهاد می کنم که زندگی نامه خودت رو بنویسی
    به نظر من چیزی که در اتوبیوگرافی اساسه , این نیست که نویسنده چه قدر مهمه , مهم اینه که چقدر صادقه
    اینکه اشتباهات رو به زبان ساده و بدون ترس می گی در لباسی از جنس طنز برای من خیلی دلچسبه
    من همیشه توانمندی داستان گویی شیرین و فضا سازی احساسیت رو در قالب کلمات , بهت گوشزد کردم (تا زمانی که گفتی یک لایک هم کافیه!)
    ————
    اگر نمی خوای نکات خوب زندگیت مورد ستایش قرار بگیره حداقل چیزی که گیرت میاد اینکه اشتباهات رو دیگه تکرار نمیکنن ؛
    و البته بله , حدس میزنم این اون چیزیه که دنبالش هستی.

  • علی گفت:

    محمد رضا من تمام متن های تو رو خوندم (از زمانی که با سایتت آشنا شدم!)
    و بی اغراق می گم برای من این موثر ترین نوشتت بود
    زمانی که این جمله رو خوندم ” استراتژی , یعنی تخصیص منابع ”
    سالهای عمرم از نظرم رد شد ؛
    – از زمانی که بازی استراتژیک “قلعه” رو با دوستام شبکه می کردیم
    – تا زمانی که زندگی آقای هیلتون رو بررسی می کردم (صاحب هتل های هیلتون در سراسر دنیا) که این آدم چطور از هیچی به چند صد هتل لوکس در زمان زندگیش رسیده !
    – تا حال حاضر که در کار خودم (مثل همه در همه دوران ها) با کمبود منابع مختلف در تعامل هستم
    مطلب رو گفتی که بارها و بارها فهمیده بودم ولی هیچ وقت نه به این شکل !
    ———–
    به امید روزی که اینقدر منابع مون (مخصوصا تو محمدرضا) آزاد بشه که بتونیم باهم به این قلعه اسرارآمیز سربزنیم , و همه جا رو نشونم بدی ؛ البته اینبار حتما به شکلی متفاوت خواهم دید …

  • مینا گفت:

    لذت بردم منم مدیریت گرایش استراتژیک خوندم ولی اولین باره که معنای واقعی اون رو درک کردم

  • الهام گفت:

    عالی و به موقع برای من ، استفاده کردم

  • سوری گفت:

    سلام
    خدا رو شکر که شما هستین و چقدر مطالب، خوب و مفیدن
    راستش راجع به موضوع استراتژی فکر میکنم تقریباً برای همه معما بوده بخصوص خودم و بیشتر بازی با کلمات و این توضیح ساده باعث شد بفهمم که چقدر دم دست بوده و چقدر هم هر کدوم به نوعی داریم بکار بگیریم. در واقع قلعه دست نیافتنی نیست.

  • چ گفت:

    ولی در نهایت استراتژی یک “چیز” شخصیه و به قولی همونی که بر او درود فرستاده ای آلوده به ذهن پردازنده اش هست… در نهایت وقتی ذکر میکنی که استراتژی هنر انتخاب کردن و کنار گذاشتنه… به این میرسیم که انتخابی که من می کنم انتخابیه که ” من” میکنم و نمیشه و نمیتونم برای بقیه تجویزش کنم… ولی میتونم نظر بقیه رو در مورد مسیری که رفتند بدونم و بعد با شناخت بیشتری از پایان راه, انتخاب های خودم رو انجام بدهم.

  • Sohail گفت:

    سلام
    محمدرضا عزیز فوق العاده بود
    میتونم خواهش کنم کتابی در رابطه با استراتژی کسب وکار و حتی فردی معرفی کنی؟
    ممنونم بابت تمام زحماتی که میکشی.

  • نوشین تاسا گفت:

    سلام استاد .
    امروز احساس میکنم بعد از سالها پشت میز و کلاس درس نشسته ام . حس خوب یادگیری برام زنده شده . امیدوارم این نحوه انتخاب بهترین ها و تخصیص منابع را به همه ما که تشنه یادگیری هستیم آموزش بدید . سپاس .

  • ليلا گفت:

    kash hameye moallema be in gashangi adamo teshneye yadgiri mikardan 😀

  • مهرداد گفت:

    دارید تشنه ام میکنید
    مثل ی آدمی شدم که از لحظه لحظه توشه برداره
    ممنونم محمد رضا معلم عزیز

  • آرش کی ارسلان گفت:

    سلام به جمع واستادعزیز ، بیشتر برای اینکه ذهنم روشن بشه سوال میکنم…با توجه به صحبتهای عمیق ایشون آیا میشه گفت عملاْ مفهوم استراتژی تخصیص بجای منابع هست یا معمولا تخصیص منابع بعد از انتخاب استراتژی اتفاق می افته؟ (مثلا…………. تو مثال بسیار کاربردی« گمشده دریا»، پارو زدن تا رسیدن به ساحل -و یا پیدا شدن توسط تیم های امدادی و یا…هر کدام میتوانست یک استراتژی باشد،که در صورت انتخاب هر کدام توسط گمشده اومیبایست از بین منابع موجود منابعی همسو با آن استراتژی را اختصاص میداد) .

  • مهسا واعظ تهرانی گفت:

    ممنونم به خاطر همه چیزهایی که در این سایت از شما می آموزم.

  • آرام گفت:

    من با role play موافقم که میتونه تا درصد قابل توجهی آدم رو در فضای اون کار قرار بده…شبیه سازی خیلی موثره البته معلومه که نمیگیم کافی…
    بارها تجربه شو بخصوص در مسابقات ورزشی داشتم که خودم و اکثر رقبا رو در وضعیتی قرار میداد که فکر میکردن من یک بازیکن حرفه ای هستم در حالیکه سابقه تمرینم از همه شون کمتر بود… خیلی کمتر… و نهایتا اونها رو بردم.

  • ابراهیم گفت:

    محمدرضای عزیز, مدتهاست که سایتت رو میخونم. به جرات میگم این متنی که امروز نوشتی به نظر من بهترین و کاملترین علمی بود که بهم دادی…بی نهایت ممنونتم..ارزو دارم این مبحث رو ادامه بدی..خیلی مهمه..مهمترین بخش زندگی یه آدم..

  • علی گفت:

    استاد طرح متمم شما منو به پیشرفت در زندگیم امیدوار کرده.

    • علی جان.
      امیدوارم طرح متمم بتونه در ادامه، انتظاراتی رو که تو داری و بقیه دوستان دارند تأمین کنه.
      البته قسمتی از اون هم به عهده خود شماست. هم انجام تمرین ها و مطالعه ها و … و هم بازخورد سریع و به موقع و هدایت بحث.
      نخستین نوشته (چگونه کتابخوان شویم) با توصیه یکی از بچه ها شروع شد و در کنار مطالبی که من در حال آماده کردن آنها هستم، هنوز هم، توصیه و نظرات و دستورات شما، میتونه کمک کنه که این کار سریع تر جواب بده.

  • azimeh گفت:

    سلام استاد.

    فقط امیدوارم که روزی استراتژی مثل “ترک دانشگاه، درس و…” برای ما اجرایی نشه!! خواهشاً همونطور که این یک برنامه بلندمدته، قبلش ما رو از این نوع استراتژی مطلع کنین که فرصتی هم برای منصرف نمودن شما استاد گرامی داشته باشیم…!

    با تشکر و احترام

  • دلارام گفت:

    و من از همان آموزش دیدگان هستم، شاید نا خودآگاه آن اتاق را می شناختی، حتی مثالی را کی مطرح کردی را یادم است (به غیر از بازی قایق)، که معنی آن مثال ها همگی به همین هنر تخصیص منابع اشارت داشت.
    آموختن تعاریف این کلاس و کلاس های دیگری که با شما داشتم، با زندگی من نیز چنین کرد، اگر به این ابزارها مسلح نشده بودم، خدا می داند که الان چه بر سرم آماده بود.

  • آرشام گفت:

    من فکر میکنم مفهوم این جمله ی زیبا که علاقه ی زیادی بهش دارم به نوعی صحبت های مدیر و منظور شما رو وقتی میخوایم تصمیم گیریه کلان برای زندگی داشته باشیم تایید میکنه
    “ما فقط یک بار زندگی میکنیم…” پس به نظر من منطقی تره که منابعمون رو اونطور تخصیص بدیم که با این جمله هماهنگ باشه.
    نظر شما چیه؟

  • آرشام گفت:

    جمله های جادوییه این مدیر رو که مدام میخونم با خودم فکر میکنم چقدر از واقعیت زندگی دورم چقدر از ۸۰درصد هام رو برای اهدافی که در چشم عموم مهمه ولی شخصا جزو ۲۰درصد پایین میدونمشون میگذارم… و از طرفی… چقدر ساذه به نظر میرسه تصمیم گیری های واقعا استراتژیک اما نه آسان(بلکه با فشار خیلی بالا و حس نه چندان خوب)
    این چه الزامیست که باید هدف و مسیر زندگی ما شبیه دیگران باشه ؟؟ حال دیگران عموم جامعه باشند یا حتی ثرمایه گذاران برتر دنیا یا حتی علمی ترین شخصیت های دنیا…

  • حمیده گفت:

    تفسیر جالبی داشتین
    منم عاشق این واژه ام،اما باخوندن دیوید و تجربه ها و نوشتن یه پروژه استراتژی دیدم که اجراش دید وسیعی میطلبه وشاید هوش بیشتر از منبع تاثیرگذارتر باشه حتی اگر علم کسی کم باشه.ضمن اینکه پشتوانه انتخاب باید ریسک پذیری بالایی باشه.

  • محمد گفت:

    محمدرضا،
    من هم تازگی به همین مقوله ی “استراتژی” خیلی علاقه مند شدم و شروع کردم به مطالعه نظریه بازیها.
    این آقای مدیر که بهش اشاره کردی تعریف خیلی ساده و در عین حال جامعی از استراتژی داره. ولی مطمئناً انتخاب استراتژی مناسب برای موقعیت های مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خیلی ذهن پویا و تجربه زیادی لازم داره که من فکر می کنم برای تقویت اون میشه از راه های ساده ای مثل بازی کردن شطرنج و … شروع کرد 😉

    • آره محمد. منم فکر میکنم که این آقای مدیر، آخر داستان رو برای ما گفته. حدس من اینه که خودش هم در شروع بازی، اینطوری فکر نمیکرده. به قول تو نباید نقطه شروع خودمون رو با نقطه پایان خیلی از انسانها مقایسه کنیم.

  • رضا گفت:

    سلام مهندس
    میشه فرض کرد جنس استراتژی با جنس انتخاب تقریبا یکیه؟

  • ُُShervins گفت:

    خیلی برای من پیش اومده با اشتیاق سر یه کلاسی نشسته باشم و تا آخر نفهمم داره چی میگه! خیلی وقت ها خیلی مفاهیم در نظرم در حد تئوریک و بعضا انتزاعی باقی موندن.فکر می کنم صحبت های اون مدیر به نوعی ترجمه پراگماتیستی مطالبی بود که شما به عنوان یک معلم به صورت تئوریک روشون بحث می کردید..خیلی مشتاقم این بحث رو ادامه بدید و دنبال کنم.

  • سمانه گفت:

    گمان میکنم که ما هم باید یک استراتژی ویژه و خیلی خاص در نظر بگیریم برای ورود به سایت وروزنوشته ها!
    چون که استراتژی هنر «انتخاب کردن» و «کنار گذاشتن» است.
    اما درصد «کنار گذاشتن» مطالب اینجا خیلی سخته .
    من « هیچ وقت » استراتژی رو برای ورود به « روزنوشت ها » یاد نمیگیرم !
    مطمئن باشید ودراین قضییه شک نکنید 🙂

  • میلاد گفت:

    از همون دیدوید هم میشد فهمید:

    Strategy=Tactics + Policy

    استراتژی = بایدها + نبایدها

    • آره میلاد. میشد فهمید. مشکل استراتژی – به نظر من – اینه که خیلی «سهل ممتنع» محسوب میشه.
      به گفتن راحته. اما وقتی مسائلی پیش میاد مثل ادامه تحصیل یا ورود به بازار کار، خارج رفتن یا ایران موندن، رشد شغلی یا ادامه زندگی خانوادگی، درآمد بیشتر یا برند بهتر و …
      بسیاری از ما، جرأت نمیکنیم به این برابری ساده و درست که تو نوشتی، تن بدیم. خصوصاً وقتی قرار باشه ارقام نه یا ده رقمی رو در حساب بانکیمون جابجا کنه (من این رو در جدایی از همسرم و تغییر شغلم و تغییر برنامه مهاجرتم تجربه کردم)
      پست دکترا خواندن من و کامنتهای دوستان زیر اون، نشون میده که گرفتن تصمیم های استراتژیک گاهی اوقات ترسناک میشه…

      • عباس گفت:

        “ادامه تحصیل یا ورود به بازار کار، خارج رفتن یا ایران موندن، رشد شغلی یا ادامه زندگی خانوادگی، درآمد بیشتر یا برند بهتر” : حالا در این مواردی که گفتین به نظرتون چطور باید تصمیم گیری کرد؟ یعنی روش قابل اعتمادی وجود داره که بشه مسیر بهینه رو تشخیص داد؟ آیا با نشستن سر کلاس و یاد گرفتن درس “استراتژی” میشه بین آرمان ها و آرزوها و امکانات و واقعیات تعادل برقرار کرد؟ به شخصه بشدت و فوری نیاز دارم که تکلیفم رو با تعدادی از مواردی که در بالا برشمردید تعیین کنم ولی هر روز از تصمیم گیری دورتر میشم. اگر کتاب یا مرجعی رو پیشنهاد بدین ممنون میشم.

      • میلاد گفت:

        درسته، کاملا موافقم. اینکه گفته میشه برای تحصیل در MBA بهتره (و به نظر من باید) تجربه کار داشت از همین فاصله تئوری تا عمل میاد. اگر کسی تو محیط کار قرار نگرفته باشه هیچ وقت اونطور که لازمه معنی تئوری های انگیزشی رفتار سازمانی رو درک نمیکنه. برای خود من هم همیشه این دغدغه وجود داشته که اگه قراره دوره های MBA مفید باشند باید از حالت کارگاه های جمله سازی ، abbreviation و acronym خارج بشند و در اونا مهارت یاد داده بشه. یادمه سره همین کلاس استراتژی تو دانشگاه، استاد برای دسترسی به پریز برق برای لپ تاپش از پریزی نزدیک در استفاده کرده بود و به ناچار سیم از جلوی در رد شده بود. نزدیک ۳۰ دقیقه تمام حواس استاد و بچه ها به باز شدن های مکرر در و ورود و خروج بچه ها بود که مبادا پای یکیشون به سیم گیر کنه و لپ تاپ سقوط کنه. در حالی که اون سمت در هم پریز وجود داشت و اون استاد هم هیت علمی با سابقه دانشگاه بود و از حضور اون پریز طبیعتا بی خبر نبود چرا که بعد از ۳۰ دقیقه خودش متوجه شد که چه بلایی سر ریتم درس داره میاد و پریز رو عوض کرد…

        • میلاد. منم همه جا حرف تو رو میزنم. خودم هم اعتقاد دارم که تجربه کار میتونه این مفاهیم رو با معنی بکنه.
          اما گاهی اوقات در خلوت از خودم میپرسم آیا واقعاً تنها راه، تجربه عملیه؟ واقعاً نمیشه این راه رو به یک شیوه ای کوتاه تر کرد؟
          کاش یک نفر یک روز جواب این سوال رو به من بده.
          تو چی فکر میکنی؟

          • میلاد گفت:

            به نظر من میشه. من اعتقاد دارم شبیه سازی این کار رو میکنه. در یک حالت ابتدایی اما موثر role playing به شرط فضا سازی مناسب می تونه کمک کنه. بذار روشن تر از فضا سازی حرف بزنم تا خوانندگان سایت هم بهتر درک کنند. همه کسایی که این پاسخ من رو می خونند خودشون رو مخاطب سوالی که پرسیدی قرار بدن. ببینن چطور من رو تحریک میکنه تا شروع کنم به طوفان مغزی تو ذهنم، پیش خودم بگم محمدرضا داره این سوال رو می پرسه ها، محمد رضایی که اکثر خوانندگانت با جزئیات میشناسنش و عجیب براش احترام قائلند. محمد رضا دوست داره یه روز جواب این سوال رو یکی بهش بده و آخرش نظر من رو پرسیده. این باعث میشه من بیشتر فکر کنم، بیشتر به ذهنم فشار بیارم تا شاید بتونم اون یه نفر باشم!!! (آرزو بر جوانان عیب نیست…) همه این اتفاقا که ناخوداگاه تو ذهن من میوفته مدیون فضا سازی سوال کنندس. هرچقدر بشه با استفاده از نرم افزار و best practice ها – که از زحمت آدمایی مثل تو و کارهایی مثل متمم ارزشمندت بدست میاد – این شبیه سازی رو بیشتر در یادگیرنده به شرایط واقعی نزدیک کرد میشه بدونه تجربه کردن تمام مسیرها، مقصد رو بهتر درک کرد.

            • حمیده گفت:

              باااشاره میلاد من یاد یه مساله ای افتادم،چندروز پیش اتفاقا من و تعدادی ازدوستان تو جلسه ای شرکت کردیم با اسم کافه تریز،شماحتما تریز رو میشناسین،نواوری نظام یافته که ایده ها و خلاقیت هارو توی یه مولتی اسکرین پیاده میکنه و برای جبران کارکرد چیزهایی که هست ایده میده.گروهی که تو جلسه اونروز شرکت کردن درمورد شناخت کارکرد اس ام اس و جبران کارکردش ایده های زیادی دادن،بحث اونقد عمیق شد که دوستانی هم که با پیاده کردن ایده ها تو مولتی اسکرین اشنا نبودن و به مطالعات علمیشون تکیه میکردن بحث شبیه سازی و پیشنهادرو پیش کشیدن و نهایتا فکرکنم نتیجه خوبی داشت.البته با طوفان ذهنی کمی متفاوته.اما مطمئنا بعضی ایده ها،میتونست بعداز رسیدن به مرحله تجاری با شکست روبروبشه اما این شاید از درصد شکست اون کم کنه.و اساس کارتریز هم همین شبیه اسزی ها و تکرار الگوهای قبلیه.

              • میلاد گفت:

                منظورم از طوفان ذهنی کاری بود که سوال محمد رضا با ذهن من کرد (در راستای فضا سازی) نه کاری که شبیه سازی با ذهن یادگیرنده انجام میده.

              • کربلایی گفت:

                سلام
                با حمیده موافقم چون یک مطالعه اندکی روی تریز داشتم وشاید باور نکید که تریز برای من در بعضی موارد مثل یک چراغ در تاریکی بود وبرای رسیدن به اهدافم شتابدهنده.

  • ساسان صابری گفت:

    عالی بود . ای کاش روزی فرصت کنم بیام سر کلاس شما بشینم .

  • ناشناس گفت:

    واقعا عجب تعریف ساده و قابل فهمی بیان کرده این اقا.
    راستش من هم با وجود تعریفهای مختلفی که سر کلاس شنیده بودم تا الان انقد موضوع برام شفاف نشده بود.
    ممنون. امیدوارم تو این حوزه بیشتر بنویسی مهندس .

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser