به ندرت چیزهایی رو پیدا میکنم که حسم رو خوب کنه. البته باید کتاب خوندن رو استثنا کرد که برام عمیقترین و ماندنیترین لذت دنیاست.
هیچوقت به داشتن یک دوربین عکاسی فکر نکرده بودم. شاید علتش این بود که یه بار از یکی از آقایان که از دوستانم هستند شنیدم که میگفتند: دوربین بخری خیلی خوبه. خانومها بیشتر تحویل میگیرن. کلاس داره!
یه بار داشتم این جمله رو با لحنی گلایه خیز و تحقیرآمیز برای یکی از خانمهایی که از دوستانم هستن توضیح میدادم، وقتی کامل حرفم رو شنید گفت: درست گفته!
من هم بر خلاف همهی بحثهای استریوتایپ و سایر بحثهای مربوطه در متمم که البته شیک و باکلاسه، اما انصافاً رعایت بعضیهاش سخته، تصمیم گرفتم این نمونهی آماری دو نفره رو ملاک در نظر بگیرم و کلاً دوربین رو جزو آلات لهو و لعب فرض کنم و بر خودم حرام کنم! (فکر کنم در کشورمان اینترنت پرسرعت و ماهواره و خیلی چیزهای دیگه هم مشمول این نوع از قضاوت شدهاند!).
بگذریم.
مدتی پیش، دیدم که تنهایی و مسافرتهای طولانی باعث شده که اون تهدید از بین بره و به همین علت، میتونم بدون ترس و نگرانی دوربین بخرم.
یه دوربین آماتوری DSLR خریدم و افتادم به جونش.
حتماً سنت رایج ایرانی رو در مواجهه با محصول جدید میدونید. ما جعبه رو باز میکنیم و کاتالوگ رو در میاریم و میگیم: چیزی نیست. کاتالوگه. بنداز کنار.
به جاش کاغذ گارانتی رو با احترام کامل در یک گوشه میگذاریم و به جون دستگاه میافتیم. انقدر دکمه میزنیم تا کار کنه!
یادش بخیر دوست مرحومم ماریو رو (احساس پیری میکنم وقتی باید اول اسم دوستانم از این صفت استفاده کنم). ماریو میگفت: رضا من عادت داشتم دفترچه راهنما رو با دقت میخوندم، برگ گارانتی رو مینداختم دور. از وقتی دوستان ایرانیم زیاد شدن، برگه گارانتی رو نگه میدارم. دفترچه راهنما رو میندازم دور. خیلی هیجان داره.
خلاصه. من هم به همین شیوه. یک جعبه دستمال کاغذی رو در موقعیت ایزومتریک قرار دادم و سیصد تا عکس از همهی زوایای ممکن ازش انداختم و همهی ترکیبهای دیافراگم و شاتر و ایزو و فوکوس دستی و اتومات و ردیابی سوژه و فلاش کم و زیاد رو باهاش امتحان کردم. این شیوه یادگیری احمقانه است. اما طبیعی است. انسان، قبل از شکل گیری آکادمیهای رسمی، همینطوری چیز یاد میگرفته. زندگی بدی هم نداشته!
همهی این مقدمات رو گفتم که بگم، در کنار لذت کتاب خوندن – که خوشحالم به خاطر عیش زیادی که در اون هست، نامشروع شمرده نشده – مدت کوتاهیه که عکس انداختن شده یک لذت دوست داشتنی.
گاهی شبها قبل از خواب (حدود ساعت ۲) با دوربین سعی میکنم از آسمون عکس بندازم و یک ساعتی تلاش میکنم و بعد میخوابم که بعد از بیداری (حدود ۴ یا ۵) بشینم عکسها رو ببینم. هیچوقت هم عکس خوبی در نیومده. یکی از دوستام میگه لنز حرفهای میخواد. اما من بهش گفتم که هنوز چند صد حالت دیگه از ترکیب این پارامترها باقی مونده. حتماً یکیش کار میکنه!
این همه توجیه و توضیح رو گفتم که بگم این عکس ماه رو دیشب انداختم. دوستش دارم.
ضمناً با پایه هم عکس را نینداختهام. دوربین روی دست داخل ماشین است. لطفاً ایراد نگیرید که بچه انگیزهاش را از دست بدهد. فقط تعریف کنید و بگویید خیلی خوب شده. 😉
یه مدت کار کنم و بیشتر یاد بگیرم، میرم متمم زیر عادتهای عکاسی، تجربیاتم رو مینویسم.
اما تا امروز فهمیدهام که یک جورایی مثل مدیتیشن میمونه و برای خالی شدن فکر خیلی خوبه (هر وقت یک عکس منتشر کردم بدونید قبلش یک دوست شریف، فکرم رو حسابی پر کرده بوده!).
عکاسی با دوربین یه تفاوت جالب هم با عکاسی موبایل داره. عکاسی موبایل یه جورایی یه اجبار درونی (Compulsive) برای به اشتراک گذاشتن داره. اصلاً اگه نقطهی آخرش (به اشتراک گذاری) نباشه، یه جورایی ناقصه. یه مثال بد داره خجالت میکشم بزنم.
اما عکاسی با دوربین، اینطوری نیست. صدها عکس میندازی. لذت میبری. هیچ میلی هم نداری که الزاماً منتشر کنی. چون خود مسیر و فرایند لذت آفرین بوده و نه الزاماً دستاوردش. مثل یه ماهیگیر که لذتش، به انتظار کشیدن برای ماهی است و نه ماهی که در آخر در سطل میندازه. حتی کلی ماهیگیر میشناسم که ماهی میگیرن و آزاد میکنند. میگن برای تمدد اعصاب ماهی میگیرن.
اینجاست که یه جورایی یاد عشق همیشگی خودم مرحوم مک لوهان میافتم (مک لوهان رو حتی قبل از به دنیا اومدن از دست دادم. این دیگه خیلی ظلمه) که میگفت بستر خودش رو به محتوا تحمیل میکنه و بر خلاف تصور عموم، اولین مثالش رو با رسانه نزده. بلکه با لامپ برق زده و با محصولات قبل از لامپ برق مقایسه کرده.
دوربین عکاسی و دوربین موبایل، فقط در اسم مشترک هستن. اما در فعل، حتی شبیه هم نیستند. یکی برای گریز از دنیای فیزیکی به داخل استخری به نام موبایل و دیگری برای گریز از دنیای دیجیتال برای شنا کردن در دنیای فیزیکی.
یکی برای ثبت لحظهها در خلوتترین نقطهی ذهنت و دیگری برای حراج کردن لحظهها در مقابل چشم دیگران.
یه روزی اگر وقت و حوصلهای بود بیشتر مینویسم.
دروغ چرا. الان فقط خواستم یه چیزی بنویسم که اولین نوشته، محمد حسن عزیزم نباشه.
به به آفرین خیلی خوب شده 🙂
سلام.
اولاً که چه عکس قشنگی شده! این رو نوشتم که فقط تعریف کرده باشم و گفته باشم خیلی خوب شده که نگی ایراد گرفتم و انگیزه از دست رفته. 😉
ثانیاً، این سلسله مراتب واژگان و جملات رو چطوری پشت سر هم ردیف می کنید؟ آدم میاد بخنده، می گه جون مطلب رو از دست دادم. میاد مطلب رو بخونه، خنده اجازه نمیده. بجز خنده یه ته مایه ی طنز تو تک تک جملات وجود داره که آدم رو ول نمی کنه. یعنی من رو که ول نکرد.
سوم اینکه اونقدر از لذت کتاب خوندن می نویسی که یا یه نفر یه جایی محرومم کنه یا یه نشریه ای پیدا بشه به کتاب خونها فحش بده و اون وقت بیا درستش کن.
آخری هم اینکه می گم عکس ماه اینقدر قشنگه، خودش چقدر قشنگه. ( الان پیشنهاد دادم یه سفر با بازگشت به ماه داشته باشید و بعد بیایید تو متمم یه سرفصل «عادتهای سفر با بازگشت» راه بندازید و از تجربیات تون بنویسید.)
زنده باشید.
سلام
تعریف از عکس محمدرضا:
با شرایط سختی که زمان گرفتن عکس داشتی و اونا رو بعد از چند نظر گفتی این عکس رو خیلی خوب دیدم البته قبلش هم نمره خوبی میگرفت اما با دونستن شرایط هنگام عکاسی که توی کامنت گفتید خیلی محشره. بهخصوص در روز بودن عکس و از توی ماشین بودنش و بدون سه پایه و… .
گیر الکی:
فرمودید: «حتماً سنت رایج ایرانی رو در مواجهه با محصول جدید میدونید. ما جعبه رو باز میکنیم و کاتالوگ رو در میاریم و میگیم: چیزی نیست. کاتالوگه. بنداز کنار.
به جاش کاغذ گارانتی رو با احترام کامل در یک گوشه میگذاریم و به جون دستگاه میافتیم. انقدر دکمه میزنیم تا کار کنه!»
درباره اکثر محصولاتی خودم خریدم و تجربه کردم باید بگم نگهداشتن کارت گارانتی فقط وقت تلف کردنه و اونه که الکیه چون کسی پاسخگو نیست حتی مسئولان که احتمالا الان خوابن. البته بندهخداها وقتش رو هم ندارن که بهش رسیدگی کنن
واسه همین تجربه هم وقتی میرم وسیله میخرم زیاد از کارت گارانتی ذوق نمیکنم و بیشتر دنبال دفترچه فارسی دستگاه میگردم.
خودشیرینی:
راستی داشت یادم میرفت منم تازگی رفتم دوبین عکاسی گرفتم و فعلا مشغول خوندن دفترچه راهنماشم تا بتونم بیشتر تمرین کنم و منتظرم زودتر کامنت شما رو در عادتهای عکاسی بخونم.
یه تجربه کوچولو:
هرچند میدونم خودتون خوره مطالعه هستید اما یه منبع دیگه هم درباره عکاسی و تجربیات در این زمینه دیدم اونم کامنتهای افراد توی سایت دیجی کالا زیر توضیحات دوربینها مختلف که اونجا افراد مختلف گفتن چطوری میتونیم عکس بهتری بگیریم.