رها جان.
کاش میشد به مدرسه نروی.
این روزها، درس اصلی مدرسه، «قطعیت» است.
به تو می آموزند که «تو» درست میگویی. و هر کس حرفی دیگر زد، فریبکار و منحرف است.
کاش میشد به مدرسه نروی.
می ترسم که بت پرست شوی.
یادت باشد که در پای هیچ «بتی»، شمع روشن نکنی که اندیشه پاک، هرگز نه معبدی داشته است و نه بتی.
آرزو نمیکنم که آرمانهایت، همان هایی باشد که آرمان من بوده است
که اگر تو نیز مانند من بیندیشی و رویاهایت مانند من باشد، پس این چند دهه، این جامعه هرگز گامی به پیش ننهاده است.
نشانه های تمدن را بیاموز و به دیگران هدیه بده.
معنی تمدن، یک «تردید عمیق» است. تردیدی چنان عمیق که پس از آن، هیچ انگشتی بر ماشه ای فشار داده نشود و هیچ توهینی بر زبان هیچکس نیاید.
تردیدی چنان عمیق، که بدانی به هر انسانی میتوان «لبخند» زد و «حق حیات و آرامش» را از هیچکس به بهانه عقیده اش نمیتوان سلب کرد.
آرزو میکنم که آتش شک در وجود تو، هرگز با آب یقین، خاکستر نشود.
تنها جایی که آرزو میکنم از یقین سرشار باشی، عشق است.
نه اشتباه نکن.
عشق آسمانی را نمیگویم.
همین عشق زمینی را میگویم.
میدانم ناپایدار است. میدانم تمام میشود. میدانم گاهی سوء تفاهم است.
اما اگر عاشق شدی،
جاودانگی عشق را یقین داشته باش، حتی اگر عشق تو، ساعتی بیشتر دوام نداشته باشد.
——————————————————–
پشت نوشتِ نامه:
این شعر قیصر امین پور را دوست دارم. ربطی به آنچه در آن سوی کاغذ نوشته ام ندارد. اما بی ربط هم نیست.
ما در عصر احتمال به سر می بریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
در عصر قاطعیت تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال، یقینی نیست
اما من
بی نام تو
حتی
یک لحظه احتمال ندارم
چشمان تو
عین الیقین من
قطعیت نگاه تو
دین من است
من از تو ناگزیرم
من
بی نام نا گزیر تو می میرم
——————————————–
لینک مرتبط: نامه ای به فرزندم (قسمت اول)
سلام استاد
یقین به عشق و تردید به همه چی !
امشب بی خوابی مالیخولیایی داشتم حالم ناجور بد و بهم ریخته بود البته خوشحالم که دردی دارم و به خاطرش بیدار موندم ! الان هم که صبحه ، گفتم بیام اینجا حتما حالم خوب میشه و نوشته های قدیمی شما رو خوندم . چه خوبه که توی زباله های اینترنت یه جایی مثل اینجا رو میشه پیدا کرد ، به قول شعری که تو ایمیلهای هفتگی فرستادید شما دنبال ممکن کردن ناممکن ها هستید .
اکثر مطالبتون رو خوندم و تمام فایلهاتون گوش دادم حتی یک شب دیگه یادم هست که حالم بدتر از امشب بود تمام پست های وبلاگ شما رو که یکی زحمت کشیده بود و کتابش کرده بود خوندم ، وقتی اون وبلاگ قدیمی رو خوندم شخصیت و موضع گیری ها تون رو در مورد خیلی چیزها فهمیدم که از خیلی هاش خوشم اومد …خلاصه اینکه این دریای شما تمومی نداره و هر وقت ازش آب مینوشیم حالمون بهتر میشه
تمام نامه هاتون رو خوندم….عالی بود…عالییییی…
سلام تمامی نامه های به رها رو خوندم با لذت خوندم و با درد
سپاس از اینکه هستید و مینگارید
آيا ميتوان از حرف هاي اشخاص به شناخت فرد برسيم و چه نكاتي را بايد مدنظر داشت .
شهاب جان.
من باید «شخصیت واقعی افراد» و «شخصیت شغلی افراد» و … رو از هم تفکیک کنم. اگر در جستجوی شخصیت واقعی باشیم (ویژگیهای شخصیتی فرد وقتی کمتر تحت تاثیر محیط و شرایط محیطیه) قطعا زمان و دانش و انرژی و حوصله میخواد.
اما اگر هدفمون اینه که مثلا مذاکره ی بهتری با این فرد داشته باشیم، واقعیت اینه که کلمات و رفتار فرد میتونه معیار خوبی برای پیش بینی رفتار باشه. برای من در چنین شرایطی شخصیت شغلی مهمه نه چیز دیگه.
سلام.منامشب اتفاقی به سایت شما اومدم و یه علامت سوال بزرگ تو ذهنم ایجاد شده!!!!!!!!! شما کی هستید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ توی نظرات سایتتون همه شما رو استاد خطاب کردن، و موفق بودن شما رو تحسین کردن. حرفاتون مثل دکتر شریعتی هستش، سبک نوشتنتون، فلسفی حرف زدنتون!!!!!!! شما کی هستین، خواهش میکنم بهم بگید خیلی کنجکاو شدم
این لینک رو ببینی “http://www.shabanali.com/?page_id=228″ و ” فایل رزومه محمدرضا شعبانعلی ” رو دانلود کنی متوجه میشی! البته فقط رزومشو متوجه میشی،گفتن تحسین و موفقیت محمدرضا لااقل از طرف من به خاطر اون رزومش نیست چون مطمئنا افراد دیگ تو ایران و جهان دارن اونا رو!، تعریف و تحسینا به خاطر به معنای واقعی کلمه انسان و آدم بودنشه!
و ای پدرم ،سالهاست به بهانه های مختلف حرفی از تو نشنیده ام و چقدر فاصله است بین من وتو ، به بلندای یک عمر .
قلبم گرفته است . من یک سوم عمر، شاید نیمی و چه بسا کمتر در پیش دارم و خالی از تجربه هایی که تو برایم نگفته ای . چه راههایی که رفتم و چه راههایی که نرفتم اما تو ترسیدی از نشستن در کنارم که مبادا غرورت را قلقلک دهم .اما پدرم به اندازه تمامم ، تنهایم.
سلام آقای شعبانعلی من یک نکته رو تو خصوصیات شما دیدم یه کم شخصیتتون چموشه.یعنی تو قالبهای تعریف شده نیست.من هم این طوری بودم.زبان انگلیسی خواندم ولی رفتم طرف کامپیوتر.مهندس نیستم ولی بارها برام اتفاق افتاده که مهندس های زیادی رو راهنمایی و کمک کردم.تو پروژه هاشون کمک کردم.حتی چند تا سایت هک کردم ضمنا برنامه نویسی نمیدونم.تونستم اداره مون رو قانع کنم طرحم رو روی ۴۸ نقطه پیاده کنن.تو دوران تحصیل جز شاگرد اولها بودم اما الان اصلا حس فوق لیسانس گرفتن ندارم.حالم از برنامه های درسی دانشگاه بهم میخوره.حالا نمیخوام خودم رو با شما مقایسه کنم.شما استاد هستید و من یه آدم کاملا معمولی .ولی از تیپ شخصیت شما خوشم میاد.دوست دارم اگه افتخار دادید و مشهد آمدید در خدمت شما باشم.
من قدیم به خاطر کار زیاد مشهد اومدم و خیلی خوش خاطره هستم از اونجا (برای متروی مشهد). امیدوارم باز هم فرصت بشه و سر بزنم به اونجا
سلام
بسیار زیبا و دلنشین بود، زیبا بدان جهت که اندیشمندانه نکات ظریفی در لابه لای سخنانت نهفته گشته بود و دلنشین به این دلیل که چقدر زیبا از آنچه که آرزوی من و خیلی از دوستان دیگر است سخن گفته بودی اینکه« آرزو نمیکنم که آرمانهایت، همان هایی باشد که آرمان من بوده است»
و این زیباترین آرزویی بود که برای تحقق ساختن دنیایی بهتر می توان داشت.
سپاس و درود بر شما
سلام. با این پست اشک ریختم.
عشق زميني راهي براي رسيدن به عشق آسماني است…
درخت وقتي ميتواند به سوي آسمان رود كه ريشه ي محكمي در زمين داشته باشد هرچه ريشه محكم تر باشد بيشتر به آسمان نزديك ميشود…
معلم گرانقدرم آنقدر در روح و جان ما نفوذ كرده اي كه وقتي حرفي را به زبان مي آوري ما با تمام وجودمان آن را حس ميكنيم، خداوند منان را شاكريم هنوز در اين كره ي خاكي هستند كساني كه با انديشه هاي نابشان موتور گردش آن را سوخت رساني ميكنند.
من وقتی احساسی مینویسی خیلی بیشتر دوست دارم.این متنت خیلی واسم مهم بود.مدتها بود این قدر گریه نکرده بودم.
خیلی خوشحالم که باسایتتون اشنا شدم…
نامه های خیلی قشنگی بودن واقعا لذت بردم و دیدم نسبت به
خیلی مسائل عوض شد مثلا همین نداشتن فرزند…
تصمیم گرفتم که حتما سرفرصت این نامه هارو به پدرم نشون بدم…
بازم ممنون…
همیشه دوست داشتم بگویم مسئله این نیست که تو میگویی پدر…