دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

استراتژی تولید محتوا: کاش این بار…

این مطلب را برای عصر ایران نوشتم. بازخوردها جالب بود. همانقدر که برخی نظرات انسان را  تا اوج لذت می‌برد بعضی کج‌فهمی‌ها و استعداد زیرکانه برخی از ما در دور زدن همه چیز و متهم کردن همه کس، رنج دردآوری را به روح انسان تحمیل می‌کند….

قطار پیشرفت،‌ یک بار دیگر، سرعتش را کند کرده است. مراقب باشیم تا این بار از «ایستگاه توسعه» بازنمانیم.

مقدمه‌ی صفر
آنچه اینجا می‌نویسم، یک نظریه علمی نیست. صرفاً یک گزارش تحلیلی است. گزارش تحلیلی از آنجا که «گزارش» است، از موقعیت و نقطه‌ی استقرار گزارشگر رنگ می‌گیرد و از آنجا که «تحلیلی» است، خواسته یا ناخواسته، به ظرفیت ظرف تفکر گزارشگر، محدود می‌شود.

این گزارش، امروز یک «گزارش خبری» محسوب نمی‌شود. چرا که «خبر»، به ذات خبر بودن، از آنچه «قبلاً روی داده‌ است» سخن می‌گوید. اما باور نویسنده بر آن است که چیزی شبیه این «گزارش تحلیلی» را باید دیر یا زود، طی سالهای آتی، در قالب «گزارش خبری» در رسانه‌ها بخوانیم.

مقدمه اول
سالهای دانشجویی، در یک شرکت خارجی در ایران کار می‌کردم که به بازرگانی مشغول بود. قراردادهای بزرگ و پول‌های کلان. آن روزها هنوز اینترنت به شکل امروز رواج نداشت. فاکس هم خود، هنوز پدیده‌ای بود.
شرکت ما، نماینده‌ی ده‌ها شرکت بزرگ بود. حاصل عمر یک نماینده بازرگانی در آن روزگار، یک دفترچه تلفن بود که در آن آدرس و شماره تماس افراد کلیدی شرکت‌ها نوشته شده بود. به تدریج و به ندرت، گاهی آدرس ایمیل‌ هم به برخی اسامی افزوده می‌شد.‌

آن سالها،‌ هنر یک بازرگان، به مخفی کردن اطلاعاتش بود. همراه خریدار،‌ در تمام جلسات مذاکره حاضر می‌شد و گفتگو می‌کرد و مراقب بود که در سفرهای خارجی، کارشناسان یا مدیران، به صورت خصوصی با کارکنان شرکت‌های خارجی هم‌کلام نشوند، تماس‌ها محدود باشد، شماره‌های تماس روی پرونده‌ها، با لاک پوشانده شود. و اگر کارت ویزیت رد و بدل می‌شود ترجیحاً کلی و فاقد اطلاعات جزئی تماس باشد.

در آن روزگار، اگر می‌خواستی بدانی یک شرکت فرانسوی،‌ به شرکت مشابه شما در روسیه، چه پیشنهاد قیمتی می‌دهد،‌ چاره‌ای نبود جز آنکه یا به روسیه بروی و درخواست را از آنجا ارسال کنی یا آشنایی در روسیه بیابی. به این نوع کسب و کارها، Trade-House می‌گفتند. شبیه همین تجارتخانه‌های قدیمی اما کمی مدرن‌تر.

روزی که آن شرکت غیرفعال شد را خوب یادم هست. مدیرعامل به من می‌گفت: فکر نمی‌کردیم، اینترنت، اینچنین بازار ما را به هم بریزد. این روزها، همه آدرس یکدیگر را دارند. به سرعت، به هزار روش، به نام‌های مختلف، استعلام قیمت می‌گیرند. مشتری که قبلاً شکایت شرکت خارجی را عاجزانه به ما می‌کرد، شکایت ما را آمرانه به شریک خارجی مان می‌کند. برای نوشتن دفترچه تلفنی که من در بیست سال جمع کرده‌ام،‌ شاید کمی بیشتر از یک هفته زمان،‌ لازم باشد.

مقدمه دوم
به نظر می‌رسد بازی توسعه، همواره بین «فن‌آوری» و «فکرآوری» در نوسان است. در مقطعی از زمان، دغدغه‌ی بشر، ابزار ساختن بود، ابزار حکاکی، ابزار شکار، ابزار حرکت، ابزار تراشیدن و خرد کردن سنگ، چرخ به عنوان ابزار حرکت.

پس از مدتی استفاده بیشتر و بهتر از آن ابزار دغدغه‌اش شد. حالا «فکرآوری» اولویت داشت. چه چیزی را حکاکی کند؟ بر روی کدام دیوار؟ کدام حیوان را شکار کند؟ با چرخ‌های ساخته‌ شده، کالاهای خود را به سمت کدام سرزمین حمل کند؟ با سنگ‌های تراشیده، کاخ بسازد یا معبد؟

نوسان بین «فن‌آوری» و «فکرآوری»، همواره در تاریخ بشر دیده می‌شود. گاهی «فن‌آوری» جلوتر بوده و گاهی «فکرآوری». اگر چه هر یک جلوتر افتاده،‌ به ناچار ایستاده است تا دیگری به پایش برسد و مسیر را در مجاورت یکدیگر ادامه دهند.

آنها که در فضای دیجیتال کار و زندگی کرده‌اند، خوب به خاطر دارند که نخستین نسل وب، چیزی از جنس «فن‌آوری» بود و نسل بعد که به «وب دو» معروف شد، بیشتر از فن‌آوری به مدل فکری و ذهنی جدید تاکید داشت. مفاهیمی مانند مشارکت کاربران و بازخورد گرفتن و شبکه‌های اجتماعی و سایر ایده‌های مشابه.

مقدمه سوم
امروز در کجای ماجرا هستیم؟ کافی است کمی به رویدادها و روندهای اطراف خود نگاه کنیم. زمانی که اینترنت شکل گرفت، تصور بر این بود که بشر، تمام داده‌های خود را در یک ظرف واحد ریخته و دانشش را به اشتراک گذاشته و مغز جهانی شکل گرفته است.

دانشمندان آن دوره،‌ از بارش سنگین اطلاعات تا سرحد مرگ، گفتند و نوشتند و از انسانی که زیر هجوم اطلاعات، مدفون خواهد شد. ایده‌ی گوگل، غول امروز دنیای فن‌آوری، در همان زمان‌ها شکل گرفت. اینکه برنده‌ی بازی قدرت در جهان، کسی است که در این انبار بزرگ اطلاعات، سریع‌تر و بهتر جستجو کند. قدرت گوگل، امروز محدود به دنیای فن‌آوری نیست. گوگل سهم بزرگی از قدرت رسانه‌ای و اقتصادی و سیاسی جهان را در دست دارد. البته بدون اینکه مخاطب، فشار این قدرت و سیطره را بر روح و جان خود احساس کند.

گوگل و گوگلی‌ها درست فهمیده بودند. «جستجو» اسم رمز «قدرت و ثروت» بود و آنها قبل از آنکه حتی به روش خلق ثروت و مدل کسب و کار فکر کنند، تمام تلاششان را معطوف «مهارت جستجو» کردند چرا که خوب می دانستند که این مهارت، به سادگی راه توسعه اقتصادی خود را نیز، هموار خواهد کرد.
گوگل آمد. تمام انبارهای بزرگ اطلاعاتی جهان را جستجو کرد. آنها را در  صفحات متعدد فهرست کرد و پیش روی ما نهاد. تا مدتی، عادتمان بود که پس از جستجوی یک عبارت، همه‌ گزینه‌های صفحه اول را بخوانیم. بعد صفحه دوم. بعد صفحه‌های بعد. شاید تا صفحه‌ی ده و بیست و سی.
کاربر اینترنت، این روزها اما، با تجربه شده است. خوب می‌داند که اگر در نخستین صفحه، آنچه را می‌یابد،‌ نیافت به احتمال زیاد در صفحه‌های دیگر هم نخواهد یافت. از این سخت‌تر، حتی آموخته است که اگر در دو یا سه مورد نخست، پاسخش را نیافت، احتمالاً در باقیمانده صفحه نخست هم نخواهد یافت. کمتر از بیست درصد کاربران گوگل، روی صفحه‌ی دوم و سوم و … کلیک می‌کنند. ضمن اینکه کاربران اینترنت، به تدریج آموخته‌اند که کپی‌کاران هم در دنیای امروز کم نیستند. به خوبی دیده‌‌اند که وقتی گوگل به آنها، چند منبع خوب معرفی می‌کند، بسیاری از این منابع هم از روی یکدیگر کپی برداری مطلق کرده‌اند.

گوگل که با اسم رمز «جستجو»، انبارهای بزرگ اطلاعاتی ما را تسخیر و مرتب کرد، نشانمان داد که انبارها، چندان هم که فکر می‌کردیم پر و غنی نبوده است. درست مانند انبارهای بزرگ مادربزرگ‌ها که جای سوزن انداختن ندارد و سالها از آن به عنوان سرمایه‌ای «ارزشمند و تجدیدناپذیر!» یاد می‌کنند. اما نخستین خانه‌تکانی نشان می‌دهد که انبارهای ارزشمند و بزرگ، توهمی بیش نبوده و انبار، پر از اشیاء مستعمل و از کارافتاده‌ای بوده که قیمت و ارزش آنها، حتی هزینه‌ی حمل و دور ریختن آنها را هم پوشش نمی‌دهد.

امروز در چنین نقطه‌ای ایستاده‌ایم. تکنولوژی توسعه یافته. بسترهای ارتباطی رشد کرده‌اند. فراهم‌کنندگان سرویس‌های موبایل، پیروزمندانه از ارائه‌ی خدمات اطلاعاتی در کنار خدمات ارتباطی حرف می‌زنند. شرکت‌های بزرگ ارائه دهنده‌ی خدمات اینترنتی، سرعت‌های بالاتر و قیمت‌های حجمی ارزان‌تر را تبلیغ می‌کنند. اما کمتر کسی به این نکته نگاه می‌کند که «در این شاهراه‌های ارتباطی»، «ماشین زیادی برای تردد وجود ندارد».

مقدمه چهارم
به همه‌ی دلایل بالاست که امروز، «تولید محتوا»، دغدغه‌ی استراتژیست‌های بزرگ دنیا شده است. محتوا، به معنای علمی و تخصصی آن، صرفاً شامل یک مقاله،‌ یا یک فیلم، یا یک فایل صوتی نیست.

محتوا همانگونه که نامش نشان می‌دهد، «مظروف» است و همواره در یک «ظرف» معنا پیدا می‌کند. بستر سخت‌افزار یک ظرف بود. استیو جابز و بیل گیتس، برای این بستر، محتوا تولید کردند: سیستم‌های عامل. جالب اینجاست که این دو تولید‌کننده محتوا، ثروتمند‌تر از تولید‌کنندگان «ظرف» شدند و جالب‌تر اینکه سیستم‌های عامل که خود، محتوایی برای ظرف سخت‌افزار بودند، به ظرفی دیگر تبدیل شدند تا برنامه‌نویسان و کسب و کارها، محتوایی برای آنها تولید کنند: نرم افزارهای گوناگون،وب‌سایت‌های مختلف و همه‌ی آنچه ما می‌بینیم.
نهایتاً نسل جدید تولیدکنندگان محتوا هم – امثال زاکربرگ در فیس بوک – رشدی سریع‌تر از تولیدکنندگان «ظرفهای قبلی» پیدا کردند.

به نظر می‌رسد، همیشه تولیدکننده محتواست که ارزش و ثروت می‌آفریند. تولیدکنندگان فیلم‌های سینمایی،‌ از تولیدکنندگان دوربین‌های فیلم‌برداری ثروتمندتر شدند. تولیدکنندگان نرم‌افزار برای گوشی‌های موبایل، حاشیه سود بالاتری در مقایسه با تولیدکنندگان موبایل به دست آوردند و این قانون هنوز هم مصداق دارد و ادامه دارد.

اصل بحث
پس از این مقدمات، اصل بحثم را می‌گویم. قطار توسعه بشر، گاهی با شتاب می رود و گاه در نزدیکی ایستگا‌ه‌هایی کند می‌شود و مدت کوتاهی توقف می‌کند. آنها که از این توقف استفاده کنند، برنده‌اند و آنها که در ایستگا‌ه‌ها خواب بمانند و سوار نشوند،‌ مسافر مقصد نامعلوم تاریخ خواهند بود.
زمانی که قطار توسعه، یک قرن پیش، در ایستگاه فن‌آوری توقف کرده‌ بود. ما درگیر بحث‌های داخلی بودیم. اختلاف‌های عقیدتی، تفرقه‌های بی‌معنی، اصطکاک‌های داخلی و جنجال‌های بیرونی.
قطار توسعه، ایستگاه فن آوری را ترک کرد و ما برای همیشه چند فاز عقب ماندیم. شاهدش هم انبوه کلماتی که از زبان‌های دیگر به زبانمان تحمیل شد و هیچ فرهنگستانی هم توانایی ترویج ترجمه برای آنها ندارد. «تایپ»، «رادیو»، «موتور»، «تلویزیون»، «مایکروفر»، «فیس بوک»، «خانواده آفیس» و هزاران کلمه دیگر که امروز مصطلح هستند، به ما یادآوری می‌کنند که فن‌آوری خودش را بیش از حد تصور ما به فرهنگ تحمیل کرده و می‌کند.

حسرت خوردن برای آن فرصت از دست رفته، و تلاش کردن برای پیروزی در آن عرصه، اگر نگوییم غیرممکن، بسیار گران‌ است. شبیه کسی که در ماراتون طولانی توسعه، خواب مانده و اکنون برخاسته و چون جرات پذیرش باخت را ندارد، می‌کوشد با «امیدی پوچ» رقابت باخته را تعقیب کند.

اما خبر خوب این است که این بار قطار توسعه، به ایستگاه «فکرآوری» نزدیک شده است. سرعت حرکت کند شده و دنیا، در جستجوی کسانی است که برای «تکنولوژی‌های خلق شده»، محتوا تولید کنند. این محتوا قرار نیست محدود به تحقیق به روز یا مقاله ISI باشد. حتی شاید آن تحقیق‌ها، ضعیف‌ترین شکل‌های محتوا در دنیای امروز باشند. محتوای امروز، جمع‌بندی حاصل فکر بشر، هضم کردن آن، ساختار بخشیدن به آن، تحلیل آن، و تدوین آن به شکلی ساده، کاربردی و قابل درک است. خواه در قالب یک متن، خواه یک فیلم، خواه یک فایل صوتی، خواه یک نرم‌افزار، خواه یک نقشه ذهنی و درخت تصویری از طبقه‌بندی یک حوزه.

این بار هم، ما مثل همیشه غافل هستیم. هنوز سایت‌های بسیاری از ما، یک کاتالوگ الکترونیکی است.
هنوز در شبکه‌های اجتماعی به جای افزودن محتوای غنی به جهان، گلایه‌های دوستانه می‌نویسیم وتصویر غذاهایمان را به اشتراک می‌گذاریم.
هنوز هم در وایبر پیام می‌دهیم که وایبر قرار است از فردا پولی شود و فراموش می‌کنیم که وایبر و شرکت‌های مثل وایبر،‌ همین الان هم پولی هستند و از محتوای ارتباط ما، کسب درآمد می‌کنند.
هنوز دغدغه‌ی مالکیت معنوی محتوا را داریم و فراموش کرده‌ایم که در این حوزه چنان تاخیر کردیم که دنیا در حال عبور از این مدل فکری است. میلیونها محصول، تحت لیسانس Creative Commons به بازار عرضه شده‌اند؛ شکل نوینی از مالکیت که فراتر از نگرش سنتی به کپی رایت است.

اما فرصت هنوز باقی است. در موارد بالا، قسمت قابل توجه دنیا هم، هنوز مثل ما فکر می‌کند. این بار اگر تولید محتوا را جدی بگیریم:
اگر بپذیریم که صادرات کالا و خدمات، نسل قبلی صادرات بوده و آینده، از آن “صادرکنندگان محتوا” خواهد بود
اگر بپذیریم که کارآفرینی، واژه‌ی منسوخی است و «محتوا آفرینی»، مدل جدید ایجاد ارزش است
اگر بپذیریم که بزرگترین دائره‌المعارف امروز جهان (ویکی پدیا) توسط میلیون‌ها کارمندی ایجاد شده که برای کار خود حقوق نمی‌گیرند
اگر بپذیریم که روزانه بیش از پنج میلیون ساعت از وقت مردم جهان صرف بازی ساده‌ی Angry Birds می شود
اگر بپذیریم که امروز، فیس بوک کشوری شلوغ‌تر از آمریکاست و دو سال دیگر، با همین روند رشد،‌ بزرگ‌تر از چین خواهد بود
می‌توانیم تصور کنیم که دنیا دیگر نه محدود به آن مرزهای فیزیکی است که ما فکر می‌کردیم و نه مشغول آن کاری که ما فکر می‌کنیم. دنیا بساط خود را جمع کرده و در نقطه‌ی دیگری از ذهن و زمان، مشغول ایجاد یک تاریخ و جغرافیای جدید است.

شاید این بار بتوانیم، جلو‌تر یا حداقل همپای بقیه باشیم. ما همیشه از استعداد خود گفته‌ایم و معتقد بوده‌ایم که محرومیت‌ها و سیاسی‌کاری‌ها و سرمایه‌داری و هزار واژه‌ی دیگر، سد توسعه‌ی ما بوده است. دنیای جدید، دنیایی دموکراتیک است. این‌بار هر یک از ما، می‌توانیم برای بهبود زندگی و رفاه خود و اقتصاد جامعه خود، گام‌های اثربخش برداریم. عقب ماندن از این جریان جدید، هیچ بهانه‌ای را پذیرا نخواهد بود. بیاییم این بار در این ایستگاه، خواب نمانیم… .

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


66 نظر بر روی پست “استراتژی تولید محتوا: کاش این بار…

  • سید مصطفی جاویدحسینی گفت:

    سلام . محمد رضای عزیز بابت محتوایی که تولید کردی ممنونم .
    من هم به تولید محتوا بسیار علاقه مندم و این موضوع که از تحصیلات و تجربیات و مطالعاتم چگونه برای تولید محتوا استفاده کنم ، یکی از دقدقه هام بوده .
    یکی از مصداق های مظروف محور بودن اینه که وقتی میخوام محتوایی تولید کنم و اونها رو در وب سایتی قرار بدم بیشتر از اینکه روی محتوا متمرکز بشم ، تمرکزم میره سمته شکل و ظاهر وب سایت .
    البته تولید محتوای با کیفیت کار ساده ای نیست و لازمش اینه که مطالعات ، تفکر و پردازش فکری زیاد و با کیفیتی در حوزه تخصصی مورد نظر انجام بشه .
    یاده این جمله افتادم که کسی میتونه شعر بگه که حداقل ده هزار بیت شعر حفظ باشه . البته نمی دونم چقدر درسته .
    لطفا از مهارتهای خودت در تولید محتوا و تکنینک هایی که بهشون رسیدی ما رو بی نصیب نذار .
    شاد و سلامت باشی

  • مسعود علی مددی گفت:

    قرن هاست که نسل به نسل بهمون یاد دادن تا به جای تلاش، گوشه ای بشینیم و مقصر همه مشکلات رو دولت بدونیم. همیشه منتظر بودیم تا دولت بعدی بیاد و چوب جادوییش رو تو هوا تکون بده و سفره هامون رو پر از غذا و نوشیدنی کنه تا نیازی به کارکردن نباشه. تنها کاری هم که میکنیم مشتری بودن برای همین تکنولوژی ها و اطلاعات هست و نه تولید کننده بودن.
    واقعا تاسف میخورم وقتی کسی میگه که کاش خدا دو میلیارد بهم میداد تا توی بانک بذارم و سودش رو خرج کنم، درصورتی که با چندصد هزارتومن می تونه به تولید محتوا – به شکل ساده اون – بیاره.

    اگه مردم مون رو به دو دسته عوام و خواص تقسیم کنیم، عوام که تکلیفشون مشخصه، ترجیح میدن مصرف کننده محتوای سخیف باشن تا محتوای مفید، حالا تولید کننده بودن به جای خود. خواص هم اکثرا دور خودشون گیج میزنن و تک و توک راهشون رو پیدا می کنند و به جایی میرسند.

    تو این چندماه آشنایی من با این وبلاگ، تقریبا تمام آرشیو رو مطالعه کردم، مطالب مفید کم نبودند، اما به جرات میگم این مطلب بهترین هست.

    • هیچ صیادی در جوی حقیری كه به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد كرد گفت:

      سلام.معذرت میخوام این سوال رو میکنم آقا مسعود.ولی از کنجکاوی دوست دارم بدونم اگه براتون امکانش هست میشه بدونم از چه شهری هستید؟معذرت میخوام ولی من یکی روتو گذشته میشناختم که هم اسم و فامیل شما بودن وسالهاست ازشون بی خبرم .از فضولی گفتم سوال کنم.بازهم عذر میخوام.البته اگه تو این خونه اسم و فامیل شما حقیقیه

  • امید گفت:

    قطار به ایستگاه نزدیک می شود، سرعتش را کم کرده تا مسافران جدیدی را همراه خود برد!
    برخی با چمدانی پر از دانش و عشق و شعور ، پای در راه می گذارند و همراه می شوند. ماندن دیگر آنها را راضی نمی کند…
    برخی با لبخندی نقش بسته بر صورتکها، بهت زده به عبور قطار نگاه می کنند و برای مسافران هورا می کشند و دست تکان می دهند!
    برخی توشه ای برای سفر ندارند. ابرودر هم کشیده ، با نگاهی تلخ و بدبینانه ، غرولند کنان می گویند، معلوم نیست به کجا می رود. ما که می مانیم!
    و برخی که توان همراهی ندارند ، از هر چه قطار که با صدای غرایش ، خوابشان را بر آشفته می کند!! بیزارند! به دنبال قطار می دوند و بر آن سنگ می زنند!
    .
    .
    اینجا و آنجا، خواندم و خواندم!
    برایت هورا می کشند، می خواهند سفر را تو آغاز کنی وبرایشان رهاوردی بیاوری!!! گوئی انبانش خالی است! یا خود را شایسته هم سفری نمی دانند!!!!برخی هم آن دورها بر این قطار شتابان سنگ می زنند!
    این مظروف خالی نمی ماند، شکی در آن نیست. اما سهم ما چیست؟
    آیا همچنان باید کاسه لیس دیگران باشیم؟

  • مونا گفت:

    برای اثبات موفقیت این روش شما همین بس که من و خیلی های دیگه حس می کنیم اگر این وبسایت نبود، دانش ما که هیچ، اینترنت چیزی کم داشت! یعنی می خوام بگم این متد در این حد طرفدار وفادار می سازه!

  • مسلم گفت:

    زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو،نیست هنگام تامل بی درنگ آماده شو

  • محسن رضایی گفت:

    از خدا میخوام در این شب آرام بهت سلامتی بده و در مسیری که انتخاب کردی پر استقامتر باشی.

    “من دق الباب …و…لج…ولج”

  • هومن کلبادی گفت:

    محمدرضای عزیز
    دیدگاه بسیار ظریفی بود . هیچوقت از این دید به موضوع نگاه نکرده بودم . متاسفانه مثل بقیۀ مسائلی که در کشورمون داریم ، بهترین راه فرافکنی بوده و هست . همیشه سعی شده که سهم خودمون رو در کاستی ها و عقب ماندگی های موجود در نظر نگیریم و ” دگر مقصر پنداری افراطی ” رو انجام بدیم . امیدوارم همونطوری که شما گفتید و دوستای خوبمون ( شهرزاد جان و دوستای دیگه ) نظر دادند ، اینبار مسئولانه تر نسبت به نقش خودمون در ایجاد محتوا توجه کنیم تا آیندگان ما ، تاسف نسل بی مسئولیت گذشته رو نخورند .
    سلامت ، آرام ، شاد و پیروز باشید
    ارادتمند همۀ هم خونه ایهای عزیز و صاحب خونۀ محترممون – هومن کلبادی

  • محمد گفت:

    این عالی ترین مقاله ای بود که از محمدرضا شعبانعلی خوندم
    از محمدرضا خواهش دارم بحث محتوا رو همچنان ادامه بده

  • محسن نوری گفت:

    محمد رضا من سال ۸۵ تو یه پژوهشگاه کار میکردم و فاجعه علمی که در عصر اطلاعات در حال رخ دادن در کشور بود رو دیدم! و طرحی رو ارائه کردم که مشکل پژوهش و تولید محتوا تو کل کشور حل بشه. (لینک طرح پایین کامنت هست)
    این دغدغه شما رو اون موقع من خیلی زیاد داشتم. حرص میخوردم و با دلخوری به برادرم که مسئولیتی در یک نظام آموزشی پژوهشی دارد توضیح میدادم. برادرم همیشه به من میگه غر زدن راحته! اگه طرحی داری ارائه بده.
    بعد از مدتها فکر، تحقیق و مطالعه به این نتیجه رسیدم که ما نیاز به یک شبکه اجتماعی دانش محور داریم. به نوعی یه سیستم عامل برای تولید و ساماندهی دانش در کشور. و اگه این سیستم عامل درست بشه ما میتونیم به طرز غیر قابل تصوری پیشرفت کنیم.
    کاربران باید به این سیستم اعتماد کنند پس بحث اخلاق تولید محتوا خیلی جدی باید بهش پرداخته بشه. تو هر چیزی اگه فرهنگ و اخلاق نباشه کسی رغبت نداره نزدیکش بشه. طرح رو خیلی مختصر با دکتر محسن رضایی (کاندیدای سابق ریاست جمهوری) از طریق وب سایتشون مطرح کردم و ایشون تشویق کردن که کار به سر انجام برسه. بعد از اون با دکتر علی اکبر جلالی (پدر فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران) آشنا شدم. ایشون خیلی تشویق کردند و کمک کردند تا طرح تکمیل بشه و کمک کردند که در دومین کنفرانس بین المللی شهر الکترونیکی که بسیاری از مسئولان هم در اونجا حضور داشتند ارائه بشه. با لطف این دو بزرگوار طرح با تجربیات آن زمان خودم نوشته شد.
    البته الان اگر دوباره بخوام اون رو بنویسم جور دیگه‌ای و از زاویه‌ی دیگه‌ای بهش نگاه میکنم. ولی خوب اون زمان تمام تلاشم رو کردم و خیلی از شبها بی خوابی کشیدم تا ایده‌ای که برای پیشرفت علم و پیشرفت کشورم دارم مکتوب بشه و یک گام تا عملی شدن پیش بره.
    طرح نوشته شد هرچند که تمام دغدغه‌ها و فکرها و تصورات من در قالب یک طرح علمی اجرایی قابل گفتن نبود و من هم توانایی امروز رو در علم مذاکره نداشتم و نمیتونستم طرحم رو به خوبی ارائه کنم.
    اگه مایل بودید طرح رو در زیر گذاشتم و در یک جلسه هم میتونم احساسم نسبت به این طرح رو براتون شرح بدم و اینکه چقدر ضروریه وجود چنین طرحی. هرچند شما خیلی زیبا دغدغه‌های من رو تو این مطلب نوشتید…
    لینک طرح دهکده مجازی دانش: http://www.noori.ir/Dehkade-Danesh.pdf
    ببخشید کامنتم طولانی شد

  • الهام فخاری گفت:

    درود و سپاس. نوشته ای به جا و به هنگام است. من از خواندنش و از سازمان دهی نوشته لذت بردم و آموختم. پرسش بازپاسخی که در پایان برایم مطرح می شود این است که محتوای قابل رقابت یا محتوایی که بتواند مزیت رقابتی در بازار محسوب شود، برخاسته از ذهن مرتب در عین حال خلاق، تفکر سیستمی در عین حال تخصصی، و شبکه های کل‌نگرانه در عین ریزبینی های دقیق است. جامعه ایرانی اگر جایی جامانده در توسعه ساختارها و مهارتهای شناختی و فراشناختی(آگاهی نسبت به شناخت) بوده است. برای رقابت در محتواآفرینی یکی از گامگاه ها که البته باید در این فضای چندلایه زیست اجتماعی سریع به آن پرداخت، توسعه و آموزش مهارتهای تفکر است با سازوکاری تازه و شتابی افزون.

  • محمود بشاش گفت:

    به نظر من تولید محتوا و قطار اون مدت زمان زیادی است که شروع به حرکت کرده و ما داریم باز عقب می مونیم. از زمانی که مبحث Inbound Marketing (که من آن را بر خلاف خیلی از دوستان که بازاریابی درون گرا ترجمه کرده اند، به بازاریابی جاذبه ای ترجمه کرده ام) داغ شده و از زمانی که گوگل الگوریتم های پاندا و پنگوئن را تقویت کرده، قطار تولید محتوا تبدیل به یک قطار سریع السیر شده است.

    به نظر من، اگر بر روی جاذبه ای بودن محتوا تاکید کنیم، می توانیم یک سیاست کلی برای تولید محتوا در سازمان خود ترسیم کنیم و آن هم “جاذبه ای” بودن آن هست!

    از طرفی، باید این را در نظر بگیریم که فقط تولید محتوا کافی نیست. همانطور که یک قطار سریع السیر که مشتری کافی نداشته باشد، حتما پروژه شکست خورده ای خواهد بود. محتوایی که مصرف کننده نداشته باشد هم زود کهنه خواهد شد.

    به نظر من در کشور ما یک ترمز خاصی هست که به آن زیاد پرداخته نمی شود و این ترمز در بحث تولید محتوا و مصرف محتوا، بدجوری عمل خواهد کرد و آن هم ترمز فرهنگی است.

    همین چند وقت پیش در خود تلویزیون آمار بیشترین جستجوهای اینترنتی در میان کشورهای مختلف ارائه شد. البته من تعجب کردم که این آمار تقریبا بدون سانسور مطرح شد و نتیجه آن این بود که بیشترین آمار جستجو در میان کاربران ایرانی، کلمات مربوط به پورنوگرافی بوده است.

    البته نمی خواهم در این مورد اظهار نظر کنم و یا سنگ فرهنگ را به سینه بزنم که برای این موضوع، متخصصین زیادی هستند که حتما به این نکات توجه دارند ولی نکته من این هست که ما باید روی موضوع فرهنگ سازی و اینکه جستجو و دسترسی به اطلاعات تا چه حد می تونه به کیفیت کار و زندگی ما کمک کنه، و روی حذف مانع فرهنگی در افزایش اعتماد و علاقه در تولید کنندگان محتوا، کار بشود.

    برخلاف قطار فناوری که معمولا وقتی ایده آن شکل می گیرد، معمولا آنقدر به یک مسیر فناوری، شتاب می دهد که تا چندین سال، آن مسیر، بیش از اینکه مغز بر باشد، انرژی بر خواهد بود. منظورم این هست که بیش از نیاز به تفکر، نیاز به سرمایه، منابع، نیروی کار و قدرت فروش دارد.
    مثلا شما ببینید، اگر فرض کنیم شرکت اپل مخترع موبایل های لمسی باشد، چندین سال هست که همین یک ایده، به شکل ها و اندازه ها و مارک های مختلف تولید شده. ایده همان ایده هست و در این چند سال واقعا تغییرات چندانی نکرده که بگوییم خیلی نیاز به تفکر داشته و بیشتر خلاقیت در طراحی های جدید، حرف اول را زده. ولی در قطار تولید محتوا، ما به منابعی نیاز داریم که کاملا مغز افزار هستند.

    افرادی که بتوانند محتوای خوب تولید کنند باید از کلاس اول دبستان رویشان کار شده باشد. این مثل شاعری هست. یک شاعر، ذاتا دارای طبع شعر هست. یک نویسنده ذاتا دارای طبع و علاقه به نویسندگی است. اگر این موضوعات را به سادگی می شد فرا گرفت، حالا ما باید میلیون ها شاعر و نویسنده می داشتیم.

    تولید کننده محتوا هم چنین فردی هست که باید ذاتا نویسنده خوبی باشد و باید از همان ابتدا، برای نویسندگی تربیت شود و این نیاز به سرمایه گذاری و فرهنگ سازی هم دارد.

    پس ما یک قطار داریم، یک تعداد مشتری که نیازمند محتوای این قطار هستند و به سوخت و انرژی حرکتی برای این قطار، که همان تولید کنندگان محتوا هستند.

    ببخشید که طولانی شد.

  • مشاور گفت:

    واقعا نمیشه به این نگارش زیبا و تحلیل عمیق که همه اندیشمندان پیر وجوان را به تفکر دعوت می کند،بی تفاوت ماند و فقط خواند و رد شد.
    کشور ما در این برحه از زمان برای پر کردن آن دره عمیقی که بین ما و اون ورآب ایجاد شده،بیش از پیش نیاز به هدایت و مهندسی فکر دارد. اگر نشتابیم و دست به دست هم ندهیم هرگز وهرگز نخواهیم توانست فاصله ها را پر کنیم. می خوام به سمانه عزیز بگم که دوباره دست به کار بشه و با روکشی جدید تر و به روز تر محتوایش را ارائه دهد. این کار بهتر از حسرت خوردن هست. من مطمئنم که پیگیری جواب می دهد.
    ما منتظر شماره های بعدی این دست نوشته های زیبا استراتژی تولید محتوا هستیم.با آرزوی سلامتی برای استاد عزیز و همه دوستانی که به ایران عشق می ورزند وتلاش می کنند.

  • zoorba.booda گفت:

    ما برون را ننگريم و قال را // ما درون را بنگريم و حال را
    نوشته فوق العاده خوبي بود.ممنون محمد رضا

  • رویا گفت:

    سلام
    به قول مولانا :
    هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود
    نمی دونم من شانس دبدن آدمهای خوشفکری مثل تورا نداشته ام یا تو اینقدر با فاصله از دیگران می درخشی … لا حول ولا قوه الا بالله ..خدا نگهدارت باشد که با بیانی به این شیوایی فکرامون رو تازه می کنی… محمدرضا جان قدر این نعمت خدادای ( که البته خودت هم براش زحمت کشیدی ) را بدون .. انشالله امشب در دعاهای شب قدر هممون هستی که حق آموزش و اندیشاندن ! به گردنمون داری !

  • محمد ملا حسن زاده گفت:

    فکر می کنم این مقاله شروعی باشه برا خیلی از ما که علاقه مند هستیم.
    به عنوان یه آدم زنده تو این کشور و بعد از اون نماینده بیمه برای بیمه گذارانم و هر کسی که علاقه ای به یادگیری و پیشرفت داشته باشه…
    اما راهنمایی برای راه اندازی رو یه خورده از شما انتظار دارم.یه خورده واضح تر روشن تر راه ها رو نشونمون بدید ممنون میشم…

  • حمزه دهنوی گفت:

    خیلی خوب بود ممنون
    عالی بود رضا جان ،، دست مریزاد

  • محمد رضا گفت:

    محمدرضا جان .چند وقتی پیش از امروز به این نتیجه رسیدم که تولید محتوا راه ی هست که دنیای امروز در پیش گرفته .اما اینکه این محتوا باید چگونه باشه که منجر به ایجاد ارزش افزوده بشه وما گرفتار نباشیم به محتواهای معمولا کم ارزشی مانند مقالات isi که تولید میکنیم. امیدوارم در اینده نزدیک فضای تولید محتوا رو بیشتر برامون تشریح کنی .متشکر

  • آرش گفت:

    این همیشه یکی از مسائلی بود که فکر من رو به خودش درگیر کرده بود ولی من هم به این نتیجه رسیدم که به زودی ترمز تکنولوژی کشیده می شود و وقت تولید محتوا در قالب این تکنولوژی ها خواهد رسید.

  • احسان گفت:

    سلام محمدرضا

    میخواستم این مطلب را برایت ایمیل کنم ولی چون میدانم اکثر نظرات سایت را میخوانی این مطلب را اینجا گذاشتم و امیدوارم دوستان این نظر را تائید کنند:

    من تمام نوشته‌های سایت‌ات را خواندم و تقریباً ۹۰٪ ساعات وبگردی‌ام در این مدت در این سایت گذشت (و خوشحالم که مطالب مفید و جالب و متنوعی خواندم و noteهای مفیدی برداشته‌ام که باید مرور کنم و در کار و زندگی‌ام به آن عمل کنم که در غیراینصورت فرقی با کسی که انرا نخوانده ندارم و فقط وقت‌گذرانی کرده ام)
    قصدم اول تشکر بود بخاطر همه مطالبی که به من یاد دادی اگرچه میدانم به دنبال تائید و تحسین شنیدن از خوانندگان‌ات نیستی
    و دوم اینکه چند پیشنهاد درباره این خانه مجازی بنویسم :

    تعداد زیادی مطلب مفید در این وبلاگ وجود دارد که برای مخاطبی که برای اولین بار وارد سایت می‌شود در دسترس نیست و مثل این است که غذاهای خوشمزه‌ایی در آشپزخانه رستورانی تهیه شود ولی در منوی رستوران وجود نداشته باشد!

    بهتر است یک منوی پیشنهادی از مطالب سایت را داشته باشیم مطالبی مثل :
    درباره MBA
    نقشه راه موفقیت
    تعویق
    تکنیک‌های اثربخش برای بدبختی
    چگونه کتابخوان شویم؟
    تکنیک های خلاصه نویسی و نت برداری
    سد کنکور: ده نکته درباره “این ده ثانیه…”
    شاید وقتی دیگر…
    تجربه‌ی من در آموزش و یادگیری زبان انگلیسی
    آموخته های یک معلم درباره کارآفرینی
    رزومه نویسی: نمونه اشتباهات
    قوانین زندگی من

    بهتر است مطالب سایت آرشیو موضوعی داشته باشند چون به نظر من اکثر مخاطبان حوصله نمیکنند ۱۳۵ صفحه، صفحات سایت را باز کنند تا ببینند آیا مطلبی که به دنبال‌اش هستند در آن وجود دارد یا نه!

    یک بخشهایی هم در پست‌های سایت و کامنتها قولش را دادی بودی و امیدوارم بزودی فرصت کنی درباره انها بنویسی :
    در پست‌های سایت:

    بخش «واژه هفته» را خواهیم داشت که هر هفته به بهانه آن، در خصوص یک مفهوم صحبت میکنیم.

    خلاصه ای از بخش های جذاب و مفید کتابهایی که می خوانم را برای شما تعریف خواهم کرد.

    تصمیم دارم در ادامه با همکاری سمیه تاجدینی، مطالبی در خصوص «معماری استراتژیک حضور در فضای کسب و کار آنلاین» بنویسم

    در کامنت‌ها (در جواب این کامنتها گفته بودی که بزودی مطلب مینویسم):

    سلام محمد رضای عزیز٫ تو یکی از پستها در جواب یه کامنت گفته بودین که به زودی پستی در مورد کتابهای دبی فورد مینویسین. من چون خودم دارم کتاب نیمه تاریک وجود رو میخونم خیلی دوس دارم نظر و احساس شمارو هم در مورد این کتاب بدونم. میشه بگین کی این پست رو مینویسین؟

    اگه صلاح میدونی مطلبی درباره ی تاثیرات شاد بودن و خندیدن در بهبود کسب و کار بنویسی . آیا شاد بودن باعث پیشرفت میشه ؟ دلائل منتطقی برای اثبات این مطلب هست ؟ آیا تیمهایی که محیطی مفرح برای خود ایجاد می کنند موفقن یا جدیت و مقررات جدی در محیط کار تاثیر بیشتری دارد و شاد بودن و شوخی بیرون از محیط کار بهتره و باعث رفع خستگی میشه … مطمئنن منظورم از شوخی وشادی لودگی و بی نظمی نیست . آیا پیشنهادی برای کمک به اینکه بتوان محیط را مفرح کرد داری ؟ ممنونم خیلی عزیزی برای همه ی ما

    من به تازگی شروع به فعالیت در بازار بورس کردم، ممکنه راهنماییم کنید برای بررسی سهام چه سایتهایی رو بخونم؟ و برای آشنایی بیشتر با سرمایه گذاری در بورس چه منابعی رو مطالعه کنم؟

    از کجا میفهمی که هدف هدف خودته یا یکی دیگه یعنی این آدمی که میگین که داره رویا یا اهداف دیگران رو پیگیری میکنه از کجا بفهمه هدف خودش نیست؟
    راجع به این جداگانه می‌نویسم عسل جان.

    علیرضا جان. در خصوص برنامه‌ریزی بلندمدت یک متن مستقل می‌نویسم. چشم.

    من دوست دارم وارد مباحث مربوط به بورس و سرمایه گذاری بشم . شما دوره ی آموزشی میشناسید که به من معرفی کنید ؟

    محمدرضا توی تمام کتابهایی که در زمینه فروش خوندم در مورد “ترس از رد شدن(fear of rejection)” و راههای مقابله با اون چیزی ندیدم یا اگر هم چیزی بود مختصر بود و غیر کاربردی .من بدلیل شغلم هرروز با این قضیه درگیرم .تو میتونی منو راهنمایی کنی ؟

    قبلا ازت راجع به قانون جذب سوال پرسیدن و جوابت رو هم خوندم.ولی دلم میخواد برامون بیشتر توضیح بدی

    یکسری اسلایدها هم در پستهای سایت هست که در بخش فایلهای سایت نیست مثل اسلایدهای سمینار برند
    یکسری از فایلهای صوتی در پستهای سایت هست که در بخش رادیومذاکره نیست (البته شاید چون موضوعشان به رادیومذاکره نمیخوره آنجا نیست ولی میتونه در بخش فایلهای سایت باشه) مثل داستان یک خانه تکانی
    صفحه رادیومذاکره هم به روز نشده و چند تا فایل آخر رادیومذاکره در آن نیست

    لینک “فیل سفید” هم بهتر است به صفحه
    http://www.asriran.com/fa/tag/1/رادیو%۲۰عصر%۲۰ایران
    ارجاع شود تا کاربران به همه فایلهای صوتی‌ات در آن سایت دسترسی داشته باشند

    • پیام گفت:

      احسان عزیز : در مورد (noteهای مفیدی برداشته‌ام که باید مرور کنم و در کار و زندگی‌ام به آن عمل کنم که در غیراینصورت فرقی با کسی که انرا نخوانده ندارم و فقط وقت‌گذرانی کرده ام) بخش اول رو هستم ، واقعا نت برداری معجزه می کنه ، اما اونی که نتونست اینکار رو انجام بده وقت گذرونی نکرده ، چون مطالبی که می خونیم به نوعی تو ذهن ته نشین می شه و باور عمیقتر می سازه . این نظر من بود .

      • شهرزاد گفت:

        … به نظر من، چيزهايي رو كه «ميخونيم»، بايد «ياد بگيريم».
        حالا بايد اجازه بديم «چيزهايي كه ياد گرفتيم» در ما «ريشه بدواند» … ريشه اي عميق …
        و در نهايت؛ «شاخ و برگهاي ما» كه همون بينش و باورها و رفتار و گفتار و اعمال و واكنش هاي ما است، «متاثر از اين ريشه ها» باشه …
        اونوقته كه در مي يابيم «وقتمون رو تلف نكرديم» …

        • طاهره جلیلی گفت:

          شهرزاد جان
          توی صحبت های دیشب، محمدرضا خیلی خوب فرق بین آموختن و یاد گرفتن رو عنوان کرد… یاد گرفتن همون memorizing هست… ولی آموختن چیزیه که درونی میشه و ریشه میدوونه توی وجودمون و درونی میشه….

          من دیشب علاوه بر دیدن روی ماه دوستان قدیمی، دوست عزیزم حسین، پسرک خامه فروش خونمون، رو هم دیدم و خیلی حس خوبی بود… زود زود همتونو در سمینار “پیامها در مذاکره” میبینم… 🙂

          • شهرزاد گفت:

            طاهره جون. كامنتت رو كه خوندم، اول صبحي عجب انرژي اي بهم داد…:) و مگه ميشد كه جواب ندم…!
            ممنون كه اينارو برام نوشتي. چقدر خوشحال شدم كه محمدرضا هم با من موافق بود! 😉
            و چقدر افسوس خوردم كه ديشب اونجا نبودم.:( … خوشبحال همه تون كه ديشب اونجا بودين و اوقات خيلي خوبي رو گذروندين.
            چقدر خوب … من هم تازه عكس دوستمون رو توي اينستا ديدم. همونقدر كه فكر ميكردم مهربون بود.:)
            انشااااله روز سمينار همه شما دوستهاي خوبم رو ميبينم.
            چقدر شگفت انگيزه. اولين سميناريه كه توي عمرم شركت ميكنم و از سخنرانش گرفته تا مهمونهاش، همه دوستهاي نازنينم هستن و بيشترشون رو ميشناسم.:)
            راستي … با اين نوع كامنتها!! بايد به قولم هم عمل كنم ديگه …;) :
            در حال حاضر دارم كتاب «همه ي نامها» اثر «ژوزه ساراماگو» (از وقتي فهميدم يكي از كتابهاي موردعلاقه محمدرضاي عزيز هم هستش، بيشتر كنجكاو و علاقمند شدم كه هر چه زودتر بخونمش. چون قبلا نخونده بودم!) رو ميخونم. خيلي از خوندنش لذت مي برم. يه چيزي خيلي خيلي برام توي اين كتاب جالبه … اينكه نويسنده، چقدر زيبا خيالپردازي و گفتگوهاي دروني شخصيت اصلي داستان رو به رواني هر چه تمام تر مينويسه… دقيقا همون مدل فكرها و حرفها و صداهايي كه مرتب توي كله ي همه ي ماها مياد، ولي وقتي روي كاغذ بياد چقدر جالب ميشه …
            كم كم دارم ميرسم به آخر كتاب و واقعا هيجانزده هستم ببينم آخر داستان ميخواد چه جوري غافلگيرم كنه !!
            خلاصه خيلي زيباست. و خيلي دلم ميخواد حرفهاي محمدرضا جان رو هم در مورد اين كتاب بشنوم. من هم به شما دوستان خوبم خوندن اين كتاب زيبا و ارزشمند رو كه در سال ۱۹۹۸ برنده جايزه نوبل ادبيات هم شده، توصيه مي كنم.:)

            • طاهره جلیلی گفت:

              مرسی که گفتی کتاب رو… بعد از Recommend تو و محمدرضا در دستور کار قرار میگیرد… 😀
              میبینیم همو زود زود…

      • احسان م (تو نوشته بالا یادم رفته بود م بگذارم!) گفت:

        سلام پیام جان
        من هم موافق این حرف بودن تا زمانی که کتاب قوانین مغز، دکتر جان مدینا را مطالعه کردم ایشان بر حسب تحقیقات و پژوهشهای انجام شده اعلام میکنه مطلبی که مرور نشه ظرف مدت یک ماه ۸۰٪ آن فراموش میشه

        یعنی بعد از چند ماه بین شخصی که یادآوری و مرور نکرده با فردی که آن مطلب را نخوانده تفاوتی وجود ندارد!
        مثالش دروسی هست که در دبیرستان و دانشگاه خواندیم و حتی نمره خوبی گرفتیم اما چون دیگه مرور نکردیم الان شاید نتوانیم حتی یک نصف صفحه درباره آن بنویسیم!

        مرور هم که بدون یادداشت‌برداری امکان نداره وگرنه میشه مطالعه دوباره مطلب!

    • سمانه گفت:

      احسان عزیز
      در حال حاضر ، « دسته بندی مطالب » و « آرشیو نوشته‌های قدیمی محمدرضا » هم بر اساس تاریخ و هم براساس موضوع در سایت قرار گرفته .
      البته این هم قبول دارم که وقتی برای اولین بار، مخاطبی وارد سایت میشه ،کمی دچار سردر گمی میشه ، اما این سر در گمی بخاطر زیادی مطالب خوب و مفیده 🙂
      در مورد واژه ی هفته ، شاید واژه ی جدید در اون قسمت سایت دیگه قرار نگرفت ، اما بعد از اون اتفاق هم ما با مفاهیم و واژه های جدید زیادی آشنا شدیم ودر موردشون بحث کردیم.
      بنظرمن ، که یک نظر کاملا شخصیه ، گمان میکنم در مورد بیشتر سوالاتی که در کامنت ها مطرح میشه ، بحث جدیدی در پستها شکل میگیره و بیشتر نوشته های این خانه مجازی ، برآیندی از سوالات مخاطبین هست .
      شما رو درک میکنم ، چون در گذشته، دوست داشتم که خیلی سریع در مورد سوالاتی که میپرسم ، به جواب برسم و حتما هم ذکر شده باشه که این پاسخ جواب سوال منه.اما به مرور متوجه شدم ، که اینجا لقمه ی آماده ای وجود نداره و ماباید دنبال لقمه باشیم.لقمه های آماده زود تموم میشن و ما هیچ لذتی از ذره ذره شکل گرفتن اون نمیبریم .
      مباحث مربوط به بورس هم ، در سایت متمم دارن مطرح میشن . و خیلی از سوالات دیگه ای که شما مطرح کردین .
      مطمئن باشین سوالی بی جواب نمیمونه
      این نوشته از طرف ی مخاطب معمولیه که چندسالی هست وارد این خونه شده و از اولین مخاطبای این خونه بوده ، و از شکل گرفتن آجر به آجر این خونه در جریان نوشته ها بوده و به هیچ وجه هم حاضر به ترک کردن این خونه نیست 🙂

    • مهدي گفت:

      احسان گرامي
      تعداد زيادي از مطالب خواسته شده در كامنتها در طرح متمم پاسخ داده شده مثل: بورس . برنامه ريزي استراتژي . و…
      اياشماكاربر ويژه متمم هستيد؟

    • کیان گفت:

      احسان
      در سمت چپ صفحه گزینش دسته و دسته بندی مطالب داریم.
      با نظرت برای اضافه کردن فایل های رادیوعصر ایران خیلی موافقم چون فرمت رادیو عصر ایران هم کندتر از اینجاست و
      هم با خیلی از سیستم ها باز نمیشه.
      و در آخر خوشحالم که در کامنتت گفته زیر رو لحاظ کردی.
      “من دوست دارم همه کامنت بگذارند و زیاد کامنت بگذارند. با یک پیش فرض:
      اینکه متعهد باشند در هر کامنتی چیزی به مخاطب اضافه بشود.”

      • احسان م (تو نوشته بالا یادم رفته بود م بگذارم!) گفت:

        سلام دوستان
        عجیبه که من “دسته بندی مطالب” را تا به حال ندیده بودم!

        شاید بخاطر عادتی هست که در فهرست‌های موضوعی وبلاگ‌ها داریم و معمولاً فهرست موضوعی بصورت لیست کشویی نیست

        در مورد کامنتها، من زیر یک پستی خواندم که محمدرضا گفته بود اگر مطلبی را قولش را دادم و درباره‌اش نوشته نشده یادآوری کنید

  • حامد ستاریان گفت:

    از بهترین و هوشمندانه ترین پست های شما بود. ممنونم واقعا.

  • سعید گفت:

    محمد رضای عزیز
    تو را به جای همه ی کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم

  • ali گفت:

    سلام
    لطفاً با پر کردن این پرسشنامه توی تحقیقم کمک کنید.
    https://docs.google.com/forms/d/1baLrRXH-uD9a7ZU7mFMirKgvRM13qzdj-UdkKNg1V50/viewform?usp=send_form
    از وقت‌تون ممنونم

  • محیا گفت:

    عالییییییییی..

  • انتظار گفت:

    سلام
    از محمدرضا متشکرم.
    بایت روایتی که خود کاملا به آن اعتقاد داشته، به آن عمل کرده؛ می کند و صادقانه با ما به اشتراک میگذارد…

    نمی دانم چرا مجبورم این کتاب را این جا معرفی کنم هرچند ممکن است ارتباط مستقیمی نداشته باشد
    ” شازده حمام” اثری از دکتر محمد حسین پاپلی یزدی
    روایتی و تصویری صادقانه از وضعیت اجتماعی مردم ایران در دهه ۳۰ شمسی
    متشکرم.

  • حمیده گفت:

    سلام
    اینکه تو مطالبت مسایل رو یکجا میبینی خیلی جالبه
    اما به نظرم تو بحث تولیدمحتوا، یه تلنر خوردیم و تو کشور ما پیشگامش همونها شدند که فن آوری رو داشتند و چون فناوری رو داشند ادعای تخصص هم کردند، یک سری ویدئو ها و فایل ها و … در جهت تبلیغ و معرفی خود سازمان ها تولید شد و باز داریم افت جدیدی رو تجربه میکنیم.
    دقیقا نقطه ای که انگار همه خیالشون راحت شد تولیدمحتوارو انجام دادند و کارشون تموم شده.
    شاید یک دلیلش تعریف اشتباه یا مسیر اشتباه تو این حوزه باشه.
    جالبتراینکه دیروز دیدم تو فیس بوک نوشتند امیدکردستانی مدیر ارشد گوگل شده، عکس العمل هموطن های ماخیلی جالبه یکی نوشته بود ترکه، یکی نوشته بود کرده، یکی افتخار میکرد اصن یه وضعی!
    اما ایشون انگار از ۱۴ سالگی ایران نبوده، نمیدونم این غرور ملی چه معنایی داره وقتی اینجا ما ازینکارا نمیکنیم! و دنیای وب و فن آوری مون هم فقط افتاده دست یه سری آدم بی تجربه که قیمت گذاریشون بر اساس تجربه های شخصی یا روابط دوستانه است و نه از استراتژی کسب وکار میدونن و نه تجربه دارند(خبر اخیر درباره قیمت گذاری سایت های تجارت الکترونیک ایرانی)

  • شهرزاد گفت:

    واقعا لذت بردم از خوندنش. تا حالا نديدم كسي به اين زيبايي، اين موضوع رو شكافته باشه… ممنون واقعا.
    يه داستان جالب (و البته غم انگيز!) در اين رابطه يادم اومد:
    … چند وقت پيش توي جلسه اي، از مدير پروژه يكي از شركت هاي مطرح و بزرگ در زمينه طراحي وبسايت، دقيقا همين رو پرسيدم و اينكه آيا اونها ميتونند استراتژي يا الگوي توليد محتوايي رو به ما معرفي يا پيشنهاد كنند؟ و ايشون چند لحظه طوري نگاه ميكردن كه انگار اولين باره چنين چيزي رو ميشنون! و … البته جوابي هم در پاسخ نداشتند كه خيلي باعث تعجبم شد!
    به طور كلي و به زبان ساده! به نظر من؛ كانتنت يا محتواي يك وبسايت بايد بتونه به روح و جان و فكر بيننده اش نفوذ كنه و باهاش ارتباط برقرار كنه و بيننده يا خواننده ي وبسايت احساس كنه كه مخاطبي خاص براي اون وبسايت هستش و اون وبسايت هم وبسايتي خاص براي او… و در كنار اون، اطمينان پيدا كنه كه ميتونه بدون هيچ پيچيدگي، به اطلاعات مورد نياز خودش دست پيدا كنه و حتي خودش هم ميتونه در اونها درگير بشه و يك تعامل مثبت بين اين دو شكل بگيره. و در نهايت، دريافت كنه كه اين اطلاعاتي كه فقط در اين وبسايت خاص قادر به دريافتشون خواهد بود، ميتونن واقعا تاثير مثبت و فراموش نشدني اي در زندگي خودش و اطرافيانش ايجاد كنن و … (راستي اينهايي كه گفتم چقدر در مورد يك وبسايتي كه ميشناسم و الان توش قرار دارم، صدق ميكنه!…:) )
    متن شما رو الان در “عصر ايران” هم ديدم. واقعا بعضي نظرات دل آدم رو به درد مياره. نه تنها بخاطر لحن عجيب يا تا حدي توهين آميزشون! بلكه بعلاوه ي ديد سطحي و عدم درك روشني كه از اين مطلب، اين قلم زيبا، اين واقعيت و اين دغدغه هاي ارزشمند دارند…
    و چقدر اين جمله رو هم در نوشته تون دوست داشتم:”برنده‌ی بازی قدرت در جهان، کسی است که در این انبار بزرگ اطلاعات، سریع‌تر و بهتر جستجو کند.” .. واقعا اين جمله براي هميشه در ذهنم حك شد!
    درضمن اين خبر “تدوین چارچوبهای نگارش و تولید محتوا برای متمم …” خيلي خبر عالي و خوبيه. بيصبرانه منتظرشم …:)

  • mohammad گفت:

    برای جانموندن از این قطار گمان می کنم خیلی عقب تریم!!
    باید ببینیم اصلا میدونیم این ایستگاه کجاست تا حواسمون باشه خواب نمونیم!!!؟
    امیدوارم که اینبار خوابمون نبره …

  • سمانه گفت:

    ممنون به خاطر این نوشته
    این قطار نمی ایسته ، مطمئنم ….
    شاید چیزی که ما رو خسته میکنه و دلگیر ، و جلوی حرکت کردن ما رو میگیره ، همین چیزهایی هستن که در پاراگراف آخر نوشته شده .هر چند این حرف من میشه همون توجیه پاراگراف آخر برای حرکت نکردن . اما انگیزه و امید داشتن یک سوی قضییه س ، از سوی دیگه نگرفتن این انگیزه و امید از ماست . یک عمر به ما گفتن امیدوار باشین ، اما به ما نگفتن چطور امیدمون رو از دست ندیم.گاهی نیاز ما امید دادن دیگران به ما نیست ، همینکه امیدومون رو از ما نگیرن خودش کلی .
    آدم جایی عذابش بیشتر میشه که خیلی از کسانی که در جایگاه تصمیم گیری هستن ، مانع انجام کاری بشن. خیلی مسخره و دردناکه وقتی محتوایی تولید بشه ، برای این تولید هزینه بشه ، از نظر زمانی و مالی هزینه بشه ، در نتیجه به خاطر یک سری افکار ، این محتوا به دست دیگران نرسه.
    و توجیه این کار این باشه که محتوا بومی نشده ، منظورشون هم از بومی شدن این باشه که خیلی از اصطلاحاتی که در محتوای کار شما قرار گرفته ، به فرهنگ ما تحمیل شده و ما جایگزینی برای این تحمیل ها نداریم ! و لاغیر!
    مصداق این پاراگراف :
    “زمانی که قطار توسعه، یک قرن پیش، در ایستگاه فن‌آوری توقف کرده‌ بود. ما درگیر بحث‌های داخلی بودیم. اختلاف‌های عقیدتی، تفرقه‌های بی‌معنی، اصطکاک‌های داخلی و جنجال‌های بیرونی.
    قطار توسعه، ایستگاه فن آوری را ترک کرد و ما برای همیشه چند فاز عقب ماندیم. شاهدش هم انبوه کلماتی که از زبان‌های دیگر به زبانمان تحمیل شد و هیچ فرهنگستانی هم توانایی ترویج ترجمه برای آنها ندارد. «تایپ»، «رادیو»، «موتور»، «تلویزیون»، «مایکروفر»، «فیس بوک»، «خانواده آفیس» و هزاران کلمه دیگر که امروز مصطلح هستند، به ما یادآوری می‌کنند که فن‌آوری خودش را بیش از حد تصور ما به فرهنگ تحمیل کرده و می‌کند.”
    کاش بعضی ها ! بدانند که اگر همچنان ، فقط به دنبال ترجمه ی انبوه کلمات باشند، روزی خواهد رسید که در میان انبوه کلمات ، دیگر فرصتی برای رسیدن به قطارنخواهیم داشت، چه آنکه به فکر رسیدن به ایستگاه جدیدی باشیم!!!

  • ضیاء گفت:

    خب من خیلی کوچیک‌تر از اینها هستم که در مورد محتوا و مدیریتش صحبت کنم، اما خودم به شخصه علاقه‌ی زیادی در کار کردن تو این زمینه دارم.
    ولی نمی‌دونم از کجا شروع کنم!
    البته شاید هم شروع کردم، ولی زمان می‌بره راه درست‌ ادامه دادنش رو تشخیص بدم.

    • هومن کلبادی گفت:

      ضیا جان سلام
      مطمئنم هر کدوم از ما به اندازۀ همت خودمون در اینکار سهیم هستیم و چون شما علاقه هم داری ، مطمئناٌ چندین قدم از ماها جلوتر هستی که باید اول یاد بگیریم محتوا چیه و مدیریت محتوا چیه و چطور باید محتوا رو تهیه کنیم . مهم اینه که بخوایم ، تصمیم بگیریم ، شروع کنیم و به سمت هدف درستمون هر چند کوچک حرکت کنیم .
      سلامت ، آرام ، شاد و پیروز باشی دوست خوبم

  • ramnashodani گفت:

    YeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeS (Y);)

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser