دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

تسلیت به یک دوست

حلقه‌ی تلخی‌ها به گرد ما هر روز تنگ و تنگ‌تر می‌شود.

این هواپیمای نفرین شده که زمانی با غرور «ایران-۱۴۰» خوانده می‌شد و امروز بی صدا «آنتونوف – ۱۴۰» نامیده می‌شود، گویی بیش از هر زمان دیگری، دوستان و آشنایان مستقیم و باواسطه‌ی من را جابجا می‌کرده است.

زمان سقوط، پیامکی از یکی از خوانندگان خاموش این خانه‌ی مجازی گرفتم که می‌گفت: برادرش در آن پرواز بوده است.

صبح فردا، پدر و مادری که فرزند شهید داشتند و دومین فرزندشان هم، قربانی شده بود و با من تماس گرفتند که او تو را دوست داشت و حرف‌هایت را هر شب برای ما می‌خواند. بی آنکه دلیلی داشته باشد، یا اینکه بدانم شماره‌ام چگونه در دست آنهاست، سکوت کردم و کلامی هم نگفتم.

و امروز، تلخ‌ترین خبر ممکن را شنیدم. پدر علیرضا کاشانی ثابت، یکی از نزدیک‌ترین دوستانم، در این پرواز نفرین شده، بوده و سقوط کرده است.

علیرضا سالهاست دوست من است. بیش از ده سال است که او را می‌شناسم. سالها با هم کار کردیم. از متخصصان برتر موتورهای دیزل در ایران است و کمتر کسی را دیده‌ام که مهندسی را مثل او، «بفهمد». چه بسیار از او آموخته ام و چه خاطراتی که با هم داشته‌ایم.

از کار کردن‌های شبانه در متروی تهران تا تعمیر موتور در مشهد و بافق و طبس.

کتابهای زیادی را به من هدیه داده و همیشه هدیه هایش برایم آرامش‌بخش بوده است.

از خاک و غبار و کار فنی، تا بحث در مورد سوسیالیسم و کاپیتالیسم، خاطرات مشترک زیادی را بین ما ایجاد کرده است.

اما نکته‌ی مهم اینجا است که آنکه امروز از دست رفته است، «پدر علیرضا دوست امروز و همکار سابق من» نبود.

بلکه علیرضا، «فرزند دوست قدیمی و همکار سابق من» است.

پدرش را سالها می‌شناختم. از نخستین روزی که همکاری جدی ما با دویتس شروع شد. مهربان بود. خونگرم. و مغرور.

تا اینجا را علیرضا می‌دانست و از اینجا به بعد را،‌ او هم نمی‌داند.

نخستین باری که با آقای کاشانی حرف زدیم، در جلسه‌ای با کارشناسان آلمانی دویتس بود.

خوب یادم است که مغرور بود و ما را تحویل نمی‌گرفت. حق هم داشت. ما جوانان تازه فارغ‌التحصیل دانشگاهی کجا و او که کوهی از تجربه بود. مدتی طول کشید تا با هم دوست شدیم. به سنتی که در حوزه‌ی فنی هست، چند هفته‌ای هر وقت کار مشترکی پیش می‌آمد، با احترام کنارش می‌ایستادم و سکوت می‌کردم. ابزارهایش را برایش جابجا می‌کردم. هنوز خوب یادم هست! ماجرای کم شدن روغن موتور آب خنک و اندازه‌گیری فشار منفی منیفولد اگزوز. پروژه‌ای که سه سال ادامه پیدا کرد!

علیرضا هم آن موقع با پدرش کار می‌کرد.

یادم هست که وقتی به یک متخصص حرفه‌ای موتور نیاز داشتیم، قبل از آنکه علیرضا بداند – و فکر می‌کنم امروز برای نخستین بار می‌خواند – پیش کاشانی پدر رفتم.

با لحنی محترمانه و کمی هم با خواهش و با طعمی از شوخی و لبخند، به او گفتم که «پسرت را به ما می‌دهی؟». می‌دانستم که علیرضا یکی از قوی‌ترین بچه‌های آنجاست. راحت او را از دست نخواهد داد.

به همان سبک روزهای اولی که همدیگر را دیدیم، یک ربع سکوت کرد. کارهای دیگر را کرد و چای به من داد و سوالات دیگر پرسید.

دوباره از او پرسیدم: «اگر اشکال ندارد، علیرضا بیاید و همکار ما بشود. ما به یک متخصص نیاز داریم».

وقتی با مدیر یک مرکز سرویس فنی بزرگ حرف می‌زنی، انتظارت این است که او هم، پاسخی از همان جنس بدهد. که مثلاً نیروی ارزشمند ماست. یا ما خودمان نیاز داریم. یا هر چیز دیگری از این جنس.

پس از مدتی سکوت گفت: علیرضا از نسل شماست. ما دو نسل مختلف هستیم. دوست دارم با هم‌نسلان خودش دوست شود. این روزها با این همه فاصله‌های فکری،‌ پدرها و مادرها جز استقلال چیز دیگری نمی‌توانند به فرزندانشان بدهند. شماها جوان‌ترید. خوشحال می‌شوم با شما باشد.

به خودش بگو و اگر دوست داشت من مشکلی ندارم.

دوباره سکوت برقرار شد و پس از مدتی، تو گویی که از این ژست روشنفکرانه رضایت کافی ندارد، با لبخندی گفت: اما باید زن بگیرد! تو مجبورش کن!

بعد از آن، سالهای دوستی من با علیرضا شروع شد و همه آن کارها و خاطرات مشترک.

شماره پدرش را همیشه داشتم. اما همدیگر را یکی دو بار بیشتر ندیدیم. تا سال ۸۹ که من همکار علیرضا بودم، هر سال یکی دو بار زنگ می‌زد و می‌پرسید: پسرم خوب است؟ می‌گفتم: خودتان نمی‌دانید؟ می‌گفت: چرا. می‌خواهم از تو هم بشنوم.

آخرین تماس، سال ۹۰ بود، تا امروز…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


40 نظر بر روی پست “تسلیت به یک دوست

  • بهروز محبی گفت:

    یک سال و نیمی از فوت دوست گرانقدرت میگذرد، چند ماهی هم هست مادربزرگم را از دست داده ام، مدتی هم هست شبکه های اجتماعی را کنار گذاشته ای، دنیا یک لحظه هم واکنشی نشان نشد . آخرین کامنتت در پست علیرضا نخجوانی گرامی در اینستا را چه دردناک در عین طنز نوشتی . امان از این فرشته ی زیبای مرگ….

  • zeynab گفت:

    در خبرها خوندم که اولین فروند این هواپیما در پرواز آزمایشی سقوط کرده بود و نباید به این هواپیما اجازه پرواز داده میشد!!!
    نمیدونم واقعا چی باید گفت…. منم به همه کسانی که عزیزانشون رو از دست دادن تسلیت میگم. یادشون گرامی و روحشون شاد..

  • هدیه گفت:

    تسلیت می گم هم خدمت شما وخانواده آن دوست محتر متان.ان شا الله غم آخرتان وآخرشان باشه.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser