دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

درباره‌ی تضاد و تعارض

یکی از مهم‌ترین مشکلات ذهن انسان، باور به این است که هر چیزی متضادی دارد.

و هیچ‌گاه دو چیز متضاد در یک جا جمع نمی‌شوند.

چنین می‌شود که نمی‌تواند بپذیرد

اعتماد و بی‌اعتمادی را می‌توان همزمان در یک رابطه تجربه کرد،

همچنانکه پختگی و خامی را همزمان در یک نفر

و همچنانکه حس نفرت و عشق را همزمان نسبت به یک فرد

و همچنانکه آشنایی و بیگانگی را همزمان در یک گفتگو

————

پی نوشت یک: این متن ابتدای خبرنامه‌ی هفتگی (مربوط به هفته‌ی جاری) است که احتمالاً بسیاری از شما دریافت کرده‌اید.

پی نوشت دو: با این هفته، دقیقاً یکسال است که خبرنامه‌های هفتگی را ارسال می‌کنم و در بسیاری از هفته‌ها، ابتدای آنها متنی را می‌نویسم یا حرفی را از کسی نقل می‌کنم. تصمیم دارم همین روزها، تمام متن‌هایی را که در قالب جملات ابتدای ایمیل‌های هفتگی برای شما ارسال کرده‌ام، یک جا و در قالب یک فایل تنظیم کنم و همین‌جا بگذارم. شاید خاصیت چندانی نداشته باشد، اما لااقل برای من، می‌تواند خاطره انگیز باشد.

پی نوشت سه: نوشتن حس عجیبی است. گاهی می‌آید و گاهی می‌رود. خیلی هم به اختیار خودت نیست. بسته به هزار عامل دارد. اینکه حالت خوب است یا بد. اینکه همدل و همزبان آن روزهای تو، چه کسی بوده است یا چه کسی نبوده است. اینکه احساس می‌کنی حرفی برای گفتن داری یا حرفی برای گفتن نداری (معمولاً وقتی حرفی برای گفتن داریم، زبان برای حرف زدن و قلم برای نوشتن، بی‌حوصله می‌شوند). اینکه مخاطبت حوصله‌ی خواندن دارد یا ندارد و ده‌ها اما و اگر دیگر.

آنچه می‌دانم این است که در روزهای اخیر، دستم – مانند گذشته – به نوشتن نرفته است. حرفی هم برای گفتن نداشته‌ام یا اگر حرفی داشته‌ام، گفتنی نبوده است. حاصل، سکوت این چند روز اخیر، در روزنوشته‌هاست. تصمیم گرفتم که نگذارم روزنوشته‌ها، تا این حد آرام و سوت و کور بماند یا صادقانه‌تر بگویم، می‌ترسم که اگر اینگونه ادامه دهم، زبانم حوصله‌ی گفتن را از دست بدهد و دستم عادت نوشتن را فراموش کند.

برای اینکه چنین نشود، حتی اگر حرفی برای گفتن یا حوصله‌ای برای نوشتن نبود، در حد چند جمله‌ی کوتاه، روایتی از افکار یا حتی رویدادهای روزمره‌ی خودم می‌نویسم و البته تمام آنچه را که به چنین دلیلی و چنان بهانه‌ای می‌نویسم، در گروه روزمرگی‌ها (می‌توانید با تشدید و کسر حرف “ر” بخوانید و یا با سکون حرف “ر”) طبقه‌بندی خواهم کرد که اگر روزی پشیمان شدم، بتوانم همه‌ی آنها را یکجا پاک کنم.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


51 نظر بر روی پست “درباره‌ی تضاد و تعارض

  • شهاب گفت:

    سلام
    من فکر می‌کنم گناه و کار خوب هم به همین صورت می‌تواند در یک فرد جمع شود..
    شاید فلسفه اینکه خدا دوستدار کسانی است که پس از هر گناهی به سوی او باز می‌گردند همین است..شاید فلسفه اینکه شیطان انسان را وسوسه می‌کند که پس از گناه نمی‌توانی به راحتی به سوی خدا بازگردی و او را هرچه بیش‌تر به گناه می‌کشاند همین است…که انسان فکر می‌کند همیشه باید پاک باشد و در حال انجام کار خوب…که فکر می‌کند اگر گناهی انجام داد نمی‌تواند به این راحتی‌ها برگردد..که نمی‌داند کار خوب را بلافاصله پس از گناه هم می‌تواند انجام دهد..که همیشه می‌تواند در حال بازگشت باشد..به سوی خدا..به سوی اصل خویش…

  • فریده نون گفت:

    با سلام اینکه می خواهید متن های اول خبرنامه ها را یکجا جمع کنید خبر خوبی است مثل همیشه متشکریم

  • مهدی گفت:

    هر وقت توقفی در رندگی داشته ام آغاز یه پیشرفت خوب بوده.جالب اینجاست که این توقف وقتی که بیشتر طول میکشید و چراها به من هجوم میاورد با سرعت و حجم بیشتری شکسته میشد منظورم از توقف بررسی و چرایی و مرور خود هست.
    این صحبت شما رو به فال نیک میگیرم و این آغاز رو به شما و شاگردان شما تبریک میگم .
    سپاسگذارم.

  • محسن رضایی گفت:

    برای من که همین روزمرگی هات جز آموزنده ترین حرف هاست.دوس دارم بدونم چطور می خوابی چطور بیدار می شی اون کتابخونه ای که عکسشو گذاشتی اینستاگرام کجاست،چه کتاب هایی می خونی چی می خوری اون یک وعده ای که به قول خودت می خوری ساعت خاصی داره یا فقط یه دونه بودنش مهمه ساعتش نه.اینکه دغدغه اصلیت چیه،و …این چیزا.اینکه چرا اون پیاده روی ولی عصرتو که عطر فروختی نوشتن دربارشو ادامه ندادی وو…تو ذهنم بود چند وقت پیش تو داری عطر می فروشی بعد من تورو می شناسم تو خب منو ندیدی میام و حرف های قشنگی که می زنی تا عطرو بخرم هیچکدوم فایده نداره…هاها…خیلی فکر جالبی بود.همشم دیالوگ بینمون ردو بدل می شد.اینکه دوتاعطر یکسانو نشون می دادی یکیش گرونتر بود می گفتم چرا گرونه می گفتی چون حس بهتری بهت بده حس اینکه یه چیزه گرونو خریده بعد من می گفتم اگه نخوام این حسو داشته باشم و فقط به جیبم نگاه کنمو…یک وضعی بود خلاصه!
    ………………………………..
    این روزها خیلی به این فکر می کنم که هنرزندگی رفع تناقض ها نیست و کنار اومدن باهاشونه.بیشترهم تناقض های شخصی مد نظرم نیست.بلکه مثلا می بینی تو عدالت خواهی بعد پدرت محکومه ،حالا از پدرت دفاع کنی خوبه ؟! یا…چیزهای اینجوری و اونجوری…

  • مهری گفت:

    سلام محمد رضای گرامی وعزیز
    به نظر من حال و هوای شما مانند آتش زیر خاکستره
    که بعد از یه مدتی مثل شعله سر میکشه ولی سوزان و ویرانگر نیست بلکه گرما بخش و روشنایی بخشه ،منتظر نوشته های گرم شما هستیم،

  • مهری گفت:

    سی سالگیم، نزدیک ۲ سال گذشته. بعضی ها روند مشخصی برا زندگی دارند. بالا پایین زندگیشون بسمت جائیه. به ۳۰ که رسیدم چند روز افسرده شدم. بازم به کلافگی عادت کردم. به روز مر گی.
    از سر کلافگی بهت سر میزنم. هر روز. گاهی روزی چند بار. دنبال یه جوابم. یه معجزه. یه چیزی که یهو به ته برسونتم.
    جواب تموم سوالاتم رو می دونم. مثل کسی می مونم که نقشه گنج رو دارم، همت رفتن رو ندارم.
    یخورده سرم داد بزن. من نیاز دارم به اینکه سرم داد بزنن. مربی قبل از مسابقه… .
    -،،،،،-،،،
    آقای سیاوش علوی پیشنهاد میکنم هفته ای یکبار به کوه سربزنین،
    از ولنجک برید ،البته اگه ساکن تهرانید،،
    اگه تا حالا کوه نرفتین هرهفته یه ایستگاه بالا برید وبعد با تله برگردین
    فصل هم که پاییز و بهار شاعران
    یه چند وقت که برید دیگه معتادش میشین
    ودیگه از این خمودگی در میاین
    برای تغییر منتظر کسی نباشین خودتون شروع کنین

  • مسافر گفت:

    سلام استاد
    امیدوارم زمانی نرسد که شما از نوشتن خسته بشید. اینجا شاگردان زیادی هستند که دارن با روزنوشته هاتون دیدگاه جدیدی رو تجربه میکنن و قواعد زندگیشون رو با دیدگاه جدیدشون میسازن. برات بهترین لحخظات رو آرزومندم.

  • Hourie گفت:

    سلام
    اول اینکه امیدوارم روزمرگی ها به اون نحوه که خودت گفتی بخونیمش ، اگر بهش احتیاج داری باهات باشه
    و باز هم امیدوارم اونچه که کمه یا زیاده برات همونقدر باشه که یادت نیاد که کی روزمرگی ها رو فراموش کردی و بازز هم حرف های زیادی برای گفتن برای دل های تشنه به شنیدن و گرفتن داشته باشی..

    دوم اینکه واقعا تضاد چیز عجیبیه ،فهمیده بودم وجودم پر از تضاده و بارها فک کردم که خداوند چی افریده
    ولی ده روز پیش خوابی دیدم و لذت میبردم و وقتی داشتم بیدار میشدم هنوز کاملا بیدار نبودم که مغزم تند تند عوارض و عواقب خوابم رو مرور کرد و وقتی کاملا بیدار شدم اون خواب رد شده بود..

    از اون احساس خوب خواب و این احساس منفی بعدش، از این همه تناقض شوکه بودم،مونده بودم با این حجم تناقض..اون روز تا شب لحظه ای تنها میشدم اشکم سرازیر میشد، حقیقت رو به این وضوح نمیشد دید.
    اون روز یکی از مسکن هام شنیدن تیپ های فرشته ی مرگ و گلاره بود که کمی تسکینم میداد.

  • مصطفی گفت:

    تکنیک قصد متضاد دکتر ویکتور فرانکل:خودتان را وادار کنید و یا دقیقا کاری را انجام دهید و یا وقوع چیزی را ارزو کنید که از آن می ترسید.
    فقط یک نکته مهم که نباید فراموش شود این است در به کار بردن قصد متضاد باید از ظرفیت منحصر به فرد شوخی استفاده شود وکاربرد این تکنیک با طنز همراه باشد.

  • حسین گفت:

    تا به حال کلمه روزمرگی رو با سکون “ر” نخونده بودم. به نظرم بیشتر معنا رو منتقل میکنه.

  • مجتبی و گفت:

    یک سوال پس از مطالعه ی ابتدای متنتان بوجود آمد.
    بنظر شما وقتی ما کاری را با اطمینان انجام بدهیم _و البته خرفت هم نباشیم_، آنوقت اطمینان و “شک” را با هم در یک جا جمع کرده ایم، یا اطمینان و عدم “اطمینان زیاد” را؟
    شک فکر می کنم اگرچه بطور کامل در تضاد با اطمینان نباشد و اما در آن واحد در تعارض با آن هم باشد!(تضاد و تعارض) و اتفاقا به دلیل همین شناخت درستی که از شدت و ضعف های کلمات هم نداریم گاهی تصوراتی نادرست از معنای صحیح متضاد هایی اصیل مانند “ایمان” برای شک پیدا کنیم.
    (نتیجتا می گویم شاید گاهی اشکال در ادبیات ما هست که کلمه کم داریم برای شدت و ضعف های متنوع(تضاد،تعارض،شک،اطمینان،ایمان و مثلهم)، یا هم شاید کافی ست و ما ناقص می شناسیمشان، و یا شاید برای بعضی موقعیت ها هم اصلا لزومی وجود نداشته است. از همان موقعیت های خاکستری که از مدت های مدید گذشته، بنا به دلایلی معلوم و نامعلوم، در زندگیمان فراوان شده اند!)

  • مجتبی و گفت:

    خب آقای شعبانعلی من یک موضوع بهتان پیشنهاد می کنم که درباره اش برایمان بنویسید.
    درباره ی اینکه شخص شما، روزتان را از چه ساعتی شروع می کنید و در چه ساعتی به پایان می رسانید، و اینکه در این بین چارچوب برنامه های شما چطور هستند.
    البته من قبلا چهار فایلی که برای نکات مهم برنامه ریزی پر کرده بودید گوش داده ام، و خیلی هم مفید بود!
    منتهی مگر نه شما همیشه می گویید کسانی که مطالب شما را اینجا دنبال می کنند با دیگران فرق می کنند؟
    می گویید ممکن است دوستان خوبی برای شما باشند و شما هم حساب متفاوتی رویشان باز می کنید؟
    🙂
    واقعا درمورد برنامه ریزی بخصوص خود شما کنجکاو هستم. مثلا من همیشه از خودم سوال می کنم شما چطور فرصت می کنید روزنوشته ها را زنده نگه دارید و در عین حال به کارهای دیگرتان(برنامه های تلویزیونی، کنفرانس ها، متمم، ایمیل هفتگی، مذاکره، مطالعات و غیره…) هم برسید.
    روزنوشته ها را عمدا جدا می نویسم، آخر روزنوشته ها خیلی کار متفاوتیست. مثلا من خودم چنین متن هایی(خیلی پیش پا افتاده تر) را گاهی “برای خودم” می نویسم، اما وای به روزی که برنامه هایم زیاد باشند، در این مواقع تا موضوعی مشابه موضوعات روزنوشته های شما در ذهنم می آید ومی خواهم درباره اش بنویسم، یا کاغذ وقلم وکیبورد دم دستم نیست، یا هم اصلا فرصت فکر کردن بیشتر و موشکافی تا انتهای کار را ندارم.
    واقعا قسمت جذابی مثل “برنامه ریزی” روزنوشته های شما حیف نیست که جلویش نوشته باشد (۳) ؟!

  • مجيد گفت:

    با سلام خدمت انديشمند عزيز محمد رضا شعبانعلي
    خداوند در قران مي گويد هرچيزي را از دو جنس آفريديم تا چيزي خلق شود اين مسئله در مورد انديشه و تفكر نيز مصداق دارد وقتي دو موضوع متضاد در كنار هم در ذهن ما شكل مي گيرد و يا در جلوي باورهاي مان علامت سوال قرار مي دهيم يعني نقطه مقابل آن را به صحنه آورده ايم و لذا توليد جديد كه باوري قويتر و محكم تر است شكل مي گيرد . انسان وقتي بتواند حضورش در ذهن را آنقدر بالا ببرد تا بتواند اطراف انديشه مثلت خويش را ببيند به مرحله آگاهي و خرد رسيده است .بهرحال از شما ممنونم كه با اين نوشته ات دوباره ذهنم را درگير اين مسئله داشتي بدرود

  • انصار گفت:

    یعنی شده متمم تعطیل شه، اینجا تعطیل نشه.
    میدونم که میدونی متمم رو خیلی دوس دارم، اما اینجا رو بیشتر. طوری به اینجا عادت کردم، جای صفحه ی گوگل هم برای چک کردن وصل بودن اینترنت، اینجا رو باز می کنم.
    گاهی واقعا نیاز دارم از فضای قانونی و رقابتی و درس و تحصیل و دانشگاه و کار دور بشم.
    مثه اینا که میرن تو دل کوه و جنگل که از فضای شهری دور بشن.
    تو این روزای شلوغ، اینجا نقش اون کلبه وسط جنگل رو داره که از هیاهوی شهر و شلوغی درو میشی و میری توش آرامش بگیری
    لطفا مهمان های ناخوانده رو پذیرا باش و ازشون با نوشته ها و کامنت هات پذیرائی کن.

  • مونا.م گفت:

    این جهان جنگست کل چون بنگری

    ذره با ذره چو دین با کافری

    آن یکی ذره همی پرد به چپ

    وآن دگر سوی یمین اندر طلب

    ذره‌ای بالا و آن دیگر نگون

    جنگ فعلیشان ببین اندر رکون

    پس بنای خلق بر اضداد بود

    لاجرم ما جنگییم از ضر و سود

    هست احوالم خلاف همدگر

    هر یکی با هم مخالف در اثر

    چونک هر دم راه خود را می‌زنم

    با دگر کس سازگاری چون کنم

    موج لشکرهای احوالم ببین

    هر یکی با دیگری در جنگ و کین

    می‌نگر در خود چنین جنگ گران

    پس چه مشغولی به جنگ دیگران

    تشنه می‌نالد که ای آب گوار

    آب هم نالد که کو آن آب‌خوار

    جذب آبست این عطش در جان ما

    ما از آن او و او هم آن ما

    حکمت حق در قضا و در قدر

    کرد ما را عاشقان همدگر

    جمله اجزای جهان زان حکم پیش

    جفت جفت و عاشقان جفت خویش

    میل هر جزوی به جزوی هم نهد

    ز اتحاد هر دو تولیدی زهد

    شب چنین با روز اندر اعتناق

    مختلف در صورت اما اتفاق

    روز و شب ظاهر دو ضد و دشمنند

    لیک هر دو یک حقیقت می‌تنند

    هر یکی خواهان دگر را همچو خویش

    از پی تکمیل فعل و کار خویش…

    مولانا

  • آسمان گفت:

    جناب استاد شبانعلی سلام
    سالروز میلادتون مبارک.
    با بهترین آرزوها

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser