دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

لحظه نگار – زنگ تفریح میان نوشته‌ی دیگر

مهم‌ترین انگیزه از گذاشتن این عکس – همان‌طور که معمولاً اشاره می‌کنم – فاصله انداختن میان نوشته‌هایی است که چندان روان یا دوست‌داشتنی نیستند یا طعم‌شان شیرین نیست. خصوصاً این‌که دو سه مطلبی هم که قصد دارم در روزهای آتی بنویسم، باز خشک و جدی هستند و لازم بود در میانه‌ی آن‌ها، فاصله‌ای ایجاد شود.

ما این کار را در متمم، با انتشار عکس گرگ و جغد و روباه و گاو تحت عنوان زنگ تفریح انجام می‌دهیم. اما وقتی خودم هستم دیگر به سگ و گاو نیازی نیست و همین نوع عکس‌ها همان نوع کارکردها را دارند.

دومین انگیزه هم، اشاره‌ی جواد در یکی از کامنت‌ها بود که عکس بگذار و چون جواد به ندرت خواسته‌ای را مطرح می‌کند، وقتی حرفی می‌زند نمی‌شود انجام نداد.

سوم هم این‌که خواستم در کنار کتابخانه‌ی جدیدم عکسی داشته باشم تا آخرین تصویری که از من در ذهن‌تان دارید، با آن کتابخانه‌های قبلی نباشد (مردم معمولاً مراقبند با لباس‌های قبلی‌شان عکس تکراری نداشته‌ باشند؛ من این بیماری را با کتاب و کتابخانه‌ام دارم).

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


57 نظر بر روی پست “لحظه نگار – زنگ تفریح میان نوشته‌ی دیگر

  • محمدرضا گلنسایی گفت:

    سلام محمدرضا
    پیامبر یا پیغمبر یا رسول برای من معنای متفاوتی با تعریف ادیان داره و تفاوتشم اینه که به “زمان و مکان”پیام خیلی اهمیت میدم.هر کسی که در زمان و مکان خاصی حرفی برای گفتن داره از دید من پیامبره.
    به کار بردن واژه پیام آور فکر میکنم بهتر از پیامبر باشه(چون خیلی ها رو واژه ی پیامبر تعصب دارن و فکر میکنن الان من گفتم حضرت محمد خاتم نبیین نبوده و بعدش محمدرضا شعبانعلی به رسالت رسیده =))
    محمدرضا شعبانعلی پیام آور زمان منه.و من از این که در زمان پیام آوری تو زندگی میکنم خیلی خوشحالم
    دوستت دارم محمدرضا
    با مهر فراوان

  • اُمید آزاد گفت:

    سلام محمدرضاخان عزیز
    میخواستم (در قالبی نه چندان جدی) به بهانه مباحثی که در مورد کتاب Paradox of Choice شوآرتز مطرح میکردی یا توصیه هایی که به مُبینا میکردی که میگفتی ( بانقل مضمون) : “شاید دنیا ، دنیای حذف کردن و انتخاب نکردن بین گزینه هاست” و همچنین بخاطر ماهیت لحظه نگارهای تو که جاییه (فارغ از نیت خودت) برای بیان دلتنگی ها و دوست داشتن ها و پرسش ها و غُر زدن های ما ، ازت ۳ تا سوال بپرسم :

    سوال ۱- آیا تا بحال شده بهش فکر کرده باشی که اگر قرار بود (یا مجبور بودی) همه کتابهای که الان داری ( که داریم اینجا میبینیم و اونایی که تا کابینت رفته و نمیبینیم و اونایی که تو کیندل داری و … ) رو بریزی دور و فقط بتونی ۲۰ کتاب ازین کتابها رو برای خودت نگه داری ، بدون تأمل بتونی اون بیست کتاب رو جداکنی؟

    سوال ۲- اون بیست تا کتاب ، الان چه کتابهایی هستند؟

    پی نوشت ۱ : نمیدونم چرا هر وقت لحظه نگارها رو بهمراه کامنتها میبینم و در ادامه بعضی از کنکاش های خودمون در پیدا کردن جزئیات دیده و ندیده شده عکس رو میبینم ، یاد اون توصیه مذاکره ایی محمدرضا خان می افتم که میگفت :
    ” تیزهوشی مون رو خرج فهم پیامی بکنیم که بهمون میدن ، نه خرج کشف پیامی که نمیخوان بهمون بدن”

    پی نوشت ۲ : الان که به ۲ تا سوال خودم هم فکر میکنم یه جورایی یاد همون توصیه می اُفتم

    • ببین این عدد ۲۰ که مطرح کردی، یه جورایی شبیه بازیِ یه مرغ دارم میشه.
      یعنی من الان ممکنه بگم چرا ۲۰ تا؟
      بعد تو بگی: پس چند تا؟
      و این قصه ادامه پیدا کنه.
      درباره‌ی این سوال و این نوع سوال‌ها، چند بار در سال‌های گذشته جواب داده‌ام.
      اما شاید تکرار بعضی از اون پاسخ‌ها و الگویی که این‌جا توضیح می‌دم کمک کنه:
      من یه سری کتاب‌ها رو صرفاً به خاطر کارم یا رشته‌ی تحصیلی‌ام گرفته‌ام و خونده‌ام. مثلاً بازاریابی کاتلر یا دیکشنری‌ها یا تمام کتاب‌های مذاکره.
      این‌ها که به نظرم شامل اون سوالی که تو کردی نمیشه. چون مثل دستشویی رفتن می‌مونه: «ضروریِ دوست‌نداشتنی».
      شاید توی کتابخونه‌ی من این‌ها حدود ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ جلد رو تشکیل بدن.
      از این کتاب ها که بگذری، یه سری کتاب‌ها هم ممکنه از روی کنجکاوی بخری و بخونی (یا سرسری مرور کنی). مثلاً‌ توی کتاب‌های من، زندگی و زمانه‌ی هاشمی رفسنجانی یا دنیای تئو از این جنسه.
      این جور کتاب‌ها هم فکر کنم توی مجموعه‌ی من ۲۰۰ – ۳۰۰ مورد بیشتر نباشه.
      یه سری کتاب‌ها هم برای توسعه‌ی فردی می‌خری. نه به اجبار حرفه و شغل و دانشگاه. برای توسعه‌ی خودت؛ حتی اگر هیچ‌جایی کارکرد اقتصادی یا منافع مادی نداشته باشه. من کتاب‌های بهنود رو از این دسته می‌دونم. راستش محتوای تاریخی کتاب‌هاش برام مهم نیستن. من سیاستمدارهای زنده رو هم به هیچی حساب نمی‌کنم؛ اون که راجع به مرده‌هاش حرف می‌زنه. کتاب‌هاش رو به خاطر سبک گزارش‌نویسی و تسلطش بر شیوه‌ی روایت، می‌خونم. یه درس توی متمم بود که چگونه مانند نویسندگان کتاب بخوانیم، کتاب‌های بهنود به درد تمرین اون درس می‌خوره (از نظر من).
      مواظب باشم از اصل بحث دور نشم. خلاصه این‌که یه سری کتاب‌ها هم برای توسعه فردی هست: مفیدند. ارزشمند. اما وقتی کارشون رو انجام بدن، دیگه خیلی به دردت نمی‌خورن یا صرفاً میشن مرجعی برای مراجعه‌ی موردی.
      این‌جور کتاب‌ها شاید بین ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ تا بشن. برآورد بهتری ندارم به خاطر این‌که تعریفی که کردم شفاف نیست و هم‌پوشانی داره با تعریف‌های قبلی.
      همه‌ی این‌ها رو برداری میمونه شاید ۲۰۰ تا کتاب.
      به نظرم ۲۰۰ تا در مقیاس چند هزار کتاب که من دارم، یه جورایی شبیه ۲۰ تایی که توی ذهن تو هست حساب می‌شه. چون برای انتخابش باید از هر چند ده کتاب، یه دونه بردارم و بقیه‌ رو دور بریزم (بقیه‌ هم که می‌گن غیرمفیدها رو در موسیقی یا کتاب یا سبک زندگی حذف کنیم، فکر نکنم بیشتر از این حجم بتونن حذف کنن).
      این‌ها هم هر کدوم ماجراها و قصه‌های خودشون رو دارن. شاید حتی ربطی به محتواشون نداشته باشه.
      مثلا کتاب Singularity کورزویل رو در قالب PDF خونده بودم (از همین کتاب دزدی‌ها که همه می‌کنیم). می‌تونم بگم نزدیک به حفظ بودم. اما وقتی دیدمش خریدمش. فقط برای این‌که توی کتابخونه‌ام باشه. با منطق مشابهی هم کتاب‌ Understanding Media رو خریدم. با مک لوهان حال می‌کنم. از کورزویل هم (به خاطر تلاش‌هاش و نه نظریه‌هاش) لذت می‌برم. دلم می‌خواد صبح بلند میشم اسمشون رو روبروم ببینم. برام مهمه اسمشون جلوم باشه.
      من حتی وقت بوده نویسنده‌ی بایولوژیستی که دوستش داشتم؛ از کتابش چند تا خریدم ریختم دور حتی به کسی هم کادو ندادم. فقط برای این‌که دیدم برای معرفی کتابش داره دانشگاه‌های مختلف می‌ره. دوست داشتم آمار فروشش بره بالا. ناشر بهش بیشتر حق‌التالیف بده.
      می‌دونم برای اون مهم نیست؛ اما برای من که هست!
      همون موقع هم که این کار رو کردم، مجبور شدم دو روز وعده‌ی اصلی غذا رو نخورم. چون مثلاً توی دبی ۸۰۰ درهم آتیش زدم رفته. دیگه ۵۰ درهم برای مک‌دونالد نداشتم.
      گرسنگیش یادم رفته؛ اما لذتش رو وقتی آخرین نسخه رو هنوز توی کتابخونه‌ام می‌بینم، ابدیه.
      در کل میشه گفت این ۲۰۰ تا هم بیشتر کاربرد دکوری دارن تا مطالعه.
      نه این‌که اهل خوندنشون نباشم. بلکه به این علت که محتواشون رو کامل خونده ام.
      نه این‌که بخوام جلوی بقیه دکوراسیون باکلاس درست کنم. چون برای بقیه فرق نمی‌کنه کتابخونه‌ات رو با چی پر کنی.
      دکوری برای خودم تا با دیدنشون (و نه الزاماً خوندن دوباره شون) لذت ببرم. مثل یه مجسمه‌ی زیبا یا تابلوی قشنگ روی دیوار یا یک خودروی شیک با طراحی عالی توی خیابون یا چیزی شبیه این‌ها.
      پی نوشت
      اگر به گذشته برگردم، توی رادیو مذاکره، با هیچ‌کس مصاحبه نمی‌کنم. نه این‌که بگم بد بوده.
      اما من که حاضر نیستم مسئولیت حرف‌های خودم رو توی ۳ ماه قبل بر عهده بگیرم (جنازه که نیستم. آدم زنده هستم. توی سه ماه فرق می‌کنم) چرا باید مسئولیت نشر حرف‌های دیگرانی رو بر عهده بگیرم که ممکنه حرف و عملشون حتی در همون لحظه ای که حرف میزنن خیلی با هم فرق کنه؟
      کلاً بار مسئولیت خودمون هم سنگینه و طاقت‌فرساست؛ پس بهتره بی علت سنگین‌ترش نکنیم.
      تو هم از این به بعد، هر وقت کامنت می‌ذاری، فقط به چیزهایی که توی ۳ ماه اخیر گفتم ارجاع بده و هرگز هرگز هرگز به اون قدیمی ها ارجاع نده. چون واقعاً دوست ندارم در موردشون بخونم یا بشنوم.
      اگر هم ایده‌ها و حرفها و اندیشه‌های پنج سال پیش من برات تازه یا مفیده، بخون و استفاده کن. اما اینجا بهش اشاره نکن و من و بقیه‌ی خواننده‌های اینجا رو (که اون‌ها هم وقت گذاشتن و تا این نقطه جلو اومدن و در کنار هم از اون حرف‌ها و دغدغه‌ها رد شدیم و به مراحل تازه رسیدیم) با خودت عقب نکش.

      دونه دونه پست‌ها رو بخون و جلو بیا تا به سطح بقیه‌ای که این‌جا هستن برسی . بعد از مبینا چند صد پست منتشر شده. اون‌ها رو بخون. همه‌اش هم توی فایل‌های صوتی و تصویری نگرد (اولین بار هم که بهم پیام دادی، راستش خیلی دلخور شدم. اما اون موقع بهت نگفتم، چون به فیلم حرف‌های من توی دانشگاه ارجاع دادی. پیش خودم گفتم این اگر نوشته‌های من رو خونده بود، چنین چیزهایی رو نمی‌پرسید. سوال بهتری می‌پرسید و حرف بهتری می‌زد). کلاً همیشه یادت باشه که متن ها و نوشته های نویسندگان بیشتر از فیلم‌ها و مصاحبه‌ها و فایل‌های صوتی‌شون اصالت داره.
      الان هم اگر همه پست‌ها رو دقیق خونده بودی، حتماً سوال‌های بهتری داشتی و اصلاً این سوال‌ها برات مطرح نمی‌شد.
      تأکید بر ارجاع ندادن به حرف‌های قدیمیم رو به معنای مسئولیت‌ناپذیری نگیر.
      می‌دونی من چقدر زحمت کشیدم و می‌کشم که می‌تونم با غرور بگم هیچوقت حرف‌های سه ماه پیشم رو نمی‌خوام بخونم و بشنوم؟
      انقدر آدم هست، حرف سال پیشش یا حتی ده سال پیشش رو هم با غرور نقل و بازنشر می‌کنه و بهش افتخار می‌کنه.
      دیگه فکر کنم جواب ده تا کامنت بعدیت رو هم گرفتی.
      من استادی دانشگاه رو هم نپذیرفتم، چون نمی‌خواستم هر ترم، یه روضه‌ی ثابت بخونم. می‌خواستم بشینم در فضای دیجیتال و هر روز حرف جدید بزنم. من رو به او فضا برنگردون.

      • اُمید آزاد گفت:

        دردم گرفت
        نه بخاطر حرف هایی که زدی
        بخاطر اینکه داشتم راه رو اشتباه میرفتم
        فقط امیدوارم ازین به بعد ، ترس از دوباره درد کشیدن باعث سانسور نظرات و سوال هام نشه
        ممنونم

  • بهمن محمدی گفت:

    درود و خدا قوت
    روی موبایلم یک پوشه درست کردم برای عکس های کتابخانه، دیدن این سری عکس ها واقعا لذت بخش هست. ممنون آقا معلم.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser